مدرسه علمیه فاطمیه صومعه سرا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

    کد دعای فرج امام زمان (عج)
    فالطالع بینیفال روزانه

گل عشوه گر و غنچه باحیا

29 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

نوجوانان و مهدویت : گل عشوه گر و غنچه باحیا

گل با ناز و عشوه رو به غنچه کرد و با حالت تمسخر گفت: تو خسته نمی شوی؟ این همه دور خودت را پوشانده ای و گلبرگ های زیبایت را مخفی نموده ای، چرا مثل من اجازه نمی دهی دیگران از زیبائیت استفاده و با بو کردنت زیبایی زندگی را بیشتر احساس کنند.

غنچة با حُجب و حیا، نگاهی به گل انداخت و خیلی آرام گفت:

در این که اگر گلبرگهایم را باز کنم زیباتر می شوم، حرفی نیست! اما ترس من این است که با این کار به زندگیم پایان دهم و دیگر لذتِ بودن، در این باغ زیبا را از دست بدهم.

گل که دیگر تمام گلبرگهایش را نمایان کرده بود خنده بلندی زد و گفت:

ترس ندارد، مگر تا حالا برای من که این همه زیبا شده ام، اتفاقی افتاده!؟

غنچه که با نگاهش دنبال باغبان می گشت، رو به گل کرد و ادامه داد:

گل عزیز، خودت هم می دانی که باغبان پیر، خیلی برای زیبائیهایت زحمت کشیده است و اگر این طور ادامه دهی توسط جوانان هرزه و فرصت طلب، چیده می شوی و حسرت و آه را به دل باغبان می گذاری؛ پس بهتر است کمی پوشیده تر باشی تا هم از لذت در باغ بودن، بهره ببری و هم از گزند دیگران در امان باشی.

گل که از حرفهای غنچه هیچ درسی نگرفته بود، با بی اعتنایی پُشتش را به غنچه کرد و با دست گلبرگهایش را زینت داد که یک دفعه جوانی از دور، پیدا شد. گل به محض دیدن جوان، برای اینکه بیشتر جلوه کند گلبرگهایش را به دور و بر ساقه آویزان کرد، جوان کنار باغچه نشست، گل که منتظر محبت و نوازش جوان بود، غافل گیر شد، صدای بلندی غنچه را از قطع شدن ساقه اش خبر داد، اما دیگر، کاری از دست غنچه بر نمی آمد. گل با ساقه ای کوچک در دست جوان بود و غنچه هر لحظه دور شدنش را نظاره می کرد. فردا صبح، وقتی غنچه از خواب بیدار شد با صحنه ای مواجه شد که غم عالم را به دلش نشاند.

او با کمال تعجب دید که گل پژمرده، کنار همان باغچه افتاده و دیگر رَمقی برای زندگی ندارد و هیچ کس هم نگاهش نمی کند. ای کاش…□


امان - مرداد و شهریور ماه 1390 ، شماره 31

 نظر دهید »

گل عشوه گر و غنچه باحیا

29 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

نوجوانان و مهدویت : گل عشوه گر و غنچه باحیا

گل با ناز و عشوه رو به غنچه کرد و با حالت تمسخر گفت: تو خسته نمی شوی؟ این همه دور خودت را پوشانده ای و گلبرگ های زیبایت را مخفی نموده ای، چرا مثل من اجازه نمی دهی دیگران از زیبائیت استفاده و با بو کردنت زیبایی زندگی را بیشتر احساس کنند.

غنچة با حُجب و حیا، نگاهی به گل انداخت و خیلی آرام گفت:

در این که اگر گلبرگهایم را باز کنم زیباتر می شوم، حرفی نیست! اما ترس من این است که با این کار به زندگیم پایان دهم و دیگر لذتِ بودن، در این باغ زیبا را از دست بدهم.

گل که دیگر تمام گلبرگهایش را نمایان کرده بود خنده بلندی زد و گفت:

ترس ندارد، مگر تا حالا برای من که این همه زیبا شده ام، اتفاقی افتاده!؟

غنچه که با نگاهش دنبال باغبان می گشت، رو به گل کرد و ادامه داد:

گل عزیز، خودت هم می دانی که باغبان پیر، خیلی برای زیبائیهایت زحمت کشیده است و اگر این طور ادامه دهی توسط جوانان هرزه و فرصت طلب، چیده می شوی و حسرت و آه را به دل باغبان می گذاری؛ پس بهتر است کمی پوشیده تر باشی تا هم از لذت در باغ بودن، بهره ببری و هم از گزند دیگران در امان باشی.

گل که از حرفهای غنچه هیچ درسی نگرفته بود، با بی اعتنایی پُشتش را به غنچه کرد و با دست گلبرگهایش را زینت داد که یک دفعه جوانی از دور، پیدا شد. گل به محض دیدن جوان، برای اینکه بیشتر جلوه کند گلبرگهایش را به دور و بر ساقه آویزان کرد، جوان کنار باغچه نشست، گل که منتظر محبت و نوازش جوان بود، غافل گیر شد، صدای بلندی غنچه را از قطع شدن ساقه اش خبر داد، اما دیگر، کاری از دست غنچه بر نمی آمد. گل با ساقه ای کوچک در دست جوان بود و غنچه هر لحظه دور شدنش را نظاره می کرد. فردا صبح، وقتی غنچه از خواب بیدار شد با صحنه ای مواجه شد که غم عالم را به دلش نشاند.

او با کمال تعجب دید که گل پژمرده، کنار همان باغچه افتاده و دیگر رَمقی برای زندگی ندارد و هیچ کس هم نگاهش نمی کند. ای کاش…□


امان - مرداد و شهریور ماه 1390 ، شماره 31

 نظر دهید »

گل عشوه گر و غنچه باحیا

29 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

نوجوانان و مهدویت : گل عشوه گر و غنچه باحیا

گل با ناز و عشوه رو به غنچه کرد و با حالت تمسخر گفت: تو خسته نمی شوی؟ این همه دور خودت را پوشانده ای و گلبرگ های زیبایت را مخفی نموده ای، چرا مثل من اجازه نمی دهی دیگران از زیبائیت استفاده و با بو کردنت زیبایی زندگی را بیشتر احساس کنند.

غنچة با حُجب و حیا، نگاهی به گل انداخت و خیلی آرام گفت:

در این که اگر گلبرگهایم را باز کنم زیباتر می شوم، حرفی نیست! اما ترس من این است که با این کار به زندگیم پایان دهم و دیگر لذتِ بودن، در این باغ زیبا را از دست بدهم.

گل که دیگر تمام گلبرگهایش را نمایان کرده بود خنده بلندی زد و گفت:

ترس ندارد، مگر تا حالا برای من که این همه زیبا شده ام، اتفاقی افتاده!؟

غنچه که با نگاهش دنبال باغبان می گشت، رو به گل کرد و ادامه داد:

گل عزیز، خودت هم می دانی که باغبان پیر، خیلی برای زیبائیهایت زحمت کشیده است و اگر این طور ادامه دهی توسط جوانان هرزه و فرصت طلب، چیده می شوی و حسرت و آه را به دل باغبان می گذاری؛ پس بهتر است کمی پوشیده تر باشی تا هم از لذت در باغ بودن، بهره ببری و هم از گزند دیگران در امان باشی.

گل که از حرفهای غنچه هیچ درسی نگرفته بود، با بی اعتنایی پُشتش را به غنچه کرد و با دست گلبرگهایش را زینت داد که یک دفعه جوانی از دور، پیدا شد. گل به محض دیدن جوان، برای اینکه بیشتر جلوه کند گلبرگهایش را به دور و بر ساقه آویزان کرد، جوان کنار باغچه نشست، گل که منتظر محبت و نوازش جوان بود، غافل گیر شد، صدای بلندی غنچه را از قطع شدن ساقه اش خبر داد، اما دیگر، کاری از دست غنچه بر نمی آمد. گل با ساقه ای کوچک در دست جوان بود و غنچه هر لحظه دور شدنش را نظاره می کرد. فردا صبح، وقتی غنچه از خواب بیدار شد با صحنه ای مواجه شد که غم عالم را به دلش نشاند.

او با کمال تعجب دید که گل پژمرده، کنار همان باغچه افتاده و دیگر رَمقی برای زندگی ندارد و هیچ کس هم نگاهش نمی کند. ای کاش…□


امان - مرداد و شهریور ماه 1390 ، شماره 31

 نظر دهید »

تمثیلات مهدوی

29 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

تمثیلات مهدوی
مژه

موهای سر، ریش، مژه و ابرو، همه در کنار هم و در یک صورت قرار دارند و همه به نحوی در حال رشد هستند و در حالی که موهای سر و ریش، دائما در حال رشد و تغییرند، اندازة موی مژه در طول سال های متمادی، تقریباً ثابت باقی می ماند؛ با اینکه همة آنها از یک پوست و گوشت و خون و غذا و اکسیژن تغذیه می کنند. اراده و قدرت خداوند بر این تعلق گرفته که در یک صورت، یک مو، ثابت و در کنار آن، موی دیگری، متغیر باشد.

