مدرسه علمیه فاطمیه صومعه سرا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

    کد دعای فرج امام زمان (عج)
    فالطالع بینیفال روزانه

خاطرات شهدا

06 دی 1394 توسط یکتا عریانی

ـ حاجی شرمنده. من دفعه اولی که میام عملیات [گریه می‌کرد]. خمپاره که کنارمون خورد، هول شدم؛ سیم چین رو جا گذاشتم.
بدون سیم چین کار گره می‌خورد. گروهان‌های دیگر از مسیرهای مختلف حمله کرده بودند. ما هم باید از این مسیر جلو می‌رفتیم. اگر از سیم‌های خاردار رد نمی‌شدیم، عملیات ابتر می‌ماند. بقیه ‌بچه‌ها منتظر بودند تا سر ساعت معیْن از سیم‌ها رد شویم و به محل تعیین شده برسیم. مستأصل مانده بودیم. نمی‌دانستم چه کنم. یک‌ باره رو به من کرد:
ـ حاجی! من می‌خوابم رو سیم‌ها. شما از روم رد بشین.
فراموششان نکنیم!

اگه بذارم این کار رو بکنی
15، 16 سالش بیشتر نمی‌شد، هنوز پشت لبش سبز نشده بود. از پیشنهادی که داده بود، خجالت کشیدم. ادعای بزرگی‌ام می‌شد. گفته بودم خودم روی سیم خاردار می‌خوابم، اما قبول نکرده بود. با صلابت تمام جلویم ایستاده بود.
ـ مقصر خودم بودم. خودم هم باید جبران کنم.
بالأخره رسیدیم به سیم‌های خاردار. چند ردیف سیم خاردار روی هم چیده شده بود. رو به حمید کردم:
ـ سیم چین رو بده.
صدایی نیامد. برگشتم. چهره‌اش را دید. به وضوح شرمنده بود.
ـ حاجی شرمنده. من دفعه اولی که میام عملیات [گریه می‌کرد]. خمپاره که کنارمون خورد، هول شدم؛ سیم چین رو جا گذاشتم.
بدون سیم چین کار گره می‌خورد. گروهان‌های دیگر از مسیرهای مختلف حمله کرده بودند. ما هم باید از این مسیر جلو می‌رفتیم. اگر از سیم‌های خاردار رد نمی‌شدیم، عملیات ابتر می‌ماند. بقیه ‌بچه‌ها منتظر بودند تا سر ساعت معیْن از سیم‌ها رد شویم و به محل تعیین شده برسیم. مستأصل مانده بودیم. نمی‌دانستم چه کنم. یک‌ باره رو به من کرد:
ـ حاجی! من می‌خوابم رو سیم‌ها. شما از روم رد بشین.
چه می‌گفت؟ زل زدم توی چشم‌هایش. در حرفی که زده بود مصمم بود. گفتم:
ـ اگه قرار باشه کسی این کار بکنه، منم نه تو.
جلویم ایستاد:
ـ و الله اگر بذارم این کارو بکنی.
15، 16 سالش بیشتر نبود… .
فرمانده گروهان بود. از عملیات بر می‌گشتم. می‌گفت:
ـ من وقتی از رو پسره پریدم، از خودم بدم اومد. خیلی خجالت کشیدم. صدای شکستن استخوان‌های دنده‌ش رو شنیدم.
حال فرض کنید 490 نفر روی بدنی زنده پا بذارند و از سیم خاردار رد شوند از این بدن چه می‌ماند؟
محمد نبی‌زاده ـ دوماهنامه امان شماره 22

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: پژوهشي لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مدرسه علمیه فاطمیه صومعه سرا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مناسبت ها
  • پژوهشي

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کد حدیث

کد حدیث



کد روز شمار امام زمان
  • تبلیغات اینترنتی
  • آیتم ها

    • ارکان مقاله نویسی
    • چکیده تحقیق پایانی
    • چکیده تحقیق پایانی
    • ماه رمضان
    • تبریک ماه رمضان
    • برابری زن و مرد در قرآن
    • آیا قرآن به این مطلب اشاره می کند که آنهایی که چهره های سفید دارند، از آنهایی که رنگ پوستشان زرد، قرمز، قهوه ای یا مشکی است، بهترند؟
    • حکایتی زیبا از تشرّف آيت‌الله نمازي خدمت امام زمان (ع)/ به قرآن قسم نخور!
    • حکایتی زیبا از تشرّف آيت‌الله نمازي خدمت امام زمان (ع)/ به قرآن قسم نخور!
    • شعر
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس