دل نوشته: آید از راه گل نرگس
یا ایها العزیز… به خدا سوگند که خدا تو را بر ما برتری داده است و ما خطا کار بوده ایم.(یوسف/91)
ای یوسف نرگس! ما نیز تو را در چاه غیبت فرو بردیم
و با گناهانمان این هجران و فراق را طولانی کردیم
و تا حالا نشده که از خودمان بپرسیم
که چرا با این همه گناه و معصیت
خداوند ما را عذاب نمی کند؟!
آری… تو بر حال ما گریه می کنی و از خداوند برای ما طلب آمرزش
تا خداوند به کرم خویش و به حق ناله های شما از ما در گذرد.
و کاش می دانستیم که اگر حتی به اندازه آب خوردنی به یادت بودیم
و از خداوند، ظهورت را طلب می کردیم
خداوند هم به ما گوشه چشمی نظری می کرد و هر آینه فرجت می رسید.
مهدی برات زاده، پاکدشت
تا حالا شده وقتی از خواب ناز بیدار می شی به مولا سلام کنی و صبح بخیر بگی؟! تا حالا شده موقع نماز، توی قنوت ها، دعای فرج و سلامتی و تعجیل در فرج گل فاطمه بخونی؟! تا حالا شده قبل غذا خوردن برای سلامتی و اینکه زودتر آقامون بیاد و یا اینکه چشمای گناهکار ما به جمال نورانی اش منور بشه دعا کنی؟ تا حالا شده بعد نماز، به جای اینکه بگی خدا این و اونو می خوام، خدایا فقیرم، خدایا بچه ندارم، خدایا چرا اینطوری شد، چرا اونطوری شد، برای آقامون دعا کنی؟ بدونید دوستای من، اگه آقامون بیاد و قدم رو چشمامون بذاره تمام مشکلاتمون حل میشه. پس بیاین از این به بعد، واسه ظهور و تعجیل در فرج گل ناز فاطمهh دعا کنیم. خواهر گلم بیا از این به بعد با حجابمون، با عفافمون یار مهدی باشیم. برادر عزیزم بیا از این به بعد با چشم پاک یار مهدی باشیم. بیاین از این لحظه به بعد به مادرمون قول بدیم که دیگه دل بچه شو نشکونیم؛ آخه ما غیر مهدی فاطمهh یاوری نداریم.
ثریا قاسمی ـ ساری
چه شود که در همین نزدیکی، حرفی از جنس دعا، کسی از جنس شفا، بر دل یخ زده ما مهمان شود و روزی از روز خدا، مژده وصلش دهند هم به زمین هم به سماء. کاش غم کده، ویرانه و شمع دل، گرد جمالش، پروانه شود. آید از ره گل نرگس، گل طاها که جهان منتظر روز ظهورش باشد و زمین، منتظر ناز قدمش و سماء، محو جمال پر نورش. خواهد آمد مه تابان، کز جمالش، شرم کند ماه آسمان. بارالها! در ظهورش نظری کن که همه تشنه بوی گل یاسیم، پر از حس نیازیم و به بلندای عدالت، محتاج. به تبسم به کسی محتاجیم تا با آمدنش دلها از نور وجودش روشنی و به یمن دل سر سبزش، شادی گیرند.
صفیه آشوری ـ کبودرآهنگ
مهدی جان! وقتی بیایی. .. خیمه بر کوی یار خواهم زد. وقتی که بیایی، تنها گوهر روی تو است که می تواند، دل های زنگ زده انسان هایی را که عشق به خدا در آنها جوانه نزده جلا دهد وقتی که بیایی، خورشید امامت تو دوباره به دل های پژمرده ما جانی تازه می دهد و نهال عشق، ایمان، معرفت و هزاران هدیه را در وجودمان می کاری. با آمدنت، زمستان شرمسار می شود و جای خودش را به بهاری همچون تو می دهد. خورشید توان در خشیدن ندارد، چرا که شرم دارد در مقابل خورشیدی همانند تو بتابد. وقتی بیایی، چراغ هایی از بلور اشک در مسیرت خواهم گرفت. ای آخرین ستاره آسمان نیلگون امامت! ظهورت همچو بارانی است بر شوره زاری از ستم ها و پلیدی ها و همچو دادگاه عدلی است برای مستضعفان جهان.
منبع :
امان - مرداد و شهریور ماه 1390 ، شماره 31