عُمر انسان ها نیز همین گونه است. خداوند برای حضرت نوح عمری هزار ساله و برای اصحاب کهف، خوابی سیصد ساله قرار داد. خداوندی که قادر است موی مژه را در صورت، بدون تغییر نگه دارد و عمر و خواب چندصد ساله به انسان بدهد، می تواند به امام زمان بسم الله الرحمن الرحیم عمر طولانی بدهد و تا فراهم شدن زمینة ظهورش، او را زنده نگه دارد.
قلب

بدن انسان ها از میلیاردها سلول تشکیل شده است. همة این سلول ها در سراسر بدن با یک مرکز فرماندهی، ارتباط دارند؛ به همین جهت اگر شما سوزنی را به سر انگشتان بزنید، یعنی یکی از چند میلیارد سلول را زخمی کنید، فوراً به مرکز فرماندهی، اطلاع داده می شود و آن مرکز، آن را حس می کند.

چندین میلیارد انسان هم به امام زمان بسم الله الرحمن الرحیم وصل اند و همه آنان، تحت ولایت و فرماندهی او هستند. خود تو، یکی از این مجموعة چند میلیاردی هستی که امام، فرمانده و قلب آنهاست. وقتی کار ثواب و یا ـ خدای ناکرده ـ گناه می کنی، فوراً به آن حضرت منتقل می شود، از این رو، امام مطابق روایات، وقتی مؤمنان کار خوب می کنند خوشحال می شود و برایشان دعا می کند و هرگاه مرتکب گناه شوند، ناراحت شده و برایشان استغفار می کند.
امید

وقتی هنوز به درب برقی نرسیده ای، می بینی بسته است، ولی همین که به آن نزدیک می شوی، باز می شود. برای درب، هیچ تفاوتی نمی کند که چه کسی هستی و از کجا می آیی، کوچک هستی یا بزرگ، سفیدی یا سیاه، پاک هستی یا آلوده؛ بلکه هر چه باشی، به روی تو گشوده می شود.

درگاه و دستگاه خداوند نیز چنین است؛ هر چه باشی و هر که باشی، تو را می پذیرد. امام زمان هم مثل خداوند، رفتار می کند؛ یعنی هر کسی که به او رو کند، او را می پذیرد و آغوش خود را به روی او می گشاید. هر کس که به اهل بیت علی اقبال کند، حتی اگر در حق آنان جفا کرده باشد، باز هم او را می پذیرند.
پرچم

یک جاده، هر چه بیشتر پیچ و خم داشته باشد، احتمال گمراهی و بیراهه رفتن در آن، بیشتر است و در نتیجه به تابلوها و علائم راهنمایی بیشتری نیاز خواهد بود.

قرآن و اهل بیت علی و امام زمان بسم الله الرحمن الرحیم همانند علائم راهنمایی هستند. بهره مندی از این علائم، به این شرط است که شخصی که در جاده است، اهل هدایت باشد و دوست داشته باشد که سلامت به سر منزل مقصود برسد. هر جا که تابلو می گوید سرعت نباید بیشتر از هشتاد کیلومتر باشد، به آن توجه کند؛ نه اینکه با سرعت غیرمجاز، حرکت و هر طور که دلش خواست، رانندگی کند. چنین فردی که به علائم توجه نمی کند، حتی ممکن است به رانندگانی که به علائم توجه می کنند، نسبت نادانی و عقب ماندگی بدهد. بنابراین اگر کسی دوست دارد که راه الهی را طی کند، امام زمان بسم الله الرحمن الرحیم پرچم و تابلو هدایت او است: «من شاء أن یتخذ الی ربه سبیلا»[1].

[1] . فرقان، 57.

منبع : امان - مرداد و شهریور ماه 1390 ، شماره 31 -

 نظر دهید »

یا صاحب الزمان

29 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 13
  • ...
  • 14
  • 15
  • 16
  • ...
  • 17
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20

مدرسه علمیه فاطمیه صومعه سرا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مناسبت ها
  • پژوهشي

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کد حدیث

کد حدیث



کد روز شمار امام زمان
  • تبلیغات اینترنتی
  • آیتم ها

    • ارکان مقاله نویسی
    • چکیده تحقیق پایانی
    • چکیده تحقیق پایانی
    • ماه رمضان
    • تبریک ماه رمضان
    • برابری زن و مرد در قرآن
    • آیا قرآن به این مطلب اشاره می کند که آنهایی که چهره های سفید دارند، از آنهایی که رنگ پوستشان زرد، قرمز، قهوه ای یا مشکی است، بهترند؟
    • حکایتی زیبا از تشرّف آيت‌الله نمازي خدمت امام زمان (ع)/ به قرآن قسم نخور!
    • حکایتی زیبا از تشرّف آيت‌الله نمازي خدمت امام زمان (ع)/ به قرآن قسم نخور!
    • شعر
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس