برخی احادیث مربوط به تشرف انبیای الهی به سرزمین کربلا :
حضرت عیسی
ــ روزي كه حضرت عيسي با حواريون در بيابان سياحت ميكردندگذرشان به كربلا افتاد . شيري غرّان را ديدندكه راه را بر ايشان بسته است . حضرت عيسي پيش آمد و فرمود: اي شير چرا در اين جاده نشستهاي و نميگذاري عبور كنيم؟ آن شير به زبان فصيح گفت :
« من راه را براي شما باز نميكنم تا اين كه بر يزيد كشنده حسين (ع ) لعن كنيد . » حضرت عيسي فرمود: حسين كيست؟ شير گفت: او فرزندزاده محمد پيامبر امي و پسر علي ولي خداست .
فرمود: قاتل او كيست؟ گفت: قاتل وي ملعون تمام حيوانات وحشي و گرگان و درندگان خصوصا در روزهاي عاشورا است . پس حضرت عيسي دست برداشت و بر يزيد لعن و نفرين كرد و حواريينآمين گفتند. پس شير از راه دور شد و ايشان گذشتند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم
ــ ام سلمه گويد: شبي رسول خدا (ص ) از نزد ما بيرون رفت و مدتي دراز از چشم ما ناپديد شد پس آشفته حال و غبارآلود به خانه آمددر حالي كه دست شريفش را بسته بود. عرض كردم يا رسول الله چه شده است كه شما را پريشان و گرد آلود ميبينم؟فرمود: در اين زمان به موضعي از عراق كه كربلا گويند مرا سير دادند. محل
كشته شدن فرزندم حسين و گروهي از فرزندان و اهل بيتم به من نشان
داده شد. من پيوسته خون ايشان را از آنجا بر ميگرفتم و آن خونها در
دست من است. سپس حضرت دست خود را به طرف من گشود و فرمود :
آن را بگير و حفظ كن .
پس آن را كه شبيه خاك سرخ بود گرفتم و در شيشهاي نهادم و سر آن را بستم و از آن نگهداري ميكردم .
سالها بعد آن هنگام که حسين (عليه السلام) از مكه به سمت عراق رهسپار شد هر روز و شب آن شيشه را در آورده ميبوئيدم و به آن نگاه ميكردم و براي مصيبتهاي حضرتش ميگريستم .
چون روز دهم محرم رسيد (همان روزي كه در آن روز حضرت شهيد
شد) آن را در اول روز بيرون آوردم به همان حال بود وقتي در آخر روز
آن خاك ديدم، خوني تازه در آن يافتم. پس در خانه خود فرياد كشيدم و
گريستم ولكن از ترس اين كه دشمنان در مدينه صدايم را بشنوند و در
شماتت ما شتاب كنند اندوه خود را فرونشاندم و پيوسته آن روز و ساعت
را در نظر داشتم تا خبر شهادت آن جناب به مدينه رسيد و حقيقت آنچه
ديده بودم آشكار گرديد .ادامه دارد