حکایت ها و هدایت ها
فرستادگان ملکه سبأ با صندقی مملو از طلای ناب به عنوان پیش کش، به طرف قصر حضرت سلیمانj حرکت می کردند و گمان داشتند که برق طلاهایشان ـ که قابل توجه هم است ـ چشم سلیمان را هم خواهد گرفت! اما وقتی وارد قصر شدند دیدند زیر پاهایشان از زیر شیشه های بلورین، جوی های طلا روان است و حتی خدام قصرهم هنگام راه رفتن به آنها توجه ندارند! دیدند بخشی از دیوارهای قصر، از طلاست و هم چنین سایر تزئینات و وسایل روشنایی قصر همه از طلا هستند. وقتی صحنه و اطرافشان را پر از طلا دیدند، طلاهای خود را حقیر و ناچیز شمردند و از عطای این مقدار طلا شرمنده و سرافکنده بودند و میل داشتند آنرا پنهان کنند، چون آن را قابل عرضه در آنجا نمی دیدند.
هدایت:
ما هم که عظمت و هیبت و غنای پروردگار همه هستی را ادراک نکردیم و قلب ما شکوه و غنا و عظمت الهی را نیافته، گمان می کنیم اعمال ما ـ خصوصاً که اهل مستحبات هم باشیم ـ چشم خدا را خواهد گرفت! امّا وقتی مثل امیرالمؤمنینj به عظمت و صمدیت رب همه هستی واقف شدیم، آن وقت اعمال خود را قلیل دیده و از سر صدق و حقیقت می گوییم: «الهی قلبی محجوب و… طاعتی قلیل»[1] و یا مثل حضرت زین العابدینj ناله خواهیم زد: «الهی ارحم عبدک الذلیل ذا اللسان الکلیل و العمل القلیل»[2] ما نیز تا چشم قلب مان به شکوه و عظمت و غنای پروردگار عالم باز نشود اندک اعمالمان را کثیر می پنداریم؛ تا وقتی که آن شکوه و غنا، مورد رؤیت قلب واقع شود؛ که آن وقت، کثیر اعمالمان را اندک و از عرضه آن شرمنده خواهیم بود.□
[1] . دعای صباح.
[2] . مناجات المفترقین.
امان - مرداد و شهریور ماه 1390 ، شماره 31