مدرسه علمیه فاطمیه صومعه سرا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

    کد دعای فرج امام زمان (عج)
    فالطالع بینیفال روزانه

ارکان مقاله نویسی

02 شهریور 1395 توسط یکتا عریانی

مراحل مقاله نویسی

یک مقاله که قرار است به عنوان حاصل پژوهش در دسترس اهل علم قرار گیرد،شامل ارکانی  همچون:عنوان،چکیده،مقدمه،متن اصلی،نتیجه،پیوستها،کتابشناسی است.

همچنین مواردی مثل فهرست ،پیشگفتار ،چکیده انگلیسی وعربی،عنوان انگلیسی وعربی وبخش تقدیر وتشکر در نگارش پایان نامه ها مورد توجه قرار میگیرد ودر برخی موارد می توان در مقاله نیز از آنها بهره گرفت.

 ارکان اصلی مقاله :

1-عنوان:نخستین بخش هرمقاله  که توسط خواننده دیده میشود ودر واقع هویت مقاله وهدف آن را به نمایش می گذارد ،باید گویا ،روشن ،جامع ومانع وتاحد ممکن مختصر باشد .

2-چکیده:تصویر کلی محتوای مقاله است  که باید درست، دقیق ،موجز ،روان ومنسجم بوده وبصورت یک بند ووبه زمان گذشته نوشته شود وحاوی مطالبی که در مقاله بحث شده است.

3-کلیدواژه ها:کلید واژه ترکیبی از واژگان اعم واخص که بیشترین ونزدیکترین رابطه ی معنایی را با محتوای  مقاله دارد انتخاب شودودر مجموع باید با موضوع اصلی مقاله تناسب کافی داشته باشند.

4-مقدمه:ورود به بحث اصلی واهمیت مقاله کارکرد مقدمه است که نویسنده بدون حاشیه پردازی وباتوجه به سطح مخاطب باید به بحث اصلی ورود کند ومی تواند بیان مسئله ،پیشینه وضرورت تحقیق،فرضیه ها وساختار مباحث وترتیب فصول ونتایج تحقیق را به صورت مشروح بیان نماید.

5-بدنه اصلی مقاله:گزارشی کامل از مقاله و پژوهش است ودر نظرات دیگران درحل مسئله ونقد مستند ومستدل آنها ،

وبیان نظریه مختار ودفاع  از آن مهمترین مباحث مقاله است،در نقل قول ها باید رعایت امانتداری ،اختصار وارجاع به اسناد اولیه الزامی است.

 نظر دهید »

چکیده تحقیق پایانی

02 شهریور 1395 توسط یکتا عریانی

عنوان تحقیق: نقش باورهای دینی در شکل­ گیری رفتارهای اقتصادی خانواده

تاریخ دفاع:زمستان 94

مدرسه علمیه فاطمیه سلام الله علیها شهرستان صومعه سرا

محقق:زهره معصومی

چکیده

تحقیق حاضر تحت عنوان نقش باورهای دینی در شکل­ گیری رفتارهای اقتصادی خانواده به توضیح و تبیین برخی مفاهیم و ساختارهای فلسفی آن پرداخته و ضرورت تحقیق به این جهت است که، مؤمنان عملاً به تأثیر عقاید و اخلاق و احکام عملی بر رفتار های اقتصادی خانواده شان وقوف یابند. تحقیق دارای دو فایده نظری و عملی می باشد. و حوزه قلمرو تحقیق می تواند، فراگیر و همه ادیان الهی را در بر گیرد. روش تحقیق نیز توصیفی و از طریق کتابخانه ای صورت گرفت. و در این تحقیق از حقیقت انسان و قوای نفسانی سخن گفته شده و انسان مفطور به فطرت الهی است. دین در سه عرصه اعتقادات و اخلاق و احکام عملی، نقش تعیین کننده در رفتارهای اقتصادی خانواده دارد و مخصوصاً در بُعد اعتقادات و اخلاق می تواند در دو میدان ایجابی و سلبی تأثیر گذار باشد در بخش احکام عملی این تأثیر گذاری مضاعف می­گردد.

کلید واژه­ها: ایمان، فطرت ، دین، خانواده ، اقتصاد.

 نظر دهید »

چکیده تحقیق پایانی

02 شهریور 1395 توسط یکتا عریانی

چکیده تحقیق پایانی

عنوان تحقیق: بررسی متقابل ایمان و عمل از منظر قرآن

تاریخ دفاع:زمستان 94

مدرسه علمیه فاطمیه سلام الله علیها شهرستان صومعه سرا

محقق:فرشته خادم مسجد

چکیده

تحقیق حاضر با عنوان بررسی متقابل ایمان و عمل از منظر قرآن به بحث و تبیین جایگاه ایمان و عمل در قرآن و نیز به آثار و رابطه متقابل آن دو پرداخته است.

از مهمترین ضرورت تحقیق ، قرار گیری ایمان و عمل در کنار یکدیگر بوده و تحقیق دارای فواید نظری و عملی است. روش تحقیق به صورت کتابخانه ای بوده و در قلمرو تحقیق از آیات و روایات استفاده شده است.

قـرآن سعادت بشر را در گرو ایمان و عمل صالح می شمارد و  هر کــدام در دیگــری اثر می گذارند، یعنی همچنانکه اعتقادات صحیح سبب بروز اعمال صالح می شود ، اعمال صالح نیز سبب رشد و بقاء ایمان می شود و بالعکس . در واقع میانشان یک رابطه تنگاتنگی برقرار است.

در این تحقیق به جایگاه ایمان در قرآن از جمله ارزش ایمان، شرایط تحقق ایمان  و … و به جایگاه عمل در قرآن از جمله شرط قبولی عمل، جایگاه عمل صالح و غیر صالح در قرآن و … پرداخته شده است. و همچینن از آنجا که هر پدیده ای فواید و آثاری دارد در این تحقیق به رابطه متقابل ایمان وعمل و آثار ایمان به مانند خوشبینی ، آرامش خاطر و … و نیز به آثار عمل صالح همچون حیات طیبه ، بخشش گناهان و … می توان اشاره نمود. مهمترین نتیجه گرفته شده از بحث اینست که، انسان با داشتن ایمان  و عمل صالح و تقویت این دو در خویش و با رهایی از موانع و عوامل حبط اعمال می تواند به رستگاری و قرب الهی نایل یابد.

کلید واژگان : ایمان ، عمل ، عمل صالح ، حسنات ، سیّئات ، حَبَطَ.

 

 نظر دهید »

ماه رمضان

19 خرداد 1395 توسط یکتا عریانی

«افضل الاعمال ما اکرهت نفسک علیه»
باید تقدیر کنیم…
از گرمای تابستان
و از چادر
که روزه هایمان را «أفضل الأعمال» می‌سازند.

 نظر دهید »

تبریک ماه رمضان

19 خرداد 1395 توسط یکتا عریانی

میشود این رمضان موعد فردا باشد/آخرین ماه صیام غم مولا باشد/میشود در شب قدرش به جهان مژده دهند/که همین سال ظهور گل زهرا باشد..
اللهم عجل لولیک الفرج..
آمین

 نظر دهید »

برابری زن و مرد در قرآن

19 خرداد 1395 توسط یکتا عریانی

از نظر اسلام زن و مرد در ارزش های انسانی با یکدیگر برابر بوده و تفاوتی بین آن دو وجود ندارد. اسلام ارزش افراد را نه به زن بودن و نه به مرد بودن آنان، بلکه به تقوا و پرهیزکاری آنان می داند.
قرآن می‌فرماید: « یا أیّها الّذین آمنوا انّا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ أکرمکم عند الله أتقاکم» ای کسانی که ایمان آورده اید ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را قبیله قبیله قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، به درستی که گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.
بر اساس آیات متعدد، زن و مرد هر دو مخلوق خدا ، و مورد خطاب الهی‌اند. هر دو دارای قدرت بیانند، هر دو امانتدار الهی می‌باشند ( سوره احزاب آیه 72 )، هر دو به طور یکسان از تعلیم الهی برخوردار شده اند ( سوره بقره آیه 23 )، هردو دارای وجدان اخلاقی‌اند (سوره شمس آیه 7 و 8 ) ، هر دو از روح الهی بهره‌مند می‌باشند (سوره حجر آیه 29 ) ، هر دو در نیکوترین و اعتدالی ترین ساختار خلق شده اند ( سوره تین آیه 4 ) و از طرف دیگر هر دو از نظر موانع تکامل مانند نفس اماره و شیطان ، با هم مشترکند ( سوره یوسف آیه 5 ).
در تمام مواردی که در قرآن خطاب ( یا أیّها النّاس ) وارد شده است زن و مرد با هم و به طور یکسان مورد خطاب هستند. در مواردی نیز که خطاب به صورت ( یا أیّها الّذین آمنوا ) آمده است ، اگرچه ضمیر در آمنوا از نظر ادبی مذکر است ولی زن و مرد مومن را به طور یکسان شامل می‌شود. در موارد دیگر نیز به طور یکسان زن و مرد مورد خطاب قرار گرفته اند . خداوند می فرماید: « إِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرینَ اللَّهَ كَثیراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً»(احزاب/35). » همانا خداوند برای مردان و زنان مسلمان ، مردان و زنان مومن ، مردان و زنان مطیع امر الهی ، مردان و زنان راستگو ، مردان و زنان شکیبا ، مردان و زنان متواضع ، مردان و زنان انفاقگر ، مردان و زنان روزه دار ، مردان و زنان مسلط بر امیال جنسی و مردان و زنانی که پیوسته مشغول به اذکار الهی هستند ، برای همه این‌ها آمرزش و پاداشی والا و ارزشمند آماده فرموده است.
یا در جای دیگر برابری زن و مرد را در برخورداری از اجر و پاداش اعمال نیک بیان می کند و می فرماید: « من عمل صالحاً من ذکر و انثی و هو مومن فاولئک یدخلون الجنه یرزقون فیها بغیر حساب » یعنی هر که از مرد و زن عمل صالح بجا آورد در صورتی که با ایمان باشند، آنان در بهشت داخل می شوند و از آنجا رزق بی حساب و نعمت بی شمار برخوردار گردند.
از نظر آیات قرآنی عمل و نوع رفتار انسان‌ها معیار اساسی کیفر آخرتی آنان خواهد بود ، نه تفاوت های جنسی که بین زن و مرد وجود دارد . آیه های دیگری نیز وجود دارد که تفاوت در پاداش اعمال انسان ها را رد نموده و با تاکید بیان می کند که تمام انسان ها اعم از زن و مرد در گرفتن پاداش اعمال خیر و شر ، نزد خداوند برابر و یکسان اند ( سوره نساء آیه 124 سوره نحل آیه 97 سوره آل عمران آیه 85 ) .
قرآن برخلاف عهدین یعنی تورات و انجیل که زن را موجودی طفیلی برای مرد معرفی کرده و خلقت او را از دنده ی چپ مرد می داند ، بر این اعتقاد خط بطلان کشیده و بیان می دارد که آدم و حوا هر دو از نفس واحدی آفریده شده اند . همچنین برخلاف تورات که شیطان را عامل فریب حوا و حوا را عامل فریب آدم می داند ، این مسئله را رد کرده و در تمام مراحل، آدم و حوا را با هم ذکر می کند و می گوید: « ای آدم تو با همسرت در بهشت منزل گزینید و از هر چه بخواهید تناول کنید و نزدیک این درخت نشوید که در آن صورت بر خویش ستم خواهید کرد. آنگاه شیطان آدم و حوا هر دو را به وسوسه فریب داد … » می بینیم که همه ی نسبت ها را قرآن با ضمیر تثنیه و به طور مساوی به هر دو نسبت می دهد و در ادامه ، فریب خوردن آنان از شیطان و تناول از آن درخت ممنوعه و فرو ریختن لباس های زینتی از تنشان و همچنین خطاب الهی به آن دو که آیا من شما را از این درخت نهی نکردم و نگفتم که شیطان سخت دشمن شماست ؟ همه و همه با ضمیر تثنیه و به صورت مساوی برای هر دو می‌باشد.
قرآن زن و مرد را مکمل یکدیگر و موجب آرامش همدیگر معرفی می کند، می‌فرماید: « هنّ لباس لکم و أنتم لباس لهنّ» آنها (زنان) لباس برای شما هستند و شما لباس هستید برای آنها ، و می فرماید: « و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزوجاً لتسکنوا الیها » و از نشانه های خداوند آن است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید . همچنان که زن را مایه آرامش مرد معرفی می کند ، مرد را نیز مایه آرامش زن معرفی می نماید . یعنی با وجود نیاز هر کدام به دیگری ، هیچکدام را طفیلی دیگری معرفی ننموده بلکه استقلال هر کدام را مورد توجه قرار داده است .
قرآن نه تنها برابری زن و مرد را در ارزشگذاری انسانی ذکر کرده و با تفکر جاهلی در مورد زن مبارزه می نماید هنگامی که می خواهد نمونه و الگویی برای فرد با ایمان به جهانیان معرفی کند ، دو زن را انتخاب کرده و مثال می آورد حضرت مریم و زن فرعون . خداوند می توانست حضرت موسی را مثال بزند ولی مثال زن فرعون را به عنوان الگوی فرد با ایمان مطرح می فرماید.
و جالب است هنگامی که می خواهد نمونه کافر را نیز معرفی نماید ، دو زن دیگر را یعنی زن نوح و زن لوط را مثال می آورد . این می رساند که نقطه ی اوج و سقوط آدمی اینجاست و جنسیت دخالتی در خوب بودن و یا بد بودن وی ندارد .
زیباترین سوره قرآن در این رابطه ، سوره کوثر است . کوثر از ماده کثر به معنای زیاد است و به باب مبالغه بر وزن فوعل رفته و معنای بسیار زیاد دارد . مفسران مصداق کوثر و شأن نزول این سوره را حضرت فاطمه زهرا (س) می دانند . برخلاف تصورات جامعه جاهلی آن روز که تداوم نسل را تنها از ناحیه پسر می دانستند ، خداوند نسل پیامبر(ص) و تداوم راه ایشان را از ناحیه دخترش فاطمه زهرا (س) قرار داد و در جواب اعراب جاهلی که آن حضرت را شماتت می کردند و او را مقطوع النسل و ابتر می خواندند سوره کوثر را بر پیامبر نازل کرد و به او بشارت داد که :« انّا أعطیناک الکوثر فصلّ لربک وانحر انّ شانئک هو الأبتر » ای پیامبر ما به تو کوثر « بسیار زیاد» عطا کردیم .
تفاوتی که در قرآن بین زن و مرد دیده می شود تنها در پاره ای از مسائل اقتصادی مانند « ارث » می‌باشد که این نیز صرفاً به دلیل نظام خاص اقتصادی در اسلام است و هرگز ارتباطی با ارزشمند بودن یکی بر دیگری ندارد یعنی در جایی که تمام وظایف اقتصادی بر دوش مرد گذاشته شده و او وظیفه دارد خوراک و پوشاک و مسکن زن را تهیه نماید ، دو برابر بودن ارث برای پسر معنا پیدا می‌کند.

http://www.seymare.com/

 نظر دهید »

آیا قرآن به این مطلب اشاره می کند که آنهایی که چهره های سفید دارند، از آنهایی که رنگ پوستشان زرد، قرمز، قهوه ای یا مشکی است، بهترند؟

19 خرداد 1395 توسط یکتا عریانی

آیا قرآن به این مطلب اشاره می کند که آنهایی که چهره های سفید دارند، از آنهایی که رنگ پوستشان زرد، قرمز، قهوه ای یا مشکی است، بهترند؟
پرسش
در قرآن کریم، سوره آل عمران (آیه 106) خداوند می فرماید: “بعضی از مردم که چهره هایشان سفید شده در رحمت خداوند خواهند بود و جاودانه در آن می مانند". در حالی که این مطلب بسیار نژادپرستانه و بحث برانگیز به نظر می رسد. آیا قرآن به این مطلب اشاره می کند که آنهایی که چهره های سفید دارند، از آنهایی که رنگ پوستشان زرد، قرمز، قهوه ای یا مشکی است، بهترند؟ همچنین مرتبط با این موضوع به سؤالی بدین مضمون برخوردم که یکی از عالمان که به این جا برای موعظه بر روی منبر رفته بود، می فرمود: حدیثی از اوصاف بهشتیان وارد شده است که می فرماید افرادی که به بهشت وارد می شوند به زیباترین حالت وارد می شوند؛ یعنی اگر پیر باشند جوان می گردند، اگر زشت باشند زیبا می گردند و اگر فقیر باشند ثروتمند خواهند شد و افراد معلول سالم خواهند شد. در نهایت ایشان بیان داشتند که اگر سیاه پوست باشند وقتی به بهشت وارد می شوند سفید پوست خواهند شد! در حالی که نژادپرستانه به نظر می رسد؛ چراکه به سفید پوست بودن، اهمیت بیشتری داده شده است. لطفا توضیح کامل و جامعی ارائه فرمایید.
پاسخ اجمالی

آیه 106 سوره آل عمران، چون دیگر آیات مشابه، در صدد آن نیست که اعلام دارد سفید پوستان از ارزش انسانی والاتری نسبت به سایر نژادها برخوردارند و اساسا این آیات، هیچ ارتباطی به رنگ پوست انسانها نداشته، بلکه تنها از اصطلاحاتی استفاده می نمایند که در زبان قرآن، یعنی زبان عربی، مرسوم است. در این زبان، مانند برخی زبانهای دیگر به انسانهای نیک فرجام، “روسفید” و به افراد بدفرجام “روسیاه” گفته می شود و در همین راستا، ممکن است فرد سیاه پوستی، “روسفید” به شمار آمده، اما شخص سفید پوستی را “روسیاه” دانست و اینگونه اصطلاحات و موارد مشابهی چون “قلب سیاه"، “سیاهی شب” و …به هیچ عنوان، در صدد برتر شمردن نژادی خاص نیست.

روایتی را که بدان اشاره نمودید نیز از سند استواری برخوردار نبوده و برخی از بخشهای محتوایی آن مورد تأیید نمی باشد، اما با این وجود، باید دانست که هرچند جوانی و سلامت و زیبایی و مانند آنها در دنیای مادی، به تنهایی به عنوان ارزشی معنوی برای انسانها شناخته نمی شود ، اما هیچ ایرادی ندارد که آنان با چهره ای جوان و در سلامت کامل و با زیباترین شکل ممکن، وارد بهشت شوند.
پاسخ تفصیلی

با سلام و احترام، در ابتدای پاسخ از شما می پرسیم:

اگر در نوشتاری بخوانیم که “در سفیدی روز بهتر می توان به مقصد رسید تا در سیاهی شب” آیا آن را توهینی به سیاهپوستان خواهیم دانست؟! و یا اگر پوستری تبلیغاتی مشاهده نماییم که “با استفاده از داروها و موادی آرایشی، جوانی به صورتتان برخواهد گشت"، آیا آن را توهینی به سالمندان ارزیابی خواهیم نمود؟!

یقینا خیر، زیرا سفیدی روز و سیاهی شب، ربطی به تفاوت نژادهای انسانی نداشته و هرچند انسانها متمایلند که از صورتی زیباتر برخوردار باشند، اما مطمئنیم که انسانیت و فضیلت یک انسان به رنگ پوست و سلامت جسمانی و زیبایی ظاهری او نبوده و بر همین اساس، بسیاری افراد سیاه پوست و یا به ظاهر معلول و زشت رو، اما دارای ارزش های والای انسانی را از سفید پوستان و یا زیبارویان و افراد سالمی که فاقد این خصوصیات می باشند، برتر و قابل احترام تر می دانیم.

با این مقدمه، به اصل سؤالتان برگشته و با توجه به اینکه اظهار داشته اید که در مورد یک آیه و یک روایت، ابهاماتی دارید، پاسخ خود را در دو بخش خدمتتان عرضه می داریم:

بخش اول: آیه 106 سوره آل عمران

در این زمینه باید گفت که برداشتتان از این آیه صحیح نمی باشد. شما، احتمالا به دلیل ناآشنایی با زبان عرب، “سیه رویی” که اصطلاحی در بسیاری از زبانها، از جمله عربی و فارسی است را با “رنگ سیاه” اشتباه گرفته اید. با دقت در مطالب ذیل، به نکته اشاره شده، پی خواهید برد.

آیات بسیاری از قرآن کریم، وجود دارند که افراد بشر را با تمام تفاوتهایی که دارند، از یک سرمنشأ دانسته و اعلام نموده اند که برتری هر فردی، تنها با توجه به پرهیزگاری او سنجیده خواهد شد و نه با ویژگی های بدنی و قومی و جنسیتی و … به نمونه ای از این آیات توجه فرمایید:

1. ای مردم! ما شما را از مرد و زن آفریده و در ملت ها و گروه های متفاوتی قرار دادیم. بدانید هر که پرهیزگارتر باشد، از ارزش بیشتری نزد خداوند برخوردار است.[1]

2. ای مردم! خدایی را در نظر داشته باشید که تمامتان را از نسل یک نفری آفرید که همسر او نیز آفریده همان خداست و سپس از آن دو نفر، مردان و زنان بسیاری را به وجود آورد.[2]

3. او پروردگاری است که تمامتان را از یک سرمنشأ آفرید.[3]

با دقت در این آیات، هیچ تفاوتی را بین نژاد سفید و سیاه نخواهیم یافت و با مطالعه ای در تاریخ پیامبر(ص) و پیشوایان دینی، مشاهده می نماییم که سیاهان چون سفیدان و در کنار آنان، در راستای انتشار دین اسلام فعالیت می نمودند. بعید است شخصی با دین اسلام آشنایی داشته باشد، اما بلال سیاه پوست، مؤذن پیامبر را نشناسد!

بله! ممکن است افرادی در همان زمان بودند که به دلیل از بین نرفتن رگه های جاهلیت، خود را از سیاه پوستان برتر می پنداشتند، اما همواره، چنین تفکراتی از طرف پیشوایان دین، مردود شمرده می شد.

پیامبر اسلام(ص)، خطاب به پیروانشان چنین می فرمایند: ای مردم! پروردگارتان یکی است و پدر همه شما حضرت آدم(ع) است و خود آدم(ع) نیز از خاک آفریده شده است! با ارزش ترین شما نزد خداوند، با تقوا ترین شماست. هیچ فرد عربی بر غیر عرب برتری ندارد، مگر اینکه از او با تقواتر باشد[4].

مولا علی(ع) اموالی را به صورت مساوی میان مردم تقسیم می نمودند که سهم هر فردی بر اساس آن، سه دینار می شد. مردی از انصار آمد و سه دینارش را گرفت و سپس فرد سیاهپوستی آمد و او نیز سه دینار خود را دریافت نمود.

مرد انصاری با تعحب، به امیر المؤمنین اعتراض نموده و گفت: این سیاه پوست تا دیروز، برده و غلام من بود. آیا سزاوار است که من و او سهمی مساوی داشته باشیم؟! که امام در پاسخ فرمودند که هیچ دلیلی برای این اعتراض وجود نداشته و هیچ کدام از شما بر دیگری برتری ندارید.[5]

در جریانی مشابه، امیر المؤمنین مورد اعتراض شدید برادرش عقیل قرار گرفت که عرضه داشت: آیا سهم مرا برابر با سهم یک سیاه پوست قرار می دهی؟! که امام با توبیخ او فرمودند: تنها اگر پرهیزگاری و سوابق تو از او بیشتر باشد، از او برتری و گرنه هیچ تفاوتی میان تو و او نخواهد بود.[6]

بنابر این، هیچ فرد منصفی نمی تواند منکر مبارزه اسلام با تبعیضات نژادی و قومی شود و دلیل اینکه برخی اشراف، رویکرد نامناسبی در برابر دین اسلام داشته اند، همین مبارزه با تبعیض بود و حتی گاهی دور راندن قشر به ظاهر پایین دست و مستضعف، به عنوان پیش شرطی از جانب اشراف برای پذیرش اسلام مطرح می شد که خداوند با نزول آیه ای، پیامبر را از قبول این خواسته ناحق آنان برحذر داشت .[7]

شما اگر تمام قرآن و منابع اسلامی را ملاحظه نمایید، هیچ موردی را نخواهید یافت که فرد سیاه پوستی، تنها به دلیل نژاد و رنگ خود، از مالکیت، ازدواج، شغل، ارث، دیه و دیگر موضوعات یک زندگی اجتماعی محروم و یا کم بهره باشد، بلکه او در تمام موارد، حقوقی مشابه با سفید پوستان خواهد داشت. و نیز موردی وجود ندارد که ثواب و عقاب رفتاری را مختص به یکی از نژادها بداند و یا اعلام نماید که نژاد خاصی از قابلیت های برتری در رسیدن به مقامات معنوی و بهشت اخروی برخوردار است.

اکنون باید دید که مراد از آیه مورد پرسشتان چیست و چرا در آنجا به صورتهای سفید و سیاه در قیامت اشاره شده که گروه اول، خوشبخت و گروه دیگر در عذاب خواهند بود؟!

همانگونه که در ابتدای پاسخ بیان شد، “رنگ سیاه” و “سیاه رویی” با هم متفاوت است. در زبان عربی و نیز فارسی به افرادی که عاقبت ناگواری داشته و باطن آلوده شان آشکار شده است، “رو سیاه” می گویند، هر چند که رنگ پوست چنین افرادی در ظاهر سفید و براق باشد، اما در مقابل، حتی به سیاه پوستی که از قلب پاکی برخوردار است، “رو سفید” گفته می شود. در قرآن می خوانیم :

هنگامی که به یکی از آنان، مژده فرزندی دختر را می دادند، صورتش سیاه شده و از جمعیت کناره می گرفت.[8]

می دانیم که سنت جاهلی نفرت از دختران، در میان اعرابی بوده که به ظاهر سفید پوست بودند و مطمئنا این آیه در ارتباط با سیاه پوستان نازل نشده است.

به همین ترتیب، در بخش دیگری از قرآن می بینیم که خطاب به پیامبر بیان می شود که:

آنانی که بر پروردگار، سخن دروغ بستند را روز قیامت، سیه روی خواهی دید.[9]

بدیهی است که این دروغگویان ممکن است از نژاد سفید و یا سیاه باشند!

در شعری فارسی هم می خوانیم که:

تا سیه روی شود، هرکه در او غش باشد

و مطمئنیم که این شعر، هیچ ارتباطی با رنگ پوست انسانها ندارد.

مواردی از این دست فراوان بوده و آنچه بیان شد، کافی به نظر می رسد.

جالب است بدانید که گاهی رنگ سفید نیز نشانگر نقصی در انسانها می باشد. به عنوان نمونه، در ماجرای فراق یوسف(ع)، در آیه ای از قرآن می خوانیم که: چشمان پدرش یعقوب(ع) از فرط اندوه سفید شد.[10]

می دانیم که در اینجا “سیاهی” ارزش است و “سفیدی” عیب!

بر این اساس، استفاده از رنگ سفید و سیاه در اینگونه موارد، هیچ تمجید و یا توهینی به سفیدپوستان و سیاه پوستان نیست و گرنه نباید هیچ گاه در سخنان خود از عباراتی چون “در سفیدی روز و سیاهی شب …"، “قلبی سفید"، “اندیشه ای سیاه"و مانند آن استفاده نماییم، چون بویی از تبعیض نژادی از آن به مشام خواهد رسید!

در نهایت به این نکته توجه داشته باشید که مردم عربستان که مخاطب مستقیم آیات قرآن بودند نیز چون نژاد اروپایی سفید نبوده، تا به سفیدی خود چندان بنازند، بلکه بیشتر آنان چهره ای آسیایی و متمایل به سیاه داشته و رومیان را که رنگی سفیدتر از آنان داشتند، به “بنی الاصفر” و یا نژاد زرد می شناختند!

اگر پوست سفید، نشانه ای از برتری افراد نزد خداوند بود، پیامبر اسلام نیز می بایست سفیدترین افراد باشد، در صورتی که ایشان چهره ای گندمگون داشت[11]. مردان الاهی دیگر نیز همه از نژاد سفید نبوده اند و به عنوان نمونه، لقمان حکیم که سوره ای از قرآن به نام اوست و به بیان پندها و نصیحتهای او می پردازد، بنابر یکی از نقل ها، برده ای سیاه پوست و با لب های کلفت بوده که وطن اصلی او نیز حبشه “اتیوپی فعلی” بوده است[12].

بر همین اساس، سفیدی و سیاهی موجود در آیات قرآن را نمی توان توهینی به سیاه پوستان دانست، بلکه استفاده از این رنگها در بیان حقایق روز قیامت، تنها به این دلیل است که قرآن با زبان عربی نازل شده و از اصطلاحات آن زبان، بهره می گیرد و همانگونه که بیان شد، در آن زبان، سفید رویی و سیاه رویی را همچون اصطلاحی برای فرجام نیک و بد مطرح می نمایند که هیچ ارتباطی با رنگ پوست افراد ندارد.

بخش دوم: روایت اشاره شده در پرسش

اما در ارتباط با بخش دوم پرسشتان باید گفت که ظاهرا خطیبی که سخنان مطرح شده در پرسشتان را بیان نمودند، روایتی را مستند خود قرار داده اند که بر اساس آن، پیامبر(ص) به پیرزنی از قبیله اشجع فرمودند که پیرزنها به بهشت نخواهند رفت! آن پیرزن به گوشه ای رفته و شروع به گریستن نمود. بلال حبشی، مؤذن سیاه پوست پیامبر(ص)، دلیل این سخنان را از پیامبر(ص) جویا شد. پیامبر(ص) در پاسخ بیان نمود که سیاه پوستان نیز وارد بهشت نخواهند شد! بلال با شنیدن این سخن، همراه پیرزن شده و با هم به گریه و زاری پرداختند! عباس، عموی پیامبر با مشاهده آن دو به قصد میانجیگری نزد پیامبر(ص) رفت، اما پاسخ شنید که پیرمردان نیز به بهشت نمی روند! سپس همه آنها را گرد هم آورده و با به دست آوردن دلهایشان، مراد اصلی خود را از این شوخی، اینگونه بیان فرمود که: خداوند تمام افراد را به زیباترین شکل ممکن و در چهره جوانانی نورانی به بهشت خواهد برد و در ضمن اشاره کرد که اهل بهشت بدون موهای زائد و حتی بدون ریش و سبیل هستند[13].

اکنون به بررسی این روایت، از لحاظ سندی و محتوایی می پردازیم:

1. در ارتباط با سند این روایت باید گفت که اثری از آن در کتابهای معتبری که به طور معمول، روایات صحیح را نقل می نمایند، وجود ندارد و به عنوان نمونه، این روایت در کتب اربعه شیعه نقل نشده است.

با این وجود، ابن شهرآشوب، از دانشمندان قرن پنجم و ششم، این روایت را بدون ذکر هیچ سند، حتی سندی نامعتبر و ضعیف، در کتاب مناقب خود بیان نموده و به دنبال آن، قرنها بعد، این روایت در کتابهای بحار الانوار و مستدرک الوسائل نیز آورده شده، بدون آنکه سندی برای آن بیان شود.

به همین دلیل، این روایت، مرسل بوده و از دیدگاه دانشمندان اسلامی، ارزش استنادی مستقلی نخواهد داشت.

2. البته، برخی روایات مرسل نیز وجود دارند که به دلیل انطباق آنها با دیگر آموزه های دینی و واقعیات تاریخی، می توان از آنها بهره جست و به عبارتی، مفهوم و محتوای روایت، ضعف سند را جبران می نماید.

اکنون، این روایت را از حیث محتوا چگونه می یابیم؟

باید گفت که محتوای این روایت، شامل چند بخش است که قضاوت جداگانه ای را برای هر کدام از آنها می طلبد، بدین ترتیب که:

1-2. در ارتباط با قسمت اول روایت، باید گفت که محتوای آن نمی تواند مورد پذیرش باشد، چون بعید است که پیامبر(ص) با آن اخلاق حسنه ای که به عنوان اسوه افراد با ایمان اعلام شده[14]، به آزار دیگران، حتی برای مدتی کوتاه و حتی به قصد مزاح و شوخی بپردازد، تا حدی که مخاطبان خود را به گریه واداشته و اشکشان را سرازیر نماید. از طرفی، عباس عموی پیامبر نیز تفاوت سنی چندانی با ایشان نداشته و او می توانسته با اندک اندیشه ای به پیامبر عرضه دارد که اگر پیرمردان، مستحق بهشت نیستند، چه تفاوتی میان من و شما وجود خواهد داشت؟! بر این اساس، در قسمت اول روایت، شواهد و قرائنی وجود دارد که صحت آن را زیر سؤال خواهد برد.

2-2. اما ایرادی ندارد که بخش دوم این روایت و یا هر روایت دیگری که احتمالا بدین مضمون نقل شده باشد را پذیرفته و معتقد باشیم که بهشتیان، با بهترین شکل ممکن، وارد آن خواهند شد، زیرا اگر سالمندی فرسوده، با شکل و شمایل جوانان، معلول بی دست و پا، به صورت انسانی سالم و حتی اگر سیاه پوستی با صورتی سفید و نورانی وارد بهشت شوند، تمام اینها توهینی به گذشته این افراد در جهان مادی نبوده و تحقیر سالمندی و معلولیت و رنگ پوست آنان نیست.

دقت بفرمایید که در دنیای امروز هم اگر اشخاصی ابراز دارند که سیاهان از ارزش انسانی پایین تری نسبت به سفیدها برخوردار بوده و طبیعتا باید از مزایای اجتماعی کمتری برخوردار باشند، مورد توبیخ و انتقاد افکار جهانی قرار خواهند گرفت و چون دولت نژاد پرست آفریقای جنوبی، محکوم به زوال خواهند بود، اما بیان اینکه مثلا سفیدپوستان، زیباتر از سیاه پوستانند را نمی توان نوعی آپارتاید به شمار آورد و به همین دلیل، در هیچ کدام از کنوانسیونهای حقوق بشری و ضد تبعیض نژادی، به موردی بر نمی خوریم که تمام مردم جهان را از لحاظ زیبایی شناختی، در یک درجه قرار دهد و بر اساس همین واقعیت طبیعی، برخی نژادها زیباتر از دیگران بوده و حتی میان خود سفید پوستان نیز زیبایی به یک اندازه نیست. بنابر این، هیچ ایرادی ندارد که بگوییم که تمام انسانها در بهشت به صورت سفید و نورانی، و آن هم نه هر سفیدی، بلکه زیباترین شکل ممکن و بدون علائمی از معلولیت و سالخوردگی و حتی بدون داشتن موهای زائد و فضولات انسانی و عرقهای بدبو که هر انسانی از هر نژاد دچار آن می باشد، زندگی نوینی را در بهشت آغاز نمایند.

بدیهی است که چنین توصیفی از بهشتیان، نمی تواند تحقیر کننده سوابق آنان در جهان مادی باشد. چه بسا زیبارویانی که در آخرت دچار عذاب شده و به ظاهر زشت رویانی که با کردار نیک خود، استحقاق زندگی جاوید بهشتی را یافته اند.

[1] حجرات، 13، “یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‏".

[2] نساء، 1، “یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثیراً وَ نِساء".

[3] انعام، 98، “وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة".

[4] تاج الدین الشعیری، جامع الاخبار، ص 183، انتشارات رضی، قم، 1363 ه ش.

[5] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 8، ص 69، ح 26، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ه ش.

[6] همان، ج 8، ص 182، ح 204.

[7] انعام، 52، ” وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمین‏".

[8] نحل، 58، “وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیم"‏؛ زخرف، 17.

[9] زمر، 60، “وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ".

[10] یوسف، 84، “وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْن‏".

[11] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 16، ص 144، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ه ق"در زبان عربی به شخص گندمگون، اسمر گفته می شود".

[12] بحار الانوار، ج 13، ص 423.

[13] محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 8، ص 410، ح 9826، مؤسسة آل البیت، قم، 1408 ه ق.

[14] احزاب، 21، “لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیرا".

 نظر دهید »

حکایتی زیبا از تشرّف آيت‌الله نمازي خدمت امام زمان (ع)/ به قرآن قسم نخور!

22 اردیبهشت 1395 توسط یکتا عریانی

اصغرآقا در نظر داشت که از صف ماشین‌ها جدا شده، پس از پیمودن مسافتی دوباره به کاروان ملحق شود و در جلوی کاروان قرار گیرد اما او نادانسته ماشین را منحرف کرد و از کاروان جدا شد. من به خاطر سفرهای متمادی می‌دانستم که بیابان‌های عربستان بی‌سروته و بی انتهاست. لذا او را خیلی نصیحت کرده و اصرار نمودم که از قافله جدا نشود و طبق ترتیب کاروان حرکت کند اما او گوش نکرد. حاجیان دیگر هم سکوت کردند و با من همراهی نکردند.

آیت‌الله شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی از سلسلة سعادتمندان و زمرة نیکبختانی است که در سفر بیت‌الله پس از حادثه‌ای هولناک به همراه جمعی از حاجیان و زائران خانة خدا، موفق به دیدار جمال دلربای حضرت بقیةالله ـ ارواحنا فداه ـ می‌شود.

حادثه از آن جا آغاز می‌شود که با اشتباه و غرور و حرف نشنوی یکی از رانندگان به نام «اصغرآقا» اتوبوس حامل حجّاج در برهوت و بیابان‌های عربستان راه را گم می‌کند و پس از پیمودن مسافتی طولانی راه به جایی نمی‌برند. در این هنگام آب آشامیدنی و بنزین نیز به پایان رسیده و سرانجام حاجیان ناامیدانه دل بر مرگ می‌نهند. به درخواست آیت‌الله نمازی، توسلی به آستان فریادرس بیچارگان، امام زمان(ع) جسته می‌شود و این توسل و توجّه کارساز می‌افتد و عنایت امام عصر(ع) از آنان دستگیری می‌نماید و حاجیان نیم‌روز با حضرت بقیّةالله(ع) همسفر می‌شوند..

آیت‌الله نمازی، انگیزه خود از نقل این تشرّف را شادی دل مؤمنان مشتاق به دیدار امام عصر(ع) بیان داشته و می‌فرماید: «این تشرّف را برای تذّکر و عمل به آیة «وذکّر فانّ الذکری تنفع المؤمنین» نقل می‌کنم و امیدوارم که این تذکّر، موثر واقع شود و قلوب مؤمنان با استماع این حکایت، از محبّت به حضرت بقیةالله سرشار گردد. این حقیر ناقابل مورد مرحمت حضرت حق ـ جلّ و علا ـ واقع شدم و خداوند سعادت تشرّف به محضر حضرت مهدی(ع) را نصیبم کرد و حدود نصف روز در خدمت آن حضرت بودیم و پس از این که غایب شدند، دانستیم که ایشان، حضرت بقیةالله ـ ارواحنا فداه ـ بوده‌اند»1 لازم به یادآوری است که جناب نمازی شاهرودی تشرّفات دیگری هم به محضر امام زمان(ع) داشته‌اند که طالبان می‌توانند به کتاب مجالس حضرت مهدی مراجعه نمایند.

دامن این مقدمه را بر می‌چینیم و خوشتر آن است که سرّ دلبران را از زبان خود ایشان نه دیگران بشنویم. این شما و این سوغات سفر، و ارمغان راه.

دیـدار یار غائب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد

در سال 1336 هجری از تهران به همراه جمعی از برادران ایمانی به مکّه معظّمه مشرّف شدیم. امیرالحاج و سرپرست ما «صدر الاشراف» بود. در آن زمان چیزی حدود 250 تومان تا 300 تومان می‌گرفتند و با ماشین‌هایی قرار‌داد می‌بستند که ما را به مکّه رسانده و از آن جا به عراق بازگردانند.

من برای چهاردهمین مرتبه بود که به بیت‌الله الحرام مشرّف می‌شدم و به عنوان روحانی کاروان خدمت می‌کردم. آن سال در راه بازگشت به عراق به خاطر مسائلی، عربستان قوانینی برای ماشین‌های حجّاج وضع کرده بود و آن این که ماشین‌های زائران خانة خدا باید در یک کاروان صدتایی و همراه هم حرکت کنند. هر کاروان یک سرپرست داشت و یک ماشین هم، لوازم یدکی و ملزومات دیگر را همراه کاروان حمل می‌کرد. ضمناً دو ماشین پلیس، یکی در جلو و دیگری در عقب کاروان وظیفة حفاظت از قافله را بر عهده داشت ماشین ما دو راننده به نام‌های محمود آقا و اصغرآقا داشت که هر دو بچّة تهران بودند.

هنگامی که کاروان به راه افتاد اصغرآقا رانندگی می‌کرد. از قضا ماشینِ ما در آخر صف، پشت سر همة ماشین‌ها قرار گرفت و این موضوع اصغرآقا را خیلی ناراحت کرد و شروع کرد به غُرو لُند کردن و این که در حرکت از تهران ماشین آخری بودیم، در برگشتن هم آخری شدیم و باید تا آخر مسیر خاک بخوریم. من باید از صفِ ماشین‌ها خارج می‌شوم و می‌روم در جلوی ماشین‌های دیگر قرار می‌گیرم.

گم شدن در بیابان اصغرآقا در نظر داشت که از صف ماشین‌ها جدا شده، پس از پیمودن مسافتی دوباره به کاروان ملحق شود و در جلوی کاروان قرار گیرد اما او نادانسته ماشین را منحرف کرد و از کاروان جدا شد. من به خاطر سفرهای متمادی می‌دانستم که بیابان‌های عربستان بی‌سروته و بی انتهاست. لذا او را خیلی نصیحت کرده و اصرار نمودم که از قافله جدا نشود و طبق ترتیب کاروان حرکت کند اما او گوش نکرد. حاجیان دیگر هم سکوت کردند و با من همراهی نکردند.

اصغرآقا تصمیم خود را گرفت و گفت: به اندازة کافی آب و بنزین داریم و می‌توانیم از یک راه فرعی خود را به جلوی کاروان برسانیم. او از کاروان جدا شد و در بیابان به راه افتاد و پس از طیّ مسافتی طولانی راه را گم کرد و نتوانست خود را به کاروان برساند. کم‌کم شب هم فرا رسید. ما با داد و فریاد از او خواستیم که ماشین را متوقف کند تا نماز بخوانیم. وقتی از ماشین پیاده شدم؛ به آسمان نگاه کردم و دیدم که فاصلة ما با هفت برادران (هفت اورنگ) زیاد شده، فهمیدم که راه زیادی را به اشتباه آمده‌ایم به همین خاطر به راننده گفتم: «امشب را همین‌جا بیتوته می‌کنیم و فردا صبح از همان راهی که آمده‌ایم، باز می‌گردیم».

فردا صبح سوار شدیم تا از همان راه دیروزی برگردیم اما از آن جا که صحراهای حجاز دارای شن‌های نرم است و باد آن‌ها را پیوسته حرکت می‌دهد، نتوانستیم راهِ بازگشت را پیدا کنیم. هیچ اثری از راه دیشب بر سینة صحرا نبود از آن طرف، ماشین هم مرتّب در شن‌ها فرو می‌رفت، جهت‌های متعددّی را چند فرسخ، چند فرسخ پیمودیم و سرانجام ره به جایی نبردیم و دوباره شب فرا رسید.

فردا صبح روز سوم، آب و بنزین هم تمام شد.

همه وحشت‌زده و ناامید شده بودیم. من به عنوان روحانی کاروان و کسی که سفرهای زیادی به خانة خدا آمده بودم گفتم: «این اصغرآقا بود که ما را به اینجا کشانید و گناه بزرگی را انجام داد. اما چاره‌ای هم نیست، بیاید همگی به امام زمان(ع) متوسّل شویم. اگر آن بزرگوار ما را از این بیابان هلاکت نجات بخشید، زهی سعادت و خوشبختی، اما اگر به فریاد ما نرسد همگی در این بیابان مُرده، طعمة حیوانات خواهیم شد. بیایید قبل از آن که بی حال شده و دست و پایمان بی‌رمق بیفتد، هر کس برای خود گودالی حفر کند و در آن گودال برود که اگر مرگ به سراغ ما آمد، در آن گودال‌ها جان بدهیم و حداقل بدن ما طعمة حیوانات نشود و با گذشت زمان، باد وزیده و شن‌ها را روی ما بریزد و در زیر شن‌ها مدفون شویم.

همه مشغول شدند و هر یک برای خود قبری کند و در این حال به حاجیان گفتم: جلوی قبر خود بنشینند تا به چهارده معصوم(ع) توسّلی بجوییم و خودم شروع به خواندن دعای توسّل کردم. ابتدا به رسول خدا(ص)، بعد به حضرت زهرا(س) و سپس به سایر امامان(ع)، وقتی به امام عصر(ع) رسیدم، روضه‌ای خواندم و گریة زیادی کردیم. در این حال الهام شدم که همه با هم «آقا» را با این ذکر بخوانیم: « یا فارس الحجاز أدرکنا، یا اباصالح المهدی ادرکنا، یا صاحب‌الزمان ادرکنا» همه با حال ناامیدی و گریه و زاری این ذکر شریف را تکرار می‌کردیم و آقا را صدا می‌زدیم.

به حاجیان گفتم: « با خدا قرار بگذارید که اگر نجات یافتیم همة اموالی که به همراه داریم در راه خدا انفاق کنیم، با خدا عهد ببندیم که اگر نیازمندی به ما مراجعه کرد در حقّ او کوتاهی نکنیم و بقیة عمرمان را در برآوردن نیازهای مردم کوشا و ساعی باشیم».

بعد از توسّل و توجّه، هر کسی مشغول راز و نیاز با خدای خود شده، من هم از جمع، جدا شدم و پشتِ تپة کوچکی رفتم و با خدای خود سخنانی گفتم که بماند. به امام زمان عرضه داشتم: «آقا جان اگر الان به فریاد ما نرسی، پس کی و کجا به فریادمان خواهی رسید». گریه و توسل عجیبی داشتم که قابل توصیف نیست. در مدّت عمرم چنین حالت شیرینی چه قبل و چه بعد از آن حادثه، دیگر در من پیدا نشد.

در حال توسّل و تضرّع بودم که ناگهان آقایی در شکل و شمایل یک مرد عرب، به همراه هفت شتر که بارهایی بر آنان بود، در برابرم ظاهر شد. با آن‌که بیابان صاف و همواری در مقابل من بود و همه چیز از مسافت دور قابل رؤیت و دیدن بود، اما من آمدن او را ندیدم و متوجّه نشدم. خیال کردم از عرب‌های حجاز است و احیاناً شتربانی است که همراه شترهایش به مسافرت می‌رود و یا شاید رهگذری است که تصادفاً از این بیابان عبور می‌کرده است. با دیدن او به حدّی خوشحال شدم که از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدم.

با دیدن او خود را در جَریه که مرز میان عربستان و عراق بود می‌دیدم. با خود گفتم: این آقا حتماً راه رسیدن به «جریه» را می‌داند و ما را راهنمایی خواهد کرد.

در حال بشاشت و شادمانی بودم که دیدم آن آقا به طرف من آمد، من هم از جا برخاستم و با خوشحالی به طرف او رفتم و به او سلام کردم. در پاسخ فرمود: «علیکم السلام و رحمةالله و برکاته». به هم که رسیدیم روبوسی کرده، من صورت او را بوسیدم. شمایل او در اوج زیبایی و جذّابیّت بود، و چشم و ابرو و صورت بسیار زیبا و نورانی داشتند. پس از سلام و روبوسی به زبان عربی فرمودند: «ضیّعتم الطریق؛ راه را گم کرده‌اید؟»
گفتم: بله.

فرمودند: من آمده‌ام که راه را به شما نشان دهم.
عرض کردم: خیلی ممنون.

بعد فرمودند: از این راه مستقیم بروید و از میان آن دو کوه بگذرید، به دو کوه دیگر می‌رسید، از میان آن‌ها هم بگذرید، جادّه برای شما نمایان می‌شود بعد طرف چپ را بگیرید تا به جریه برسید.

آقا پس از نشان دادن راه فرمودند: « النذور الّذی نذرتم لیس بصحیح؛ نذرهایی که کرده‌اید، صحیح نیست».

عرض کردم: چرا، آقای من؟
فرمودند: «نذر شما مرجوح است، اگر همة دارایی خود را در راه خدا انفاق کنید چگونه به عراق می‌روید؟ در حالی که شما چهل روز در عراق می‌باشید و به زیارت امام حسین(ع) و امیرمؤمنان(ع) و سایر امامان(ع) مشرّف می‌شوید، اگر آن چه راه همراه دارید، در راه خدا انفاق کنید، در مسیر، بدون خرجی می‌مانید و مجبور به تکدّی و گدایی می‌شوید و تکدّی هم حرام است. آن‌چه را از مال و دارایی به همراه دارید، الان قیمت کرده و بنویسید و وقتی به وطن خودتان رسیدید به اندازة آن در راه خدا انفاق کنید، اکنون عمل به نذرتان مرجوح است.»
سپس فرمود: «رفقایت را صدا کن و فوراً سوار شوید، الان که به راه بیفتید اوّل مغرب در جریه هستید.»

دوستان ما هنوز در حال گریه و انابه و توسّل و تضرّع بودند و ما را نمی‌دیدند، اما ما آنان را می‌دیدیم. وقتی آن‌ها را صدا کردم، با دیدن ما یک‌باره از جا برخاستیم و با خوشحالی به طرف ما آمدند. یکی یکی سلام کرده، دست آقا را بوسیدند. آن‌گاه حضرت فرمودند: «سوار شوید و از همین راه بروید».

به دوستان گفتم: «آقا راه را به من نشان دادند، سوار شوید تا برویم».
یکی از حاجیان به نام «حاج محمّد شاه حسینی» به من گفت: «حاج آقا! اگر راه بیفتیم ممکن است ماشین دوباره در شن‌ها فرو رود یا این که مجدّداً راه را گم کنیم. بیایید پول‌های نذر شده را همین الان به این مرد عرب به مقداری که می‌خواهد بدهیم، تا زحمت کشیده تا رسیدن به مقصد ما را همراهی کند».

آقا وقتی سخن حاجی مذکور را شنیدند، فرمودند: «[شیخ اسماعیل] جلوی من به همة آن‌ها بگو که نذر آن‌ها صحیح نیست». من هم به حاج محمّد و سایر حجّاج گفتم: «آقا می‌فرمایند نذر شما مرجوح است و صحیح نمی‌باشد، اگر همة دارایی و اموال‌تان را الان در راه خدا بدهید با کدام پول می‌خواهید به عراق بروید و از آن‌جا به ایران برگردید؟ در عراق مجبور به تکدّی و گدایی می‌شوید و گدایی هم حرام است».

آن آقا همچنین فرمودند: «من می‌دانم پولی که همراه دارید برای شما در سفر کافی است وگرنه خودم به شما پول می‌دادم».
ما دیدیدم نمی‌توانیم آقا را با پرداخت پول با خود همراه کنیم، یک‌باره به قلبم الهام شد که آقا اهل حجاز هستند و اهل حجاز در سوگند به قرآن و احترام به آن خیلی عقیده‌مند می‌باشند به همین خاطر قرآن کوچکی که در جیب بغلم بود بیرون آورده و ایشان را به قرآن سوگند دادم.

آقا فرمودند: «چرا به قرآن قسم می‌خوری؟ به قرآن قسم نخور! باشد حالا که مرا به قرآن قسم دادی می‌آیم».
سپس فرمودند: «علی اصغر مقصّر است (که باعث گم شدن شما شد)، اکنون محمود رانندگی کند من هم وسط (صندلی کنار راننده) می‌نشینم و شما (شیخ اسماعیل) هم کنار من بنشین به رفقا هم بگو زودتر سوار شوند.»

به محمودآقا گفتم: تورانندگی کن. آقا شترهایشان را همان جا خوابانیدند و خودشان کنار راننده نشستند و من هم کنار ایشان نشستم.

حاج محمود پشت فرمان نشست آقا به من فرمودند: «بگو ماشین را روشن کند». در این حال هیچ یک از مسافران و راننده‌‌ها به نداشتن بنزین و آب توجّهی نداشتند. حاج محمود استارت زد، ماشین روشن شد و به راه افتاد. در این لحظه دیدم آقا، انگشت سبابه‌اشان را حرکت دادند امّا من از رمز و راز آن آگاه نبودم.

ماشین بدون این‌که در شن‌ها فرو رود، به سرعت راه خود را می‌پیمود. وقتی از میان آن دو کوه گذشتیم همان‌طور که آقا فرموده بودند دو کوه دیگر ظاهر شد. آقا فرمودند: «بگو از میان این دو کوه حرکت کند». من به حاج محمود آقا گفتم: از وسط دو کوه حرکت کن.

آقا با این که اصلاً فارسی سخن نگفتند و تنها با من به عربی صحبت می‌کردند اما نام من و سایر زوّار و حجّاج و راننده‌ها را می‌دانستند و همه را به اسم، نام می‌بردند و سخنان فارسی ما را متوجّه شده، پاسخ می‌گفتند.

وقتی به وسط دو کوه رسیدیم، حضرت به آسمان نگاهی کرده، فرمودند: «الآن اوّل ظهر است. به راننده بگو بایستد. همه پایین بیایید و نماز خود را بخوانید. من هم نماز خود را بخوانم، بعد از نماز رفقا بعد از نماز سوار شده و ناهار را هم در ماشین بخورند تا اول مغرب ان‌شاءالله به جریه برسیم».

من سخنان آقا را به حاج محمود گفتم، ایشان هم ماشین را نگه داشت. وقتی دوستان پیاده شدند آقا فرمودند: «آب که ندارید؟» عرض کردم: خیر، آبی نداریم. حضرت در این هنگام درختچة خاری را که به ضخامت یک عصا بود به من نشان دادند و فرمودند: «آن درخت را که می‌بینی، کنار آن چاهی است. بروید، آب بنوشید، وضو بگیرید و نماز بخوانید، مشک‌ها را هم پُر کرده، ماشین‌تان را هم آب کنید. من همین‌جا نماز می‌خوانم، من وضو دارم.»

وقتی به آن درختچه رسیدیم، چاهی دیدیم که آبی زلال و گوارا داشت و حدود یک وجب یا کمی بیشتر از سطح زمین پایین‌تر بود. به راحتی دستمان به آب می‌رسید و می‌توانستیم از آن آب نوشیده و وضو بگیریم.

خلاصه بعد از انجام کارها و خواندن نماز، آقا هم که نمازشان به پایان رسیده بود، تشریف آوردند و فرمودند: «همه ناهارشان را داخل ماشین بخورند» بعد از این که ماشین به راه افتاد، من مقداری آجیل و خوراکی برداشته، به حضرت تعارف کردم اما ایشان چیزی برنداشتند و فرمودند: «نمی‌خواهم». مقداری نان که خودم در «شاهرود» از گندم خوب و تمیز درست کرده بودم، به ایشان تعارف کردم که حضرت مقداری برداشتند اما ندیدم که بخورند.

آن‌گاه حضرت از بعضی از شهرهای ایران مانند همدان، کرمانشاه، مشهد تعریف کردند و از بعضی از علما مانند «ملاّ علی همدانی» تمجید نمودند. و دربارة حضرت «آیت‌الله وحید خراسانی» ـ حفظه الله ـ که در آن زمان به شیخ حسین خراسانی معروف بودند، توجهی نموده، فرمودند: «برکات و عنایات ما به ایشان می‌رسد». آن‌گاه مقداری هم به من امیدواری داده، فرمودند: «شما ان‌شاءالله وضعتان خوب است و خوب خواهد شد». و درباره ناراحتی‌هایی که داشتم، دلداری دادند، بحمدالله، آن گرفتاری‌ها برطرف شد.

در طیّ مسیر دربارة بعضی از علما، صحبت‌هایی به میان آمد ـ آقا از بعضی از مراجع مثل «آیت‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی» و دیگر آقایان تعریف و تمجید کردند.

ایران از برکات اهل بیت برخوردار است
حضرت در پاسخ بعضی از مسائلی که خدمتشان عرض می‌کردم، می‌فرمودند: «همة این‌ها از برکات ما اهل بیت است». در این حین عرضه داشتم: «در جاده‌های ایران، چند فرسخ به چند فرسخ، قهوه‌خانه، آب، روشنایی و میوه است. اما این‌جا هیچ چیز نیست».
حضرت فرمودند: «در همه جای ایران، نعمت وافر و فراوان است و همة آن‌ها از برکات ما اهل بیت است» و من غافل از همه جا و همه چیز، اصلاً متوجّه مقصود آن حضرت نبودم. ماشین همچنان راه خود را با قدرت می‌پیمود تا این‌که اول مغرب ـ همان ‌طور که آقا فرموده بودند ـ به جریه در مرز میان عراق و عربستان رسیدیم.

در این هنگام آقا فرمودند: «من دیگر می‌روم. از این جا به بعد راه را به تنهایی نروید. امشب را در جریه بمانید، فردا یک قافلة صدتایی از مکّه می‌آید، شما با آن قافله همراه شوید.»

عرض کردم: چشم! امشب همین جا می‌مانیم. شما هم نزد ما بمانید و میهمان ما باشید.
حضرت فرمودند: «شیخ اسماعیل! من کار زیادی دارم، تو مرا به قرآن قسم دادی، من هم اجابت کردم. من باید بروم و شما را به خدا می‌سپارم و دوباره تکرار می‌کنم. آن نذری که کردید، صحیح نیست. شما مراقب باشید که این‌ها دارایی‌شان را به کسی نبخشند همان‌طور که قبلاً گفتم اموالتان را حساب کنید و بنویسید، بعد در وطن خودتان به اندازة آن انفاق کنید».

ما حدود سه ساعت به ظهر مانده همراه آقا سوار ماشین شدیم و تا مغرب خدمت ایشان بودیم. امام عصر(ع) پیوسته مشغول ذکر بودند اما من متوجه نبودم که چه ذکری را می‌گویند. شالی به کمرشان بسته بودند و به هیئت اعراب حجاز شمشیری بزرگ در طرف راست و شمشیر کوچکی در طرف چپ خود آویخته بودند و چیزی مانند یشناق (نوعی سرپوش) که عرب‌ها بر سرشان می‌اندازند، به سر مبارک انداخته بودند اما پیشانی نورانی و ابروهای کمند و چشمان جذّاب‌شان کاملاً دیده می‌شود و خیلی خوش‌اخلاق بودند. در این هنگام من برای انجام کاری از ایشان اجازه خواستم. ایشان چند قدمی همراهی کردند و همین طور که مشغول صحبت بودم دیگر آقا را ندیدم، تازه فهمیدم که چه بر سرمان آمده است.

رفقا را صدا زدم؛ حاج عبدالله! حاج محمد! کور باطن‌ها! از صبح تا حالا حدمت آقا بودیم اما او را نشناختیم با گفتن این سخن و فهمیدن موضوع همه شروع به گریه کردند. صدای گریة حجّاج بلند شد. بر اثر گریه زیاد و سر و صدا، چند تا از شُرطه‌ها و پلیس‌ها با عجله در خیمه‌ای که برپا کرده‌ بودیم آمدند و گفتند: «کی مرده؟» آنان خیال می‌کردند کسی از گروه ما مُرده است و ما برای او گریه و زاری می‌کنیم.
من گفتم: «کسی نمرده، ما راه را گم کرده بودیم، حالا که راه را پیدا کرده‌ایم، گریه می‌کنیم». یکی از آنان گفت: «خدا را شکر کنید که راه را پیدا کردید، این که گریه ندارد». در این حال که ما با شُرطه‌ها مشغول صحبت بودیم، صدای اذان بلند شد و مغرب شده بود. به راننده‌ها گفتم: «اسم شما را از کجا می‌دانست؟ اصغرآقا اسم تو را از کجا می‌دانست که فرمود: «اصغر آقا مقصّر است» اصغرآقا بنا کرد به سر زدن و گریه کردن و گفت: راست گفتید. تقصیر من بود، من سبب گم شدن شما شدم. گفتم: الحمدلله، عاقبتش بخیر شد، تو ما را گم کردی، اما الحمدلله به نعمت ملاقات مولایمان رسیدیم.2

نکته‌های ناب
تشرّف کم نظیر آیت‌الله نمازی شاهرودی در بردارندة لطایف و دقایقی است که به اندازة بضاعت این قلم به برخی از آن برداشت‌‌ها و نکات اشارتی هر چند کوتاه می‌رود و درک و دریافت حقایق پنهان دیگربه خوانندة فهیم و فرزانة موعود واگذار می‌شود. ضمناً برخی از این نکته‌ها در ذیل این تشرف توسط گردآورنده خاطرنشان شده است:

1. احترام قلبی و قالبی فراوانی که انسان‌ها ـ و حتی سایر پدیده‌ها ـ در برابر معصومین(ع) دارند خود از آیات و معجزات است. چنان‌چه در این تشرّف آمده: «وقتی که آن‌ها را صدا کردم با دیدن ما، یک‌باره از جا برخاسته، با خوشحالی به طرف ما آمدند و یکی یکی سلام کردند و دستِ آقا را بوسیدند».

2. معصومین به همة زبان‌ها و لغات آشنایی دارند. در این تشرف با این‌که امام زمان(ع) به زبان عربی با نمازی شاهرودی سخن می‌گوید اما به ضمیر و زبان فارسی حجّاج آشنایی دارد، سخنان آنان را می‌داند و نیّت ایشان را می‌خواند و پاسخ آن‌ها را می‌دهد و ایشان و حتی راننده‌ها را به اسم می‌خواند. در این‌جا مناسب می‌نماید که به دو روایت در این موضوع اشاره شود. در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) که مرحوم شیخ صدوق روایات مربوط به امام رضا(ع) را گردآوری کرده، بابی تحت عنوان «باب معرفته بجمیع اللغات» یعنی آگاهی و شناخت امام معصوم به همة زبان‌ها وجود دارد. در آن‌جا آورده شده:

داوود بن قاسم جعفری روایت کرد و گفت: «من با حضرت رضا(ع) هم غذا می‌شدم، آن حضرت گاهی به زبان صقلبی (= اسلاوها) و گاهی به زبان فارسی غلامان خود را می‌خواند و بسا من غلام خود را برای انجام کاری نزد آن حضرت می‌فرستادم ایشان با زبان فارسی تکلّم می‌کرد.» در ادامه از اباصلت هروی آمده است: حضرت رضا، با افراد مختلف با زبان خودشان گفت‌وگو می‌کرد و به خدا قسم فصیح‌ترین مردمان و آگاه‌ترین آنان به هر زبان و لعنتی بود. روزی به حضرتش عرضه داشتم: «ای پس رسول خدا! من در شگفتم از این‌که شما به تمامی لغات این گونه تسلّط دارید». فرمود: «ای پسر صلت! من حجّت خدا بر بندگان اویم و خداوند حجّتی را بر نمی‌انگیزد که زبان آنان را نفهمد و لغاتشان را نداند. آیا این خبر به شما نرسیده که امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:
اوتینا فصل الخطاب؛
به ما نیروی داوری و سخن قاطع داده شده است.

آیا این نیرو جز شناخت و معرفت به هر زبانی است؟»3

ختام این اشاره را حدیثی از باب الحجّه اصول کافی قرار می‌دهیم. ابوبصیر می‌گوید، به امام رضا(ع) عرض کردم: جانم به فدایت! امام با چه نشانه‌هایی شناخته می‌شود؟

فرمود: «به چهار خصلت و چهارم آن‌که «یکلّم الناس بکلّ لسان» یعنی با مردم به هر زبانی سخن می‌گوید. در همین هنگام مردی خراسانی بر ایشانوارد شد مرد خراسانی به زبان عربی با ایشان سخن گفت امّا امام به فارسی پاسخ او را داد. آن‌گاه خراسانی به حضرت عرض کرد: «به خدا سوگند چیزی مانع نشد که با شما خراسانی سخن نگویم مگر آن‌که گمان بردم شما آن را به خوبی نمی‌دانید». حضرت فرمود: «سبحان‌الله! وقتی من نتوانتم پاسخ تو را بدهم، پس فضیلت من بر تو چه خواهد بود؟» آن‌گاه فرمود: «سخن هیچ انسان، پرنده، چهارپا و جانداری از امام پنهان نیست و هر کس در وی این خصلت‌ها نباشد، امام نیست.»4

3. یکی از معجزات امام عصر(ع) که در این تشرّف آشکار شده جوشش چشمه‌ای آب گوارا و زلال در آن بیابان برهوت است. افراد آگاه می‌دانند برای رسیدن به آب در آن منطقه حداقل باید صد تا دویست متر حفّاری شود.

4. در این تشرّف ـ چنان که آمد ـ امام زمان(ع) «جمع میان صلاتین» می‌کنند یعنی نماز ظهر و عصر خود را در اول ظهر خواندند، همین کاری که شیعیان ما در مساجد و خانه‌ها انجام می‌دهند.

5. یکی دیگر از آیاتی که از ایشان در این تشّرف به ظهور رسیده حرکت ماشین حجّاج بدون سوخت و بنزین است؛ مطلبی که در آن حال، حتی راننده‌ها نیز از آن غافل بودند.

6. آن وجود بزرگوار با همة کارها و مأموریت‌هایی که داشتند اما به خاطر سوگند دادن ایشان به قرآن، با زائران و حاجیان همراهی کردند اما از سوگند به قرآن نهی کردند و فرمودند: «به قرآن سوگند نخور! چرا به قرآن قسم می‌خوری؟ من کار زیادی دارم، تو مرا به قرآن قسم دادی و من تو را اجابت کردم. من باید بروم و شما را به خدا می‌سپارم.»

7. حضرت دائم الذکر بودند و پیوسته نام خدا بر زبان‌شان جاری بود.

8. حضرت به آقای نمازی، بشارت رفع گرفتاری‌ها دادند و مشکلات ایشان مرتفع گردید «شما ان‌شاءالله وضعتان خوب است و خوب خواهد شد».

9. امام مهربان ما از سر بزرگواری و محبّت به شیعیان خود می‌فرماید: «من می‌دانم پولی که همراه دارید، برای شما کافی است و به پول بیشتری نیاز ندارید و الاّ من به شما پول می‌دادم».

10. حضرت دربارة نعمت‌های فراوان این سرزمین ولایت‌مدار و دوستدار خاندان پیامبر ـ ایران عزیزـ می‌فرماید: تمامی این نعمت‌ها از ناحیة امامان معصوم(ع) است و افسوس که جای پرداختن به این مطلب در این مقام نیست.

11. حضرت بقیةالله(ع)، چندین مرتبه اشکال شرعیِ نذر حاجیان را یادآور می‌شود و می‌فرماید: « این نذر به این ترتیب صحیح نیست».
12. حاجیان آن فریادرس گرفتاران را با نام «یا فارس الحجاز و یا أباصالح» می‌خوانند که پایان بخش مطلب را ختمی با این نام‌های مبارک قرار داده، مطلب را به پایان می‌بریم:

هر مؤمنی که در بلای سختی گرفتار شده باشد و یا در امور دینی و دنیوی برای او مشکلی پیش آمده باشد، اگر به صحرا رفته و این کلمات را هفتاد مرتبه بگوید. حضرتش او را دریافته و به فریاد او می‌رسد، ان‌شاءالله؛
یا فارسَ الحجاز أدرکنی، یا اباصالح المهدی أدرکنی، یا اباالقاسم أدرکنی و لا تَدَعْنی، فَانّی عاجزٌ ذلیلٌ
عبدالحسین ترکی (شهرکرد)اباصالح المهدی

پی‌نوشت‌ها:
1. باقی اصفهانی، محمدرضا، مجالس حضرت مهدی(ع)، ص 308.
2. همان، صص 324-308اباصالح المهدی.
3. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، صص 554-553، باب 55.
4. کلینی، اصول کافی، باب الحجّة، ج 1، ص 614، ح اباصالح المهدی747.
5. در این باره ر.ک: مجتهدی سیستانی، سید مرتضی، صحیفة مهدیه.اباصالح المهدی
ماهنامه موعود شماره 75

 

 نظر دهید »

حکایتی زیبا از تشرّف آيت‌الله نمازي خدمت امام زمان (ع)/ به قرآن قسم نخور!

22 اردیبهشت 1395 توسط یکتا عریانی

اصغرآقا در نظر داشت که از صف ماشین‌ها جدا شده، پس از پیمودن مسافتی دوباره به کاروان ملحق شود و در جلوی کاروان قرار گیرد اما او نادانسته ماشین را منحرف کرد و از کاروان جدا شد. من به خاطر سفرهای متمادی می‌دانستم که بیابان‌های عربستان بی‌سروته و بی انتهاست. لذا او را خیلی نصیحت کرده و اصرار نمودم که از قافله جدا نشود و طبق ترتیب کاروان حرکت کند اما او گوش نکرد. حاجیان دیگر هم سکوت کردند و با من همراهی نکردند.

آیت‌الله شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی از سلسلة سعادتمندان و زمرة نیکبختانی است که در سفر بیت‌الله پس از حادثه‌ای هولناک به همراه جمعی از حاجیان و زائران خانة خدا، موفق به دیدار جمال دلربای حضرت بقیةالله ـ ارواحنا فداه ـ می‌شود.

حادثه از آن جا آغاز می‌شود که با اشتباه و غرور و حرف نشنوی یکی از رانندگان به نام «اصغرآقا» اتوبوس حامل حجّاج در برهوت و بیابان‌های عربستان راه را گم می‌کند و پس از پیمودن مسافتی طولانی راه به جایی نمی‌برند. در این هنگام آب آشامیدنی و بنزین نیز به پایان رسیده و سرانجام حاجیان ناامیدانه دل بر مرگ می‌نهند. به درخواست آیت‌الله نمازی، توسلی به آستان فریادرس بیچارگان، امام زمان(ع) جسته می‌شود و این توسل و توجّه کارساز می‌افتد و عنایت امام عصر(ع) از آنان دستگیری می‌نماید و حاجیان نیم‌روز با حضرت بقیّةالله(ع) همسفر می‌شوند..

آیت‌الله نمازی، انگیزه خود از نقل این تشرّف را شادی دل مؤمنان مشتاق به دیدار امام عصر(ع) بیان داشته و می‌فرماید: «این تشرّف را برای تذّکر و عمل به آیة «وذکّر فانّ الذکری تنفع المؤمنین» نقل می‌کنم و امیدوارم که این تذکّر، موثر واقع شود و قلوب مؤمنان با استماع این حکایت، از محبّت به حضرت بقیةالله سرشار گردد. این حقیر ناقابل مورد مرحمت حضرت حق ـ جلّ و علا ـ واقع شدم و خداوند سعادت تشرّف به محضر حضرت مهدی(ع) را نصیبم کرد و حدود نصف روز در خدمت آن حضرت بودیم و پس از این که غایب شدند، دانستیم که ایشان، حضرت بقیةالله ـ ارواحنا فداه ـ بوده‌اند»1 لازم به یادآوری است که جناب نمازی شاهرودی تشرّفات دیگری هم به محضر امام زمان(ع) داشته‌اند که طالبان می‌توانند به کتاب مجالس حضرت مهدی مراجعه نمایند.

دامن این مقدمه را بر می‌چینیم و خوشتر آن است که سرّ دلبران را از زبان خود ایشان نه دیگران بشنویم. این شما و این سوغات سفر، و ارمغان راه.

دیـدار یار غائب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد

در سال 1336 هجری از تهران به همراه جمعی از برادران ایمانی به مکّه معظّمه مشرّف شدیم. امیرالحاج و سرپرست ما «صدر الاشراف» بود. در آن زمان چیزی حدود 250 تومان تا 300 تومان می‌گرفتند و با ماشین‌هایی قرار‌داد می‌بستند که ما را به مکّه رسانده و از آن جا به عراق بازگردانند.

من برای چهاردهمین مرتبه بود که به بیت‌الله الحرام مشرّف می‌شدم و به عنوان روحانی کاروان خدمت می‌کردم. آن سال در راه بازگشت به عراق به خاطر مسائلی، عربستان قوانینی برای ماشین‌های حجّاج وضع کرده بود و آن این که ماشین‌های زائران خانة خدا باید در یک کاروان صدتایی و همراه هم حرکت کنند. هر کاروان یک سرپرست داشت و یک ماشین هم، لوازم یدکی و ملزومات دیگر را همراه کاروان حمل می‌کرد. ضمناً دو ماشین پلیس، یکی در جلو و دیگری در عقب کاروان وظیفة حفاظت از قافله را بر عهده داشت ماشین ما دو راننده به نام‌های محمود آقا و اصغرآقا داشت که هر دو بچّة تهران بودند.

هنگامی که کاروان به راه افتاد اصغرآقا رانندگی می‌کرد. از قضا ماشینِ ما در آخر صف، پشت سر همة ماشین‌ها قرار گرفت و این موضوع اصغرآقا را خیلی ناراحت کرد و شروع کرد به غُرو لُند کردن و این که در حرکت از تهران ماشین آخری بودیم، در برگشتن هم آخری شدیم و باید تا آخر مسیر خاک بخوریم. من باید از صفِ ماشین‌ها خارج می‌شوم و می‌روم در جلوی ماشین‌های دیگر قرار می‌گیرم.

گم شدن در بیابان اصغرآقا در نظر داشت که از صف ماشین‌ها جدا شده، پس از پیمودن مسافتی دوباره به کاروان ملحق شود و در جلوی کاروان قرار گیرد اما او نادانسته ماشین را منحرف کرد و از کاروان جدا شد. من به خاطر سفرهای متمادی می‌دانستم که بیابان‌های عربستان بی‌سروته و بی انتهاست. لذا او را خیلی نصیحت کرده و اصرار نمودم که از قافله جدا نشود و طبق ترتیب کاروان حرکت کند اما او گوش نکرد. حاجیان دیگر هم سکوت کردند و با من همراهی نکردند.

اصغرآقا تصمیم خود را گرفت و گفت: به اندازة کافی آب و بنزین داریم و می‌توانیم از یک راه فرعی خود را به جلوی کاروان برسانیم. او از کاروان جدا شد و در بیابان به راه افتاد و پس از طیّ مسافتی طولانی راه را گم کرد و نتوانست خود را به کاروان برساند. کم‌کم شب هم فرا رسید. ما با داد و فریاد از او خواستیم که ماشین را متوقف کند تا نماز بخوانیم. وقتی از ماشین پیاده شدم؛ به آسمان نگاه کردم و دیدم که فاصلة ما با هفت برادران (هفت اورنگ) زیاد شده، فهمیدم که راه زیادی را به اشتباه آمده‌ایم به همین خاطر به راننده گفتم: «امشب را همین‌جا بیتوته می‌کنیم و فردا صبح از همان راهی که آمده‌ایم، باز می‌گردیم».

فردا صبح سوار شدیم تا از همان راه دیروزی برگردیم اما از آن جا که صحراهای حجاز دارای شن‌های نرم است و باد آن‌ها را پیوسته حرکت می‌دهد، نتوانستیم راهِ بازگشت را پیدا کنیم. هیچ اثری از راه دیشب بر سینة صحرا نبود از آن طرف، ماشین هم مرتّب در شن‌ها فرو می‌رفت، جهت‌های متعددّی را چند فرسخ، چند فرسخ پیمودیم و سرانجام ره به جایی نبردیم و دوباره شب فرا رسید.

فردا صبح روز سوم، آب و بنزین هم تمام شد.

همه وحشت‌زده و ناامید شده بودیم. من به عنوان روحانی کاروان و کسی که سفرهای زیادی به خانة خدا آمده بودم گفتم: «این اصغرآقا بود که ما را به اینجا کشانید و گناه بزرگی را انجام داد. اما چاره‌ای هم نیست، بیاید همگی به امام زمان(ع) متوسّل شویم. اگر آن بزرگوار ما را از این بیابان هلاکت نجات بخشید، زهی سعادت و خوشبختی، اما اگر به فریاد ما نرسد همگی در این بیابان مُرده، طعمة حیوانات خواهیم شد. بیایید قبل از آن که بی حال شده و دست و پایمان بی‌رمق بیفتد، هر کس برای خود گودالی حفر کند و در آن گودال برود که اگر مرگ به سراغ ما آمد، در آن گودال‌ها جان بدهیم و حداقل بدن ما طعمة حیوانات نشود و با گذشت زمان، باد وزیده و شن‌ها را روی ما بریزد و در زیر شن‌ها مدفون شویم.

همه مشغول شدند و هر یک برای خود قبری کند و در این حال به حاجیان گفتم: جلوی قبر خود بنشینند تا به چهارده معصوم(ع) توسّلی بجوییم و خودم شروع به خواندن دعای توسّل کردم. ابتدا به رسول خدا(ص)، بعد به حضرت زهرا(س) و سپس به سایر امامان(ع)، وقتی به امام عصر(ع) رسیدم، روضه‌ای خواندم و گریة زیادی کردیم. در این حال الهام شدم که همه با هم «آقا» را با این ذکر بخوانیم: « یا فارس الحجاز أدرکنا، یا اباصالح المهدی ادرکنا، یا صاحب‌الزمان ادرکنا» همه با حال ناامیدی و گریه و زاری این ذکر شریف را تکرار می‌کردیم و آقا را صدا می‌زدیم.

به حاجیان گفتم: « با خدا قرار بگذارید که اگر نجات یافتیم همة اموالی که به همراه داریم در راه خدا انفاق کنیم، با خدا عهد ببندیم که اگر نیازمندی به ما مراجعه کرد در حقّ او کوتاهی نکنیم و بقیة عمرمان را در برآوردن نیازهای مردم کوشا و ساعی باشیم».

بعد از توسّل و توجّه، هر کسی مشغول راز و نیاز با خدای خود شده، من هم از جمع، جدا شدم و پشتِ تپة کوچکی رفتم و با خدای خود سخنانی گفتم که بماند. به امام زمان عرضه داشتم: «آقا جان اگر الان به فریاد ما نرسی، پس کی و کجا به فریادمان خواهی رسید». گریه و توسل عجیبی داشتم که قابل توصیف نیست. در مدّت عمرم چنین حالت شیرینی چه قبل و چه بعد از آن حادثه، دیگر در من پیدا نشد.

در حال توسّل و تضرّع بودم که ناگهان آقایی در شکل و شمایل یک مرد عرب، به همراه هفت شتر که بارهایی بر آنان بود، در برابرم ظاهر شد. با آن‌که بیابان صاف و همواری در مقابل من بود و همه چیز از مسافت دور قابل رؤیت و دیدن بود، اما من آمدن او را ندیدم و متوجّه نشدم. خیال کردم از عرب‌های حجاز است و احیاناً شتربانی است که همراه شترهایش به مسافرت می‌رود و یا شاید رهگذری است که تصادفاً از این بیابان عبور می‌کرده است. با دیدن او به حدّی خوشحال شدم که از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدم.

با دیدن او خود را در جَریه که مرز میان عربستان و عراق بود می‌دیدم. با خود گفتم: این آقا حتماً راه رسیدن به «جریه» را می‌داند و ما را راهنمایی خواهد کرد.

در حال بشاشت و شادمانی بودم که دیدم آن آقا به طرف من آمد، من هم از جا برخاستم و با خوشحالی به طرف او رفتم و به او سلام کردم. در پاسخ فرمود: «علیکم السلام و رحمةالله و برکاته». به هم که رسیدیم روبوسی کرده، من صورت او را بوسیدم. شمایل او در اوج زیبایی و جذّابیّت بود، و چشم و ابرو و صورت بسیار زیبا و نورانی داشتند. پس از سلام و روبوسی به زبان عربی فرمودند: «ضیّعتم الطریق؛ راه را گم کرده‌اید؟»
گفتم: بله.

فرمودند: من آمده‌ام که راه را به شما نشان دهم.
عرض کردم: خیلی ممنون.

بعد فرمودند: از این راه مستقیم بروید و از میان آن دو کوه بگذرید، به دو کوه دیگر می‌رسید، از میان آن‌ها هم بگذرید، جادّه برای شما نمایان می‌شود بعد طرف چپ را بگیرید تا به جریه برسید.

آقا پس از نشان دادن راه فرمودند: « النذور الّذی نذرتم لیس بصحیح؛ نذرهایی که کرده‌اید، صحیح نیست».

عرض کردم: چرا، آقای من؟
فرمودند: «نذر شما مرجوح است، اگر همة دارایی خود را در راه خدا انفاق کنید چگونه به عراق می‌روید؟ در حالی که شما چهل روز در عراق می‌باشید و به زیارت امام حسین(ع) و امیرمؤمنان(ع) و سایر امامان(ع) مشرّف می‌شوید، اگر آن چه راه همراه دارید، در راه خدا انفاق کنید، در مسیر، بدون خرجی می‌مانید و مجبور به تکدّی و گدایی می‌شوید و تکدّی هم حرام است. آن‌چه را از مال و دارایی به همراه دارید، الان قیمت کرده و بنویسید و وقتی به وطن خودتان رسیدید به اندازة آن در راه خدا انفاق کنید، اکنون عمل به نذرتان مرجوح است.»
سپس فرمود: «رفقایت را صدا کن و فوراً سوار شوید، الان که به راه بیفتید اوّل مغرب در جریه هستید.»

دوستان ما هنوز در حال گریه و انابه و توسّل و تضرّع بودند و ما را نمی‌دیدند، اما ما آنان را می‌دیدیم. وقتی آن‌ها را صدا کردم، با دیدن ما یک‌باره از جا برخاستیم و با خوشحالی به طرف ما آمدند. یکی یکی سلام کرده، دست آقا را بوسیدند. آن‌گاه حضرت فرمودند: «سوار شوید و از همین راه بروید».

به دوستان گفتم: «آقا راه را به من نشان دادند، سوار شوید تا برویم».
یکی از حاجیان به نام «حاج محمّد شاه حسینی» به من گفت: «حاج آقا! اگر راه بیفتیم ممکن است ماشین دوباره در شن‌ها فرو رود یا این که مجدّداً راه را گم کنیم. بیایید پول‌های نذر شده را همین الان به این مرد عرب به مقداری که می‌خواهد بدهیم، تا زحمت کشیده تا رسیدن به مقصد ما را همراهی کند».

آقا وقتی سخن حاجی مذکور را شنیدند، فرمودند: «[شیخ اسماعیل] جلوی من به همة آن‌ها بگو که نذر آن‌ها صحیح نیست». من هم به حاج محمّد و سایر حجّاج گفتم: «آقا می‌فرمایند نذر شما مرجوح است و صحیح نمی‌باشد، اگر همة دارایی و اموال‌تان را الان در راه خدا بدهید با کدام پول می‌خواهید به عراق بروید و از آن‌جا به ایران برگردید؟ در عراق مجبور به تکدّی و گدایی می‌شوید و گدایی هم حرام است».

آن آقا همچنین فرمودند: «من می‌دانم پولی که همراه دارید برای شما در سفر کافی است وگرنه خودم به شما پول می‌دادم».
ما دیدیدم نمی‌توانیم آقا را با پرداخت پول با خود همراه کنیم، یک‌باره به قلبم الهام شد که آقا اهل حجاز هستند و اهل حجاز در سوگند به قرآن و احترام به آن خیلی عقیده‌مند می‌باشند به همین خاطر قرآن کوچکی که در جیب بغلم بود بیرون آورده و ایشان را به قرآن سوگند دادم.

آقا فرمودند: «چرا به قرآن قسم می‌خوری؟ به قرآن قسم نخور! باشد حالا که مرا به قرآن قسم دادی می‌آیم».
سپس فرمودند: «علی اصغر مقصّر است (که باعث گم شدن شما شد)، اکنون محمود رانندگی کند من هم وسط (صندلی کنار راننده) می‌نشینم و شما (شیخ اسماعیل) هم کنار من بنشین به رفقا هم بگو زودتر سوار شوند.»

به محمودآقا گفتم: تورانندگی کن. آقا شترهایشان را همان جا خوابانیدند و خودشان کنار راننده نشستند و من هم کنار ایشان نشستم.

حاج محمود پشت فرمان نشست آقا به من فرمودند: «بگو ماشین را روشن کند». در این حال هیچ یک از مسافران و راننده‌‌ها به نداشتن بنزین و آب توجّهی نداشتند. حاج محمود استارت زد، ماشین روشن شد و به راه افتاد. در این لحظه دیدم آقا، انگشت سبابه‌اشان را حرکت دادند امّا من از رمز و راز آن آگاه نبودم.

ماشین بدون این‌که در شن‌ها فرو رود، به سرعت راه خود را می‌پیمود. وقتی از میان آن دو کوه گذشتیم همان‌طور که آقا فرموده بودند دو کوه دیگر ظاهر شد. آقا فرمودند: «بگو از میان این دو کوه حرکت کند». من به حاج محمود آقا گفتم: از وسط دو کوه حرکت کن.

آقا با این که اصلاً فارسی سخن نگفتند و تنها با من به عربی صحبت می‌کردند اما نام من و سایر زوّار و حجّاج و راننده‌ها را می‌دانستند و همه را به اسم، نام می‌بردند و سخنان فارسی ما را متوجّه شده، پاسخ می‌گفتند.

وقتی به وسط دو کوه رسیدیم، حضرت به آسمان نگاهی کرده، فرمودند: «الآن اوّل ظهر است. به راننده بگو بایستد. همه پایین بیایید و نماز خود را بخوانید. من هم نماز خود را بخوانم، بعد از نماز رفقا بعد از نماز سوار شده و ناهار را هم در ماشین بخورند تا اول مغرب ان‌شاءالله به جریه برسیم».

من سخنان آقا را به حاج محمود گفتم، ایشان هم ماشین را نگه داشت. وقتی دوستان پیاده شدند آقا فرمودند: «آب که ندارید؟» عرض کردم: خیر، آبی نداریم. حضرت در این هنگام درختچة خاری را که به ضخامت یک عصا بود به من نشان دادند و فرمودند: «آن درخت را که می‌بینی، کنار آن چاهی است. بروید، آب بنوشید، وضو بگیرید و نماز بخوانید، مشک‌ها را هم پُر کرده، ماشین‌تان را هم آب کنید. من همین‌جا نماز می‌خوانم، من وضو دارم.»

وقتی به آن درختچه رسیدیم، چاهی دیدیم که آبی زلال و گوارا داشت و حدود یک وجب یا کمی بیشتر از سطح زمین پایین‌تر بود. به راحتی دستمان به آب می‌رسید و می‌توانستیم از آن آب نوشیده و وضو بگیریم.

خلاصه بعد از انجام کارها و خواندن نماز، آقا هم که نمازشان به پایان رسیده بود، تشریف آوردند و فرمودند: «همه ناهارشان را داخل ماشین بخورند» بعد از این که ماشین به راه افتاد، من مقداری آجیل و خوراکی برداشته، به حضرت تعارف کردم اما ایشان چیزی برنداشتند و فرمودند: «نمی‌خواهم». مقداری نان که خودم در «شاهرود» از گندم خوب و تمیز درست کرده بودم، به ایشان تعارف کردم که حضرت مقداری برداشتند اما ندیدم که بخورند.

آن‌گاه حضرت از بعضی از شهرهای ایران مانند همدان، کرمانشاه، مشهد تعریف کردند و از بعضی از علما مانند «ملاّ علی همدانی» تمجید نمودند. و دربارة حضرت «آیت‌الله وحید خراسانی» ـ حفظه الله ـ که در آن زمان به شیخ حسین خراسانی معروف بودند، توجهی نموده، فرمودند: «برکات و عنایات ما به ایشان می‌رسد». آن‌گاه مقداری هم به من امیدواری داده، فرمودند: «شما ان‌شاءالله وضعتان خوب است و خوب خواهد شد». و درباره ناراحتی‌هایی که داشتم، دلداری دادند، بحمدالله، آن گرفتاری‌ها برطرف شد.

در طیّ مسیر دربارة بعضی از علما، صحبت‌هایی به میان آمد ـ آقا از بعضی از مراجع مثل «آیت‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی» و دیگر آقایان تعریف و تمجید کردند.

ایران از برکات اهل بیت برخوردار است
حضرت در پاسخ بعضی از مسائلی که خدمتشان عرض می‌کردم، می‌فرمودند: «همة این‌ها از برکات ما اهل بیت است». در این حین عرضه داشتم: «در جاده‌های ایران، چند فرسخ به چند فرسخ، قهوه‌خانه، آب، روشنایی و میوه است. اما این‌جا هیچ چیز نیست».
حضرت فرمودند: «در همه جای ایران، نعمت وافر و فراوان است و همة آن‌ها از برکات ما اهل بیت است» و من غافل از همه جا و همه چیز، اصلاً متوجّه مقصود آن حضرت نبودم. ماشین همچنان راه خود را با قدرت می‌پیمود تا این‌که اول مغرب ـ همان ‌طور که آقا فرموده بودند ـ به جریه در مرز میان عراق و عربستان رسیدیم.

در این هنگام آقا فرمودند: «من دیگر می‌روم. از این جا به بعد راه را به تنهایی نروید. امشب را در جریه بمانید، فردا یک قافلة صدتایی از مکّه می‌آید، شما با آن قافله همراه شوید.»

عرض کردم: چشم! امشب همین جا می‌مانیم. شما هم نزد ما بمانید و میهمان ما باشید.
حضرت فرمودند: «شیخ اسماعیل! من کار زیادی دارم، تو مرا به قرآن قسم دادی، من هم اجابت کردم. من باید بروم و شما را به خدا می‌سپارم و دوباره تکرار می‌کنم. آن نذری که کردید، صحیح نیست. شما مراقب باشید که این‌ها دارایی‌شان را به کسی نبخشند همان‌طور که قبلاً گفتم اموالتان را حساب کنید و بنویسید، بعد در وطن خودتان به اندازة آن انفاق کنید».

ما حدود سه ساعت به ظهر مانده همراه آقا سوار ماشین شدیم و تا مغرب خدمت ایشان بودیم. امام عصر(ع) پیوسته مشغول ذکر بودند اما من متوجه نبودم که چه ذکری را می‌گویند. شالی به کمرشان بسته بودند و به هیئت اعراب حجاز شمشیری بزرگ در طرف راست و شمشیر کوچکی در طرف چپ خود آویخته بودند و چیزی مانند یشناق (نوعی سرپوش) که عرب‌ها بر سرشان می‌اندازند، به سر مبارک انداخته بودند اما پیشانی نورانی و ابروهای کمند و چشمان جذّاب‌شان کاملاً دیده می‌شود و خیلی خوش‌اخلاق بودند. در این هنگام من برای انجام کاری از ایشان اجازه خواستم. ایشان چند قدمی همراهی کردند و همین طور که مشغول صحبت بودم دیگر آقا را ندیدم، تازه فهمیدم که چه بر سرمان آمده است.

رفقا را صدا زدم؛ حاج عبدالله! حاج محمد! کور باطن‌ها! از صبح تا حالا حدمت آقا بودیم اما او را نشناختیم با گفتن این سخن و فهمیدن موضوع همه شروع به گریه کردند. صدای گریة حجّاج بلند شد. بر اثر گریه زیاد و سر و صدا، چند تا از شُرطه‌ها و پلیس‌ها با عجله در خیمه‌ای که برپا کرده‌ بودیم آمدند و گفتند: «کی مرده؟» آنان خیال می‌کردند کسی از گروه ما مُرده است و ما برای او گریه و زاری می‌کنیم.
من گفتم: «کسی نمرده، ما راه را گم کرده بودیم، حالا که راه را پیدا کرده‌ایم، گریه می‌کنیم». یکی از آنان گفت: «خدا را شکر کنید که راه را پیدا کردید، این که گریه ندارد». در این حال که ما با شُرطه‌ها مشغول صحبت بودیم، صدای اذان بلند شد و مغرب شده بود. به راننده‌ها گفتم: «اسم شما را از کجا می‌دانست؟ اصغرآقا اسم تو را از کجا می‌دانست که فرمود: «اصغر آقا مقصّر است» اصغرآقا بنا کرد به سر زدن و گریه کردن و گفت: راست گفتید. تقصیر من بود، من سبب گم شدن شما شدم. گفتم: الحمدلله، عاقبتش بخیر شد، تو ما را گم کردی، اما الحمدلله به نعمت ملاقات مولایمان رسیدیم.2

نکته‌های ناب
تشرّف کم نظیر آیت‌الله نمازی شاهرودی در بردارندة لطایف و دقایقی است که به اندازة بضاعت این قلم به برخی از آن برداشت‌‌ها و نکات اشارتی هر چند کوتاه می‌رود و درک و دریافت حقایق پنهان دیگربه خوانندة فهیم و فرزانة موعود واگذار می‌شود. ضمناً برخی از این نکته‌ها در ذیل این تشرف توسط گردآورنده خاطرنشان شده است:

1. احترام قلبی و قالبی فراوانی که انسان‌ها ـ و حتی سایر پدیده‌ها ـ در برابر معصومین(ع) دارند خود از آیات و معجزات است. چنان‌چه در این تشرّف آمده: «وقتی که آن‌ها را صدا کردم با دیدن ما، یک‌باره از جا برخاسته، با خوشحالی به طرف ما آمدند و یکی یکی سلام کردند و دستِ آقا را بوسیدند».

2. معصومین به همة زبان‌ها و لغات آشنایی دارند. در این تشرف با این‌که امام زمان(ع) به زبان عربی با نمازی شاهرودی سخن می‌گوید اما به ضمیر و زبان فارسی حجّاج آشنایی دارد، سخنان آنان را می‌داند و نیّت ایشان را می‌خواند و پاسخ آن‌ها را می‌دهد و ایشان و حتی راننده‌ها را به اسم می‌خواند. در این‌جا مناسب می‌نماید که به دو روایت در این موضوع اشاره شود. در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) که مرحوم شیخ صدوق روایات مربوط به امام رضا(ع) را گردآوری کرده، بابی تحت عنوان «باب معرفته بجمیع اللغات» یعنی آگاهی و شناخت امام معصوم به همة زبان‌ها وجود دارد. در آن‌جا آورده شده:

داوود بن قاسم جعفری روایت کرد و گفت: «من با حضرت رضا(ع) هم غذا می‌شدم، آن حضرت گاهی به زبان صقلبی (= اسلاوها) و گاهی به زبان فارسی غلامان خود را می‌خواند و بسا من غلام خود را برای انجام کاری نزد آن حضرت می‌فرستادم ایشان با زبان فارسی تکلّم می‌کرد.» در ادامه از اباصلت هروی آمده است: حضرت رضا، با افراد مختلف با زبان خودشان گفت‌وگو می‌کرد و به خدا قسم فصیح‌ترین مردمان و آگاه‌ترین آنان به هر زبان و لعنتی بود. روزی به حضرتش عرضه داشتم: «ای پس رسول خدا! من در شگفتم از این‌که شما به تمامی لغات این گونه تسلّط دارید». فرمود: «ای پسر صلت! من حجّت خدا بر بندگان اویم و خداوند حجّتی را بر نمی‌انگیزد که زبان آنان را نفهمد و لغاتشان را نداند. آیا این خبر به شما نرسیده که امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:
اوتینا فصل الخطاب؛
به ما نیروی داوری و سخن قاطع داده شده است.

آیا این نیرو جز شناخت و معرفت به هر زبانی است؟»3

ختام این اشاره را حدیثی از باب الحجّه اصول کافی قرار می‌دهیم. ابوبصیر می‌گوید، به امام رضا(ع) عرض کردم: جانم به فدایت! امام با چه نشانه‌هایی شناخته می‌شود؟

فرمود: «به چهار خصلت و چهارم آن‌که «یکلّم الناس بکلّ لسان» یعنی با مردم به هر زبانی سخن می‌گوید. در همین هنگام مردی خراسانی بر ایشانوارد شد مرد خراسانی به زبان عربی با ایشان سخن گفت امّا امام به فارسی پاسخ او را داد. آن‌گاه خراسانی به حضرت عرض کرد: «به خدا سوگند چیزی مانع نشد که با شما خراسانی سخن نگویم مگر آن‌که گمان بردم شما آن را به خوبی نمی‌دانید». حضرت فرمود: «سبحان‌الله! وقتی من نتوانتم پاسخ تو را بدهم، پس فضیلت من بر تو چه خواهد بود؟» آن‌گاه فرمود: «سخن هیچ انسان، پرنده، چهارپا و جانداری از امام پنهان نیست و هر کس در وی این خصلت‌ها نباشد، امام نیست.»4

3. یکی از معجزات امام عصر(ع) که در این تشرّف آشکار شده جوشش چشمه‌ای آب گوارا و زلال در آن بیابان برهوت است. افراد آگاه می‌دانند برای رسیدن به آب در آن منطقه حداقل باید صد تا دویست متر حفّاری شود.

4. در این تشرّف ـ چنان که آمد ـ امام زمان(ع) «جمع میان صلاتین» می‌کنند یعنی نماز ظهر و عصر خود را در اول ظهر خواندند، همین کاری که شیعیان ما در مساجد و خانه‌ها انجام می‌دهند.

5. یکی دیگر از آیاتی که از ایشان در این تشّرف به ظهور رسیده حرکت ماشین حجّاج بدون سوخت و بنزین است؛ مطلبی که در آن حال، حتی راننده‌ها نیز از آن غافل بودند.

6. آن وجود بزرگوار با همة کارها و مأموریت‌هایی که داشتند اما به خاطر سوگند دادن ایشان به قرآن، با زائران و حاجیان همراهی کردند اما از سوگند به قرآن نهی کردند و فرمودند: «به قرآن سوگند نخور! چرا به قرآن قسم می‌خوری؟ من کار زیادی دارم، تو مرا به قرآن قسم دادی و من تو را اجابت کردم. من باید بروم و شما را به خدا می‌سپارم.»

7. حضرت دائم الذکر بودند و پیوسته نام خدا بر زبان‌شان جاری بود.

8. حضرت به آقای نمازی، بشارت رفع گرفتاری‌ها دادند و مشکلات ایشان مرتفع گردید «شما ان‌شاءالله وضعتان خوب است و خوب خواهد شد».

9. امام مهربان ما از سر بزرگواری و محبّت به شیعیان خود می‌فرماید: «من می‌دانم پولی که همراه دارید، برای شما کافی است و به پول بیشتری نیاز ندارید و الاّ من به شما پول می‌دادم».

10. حضرت دربارة نعمت‌های فراوان این سرزمین ولایت‌مدار و دوستدار خاندان پیامبر ـ ایران عزیزـ می‌فرماید: تمامی این نعمت‌ها از ناحیة امامان معصوم(ع) است و افسوس که جای پرداختن به این مطلب در این مقام نیست.

11. حضرت بقیةالله(ع)، چندین مرتبه اشکال شرعیِ نذر حاجیان را یادآور می‌شود و می‌فرماید: « این نذر به این ترتیب صحیح نیست».
12. حاجیان آن فریادرس گرفتاران را با نام «یا فارس الحجاز و یا أباصالح» می‌خوانند که پایان بخش مطلب را ختمی با این نام‌های مبارک قرار داده، مطلب را به پایان می‌بریم:

هر مؤمنی که در بلای سختی گرفتار شده باشد و یا در امور دینی و دنیوی برای او مشکلی پیش آمده باشد، اگر به صحرا رفته و این کلمات را هفتاد مرتبه بگوید. حضرتش او را دریافته و به فریاد او می‌رسد، ان‌شاءالله؛
یا فارسَ الحجاز أدرکنی، یا اباصالح المهدی أدرکنی، یا اباالقاسم أدرکنی و لا تَدَعْنی، فَانّی عاجزٌ ذلیلٌ
عبدالحسین ترکی (شهرکرد)اباصالح المهدی

پی‌نوشت‌ها:
1. باقی اصفهانی، محمدرضا، مجالس حضرت مهدی(ع)، ص 308.
2. همان، صص 324-308اباصالح المهدی.
3. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، صص 554-553، باب 55.
4. کلینی، اصول کافی، باب الحجّة، ج 1، ص 614، ح اباصالح المهدی747.
5. در این باره ر.ک: مجتهدی سیستانی، سید مرتضی، صحیفة مهدیه.اباصالح المهدی
ماهنامه موعود شماره 75

 

 نظر دهید »

​عيد در قرآن

26 اسفند 1394 توسط یکتا عریانی

عيد در قرآن

خليل منصوري

اشاره : انسان به طور طبيعي به سوي كمال گرايش دارد و از نقص مي گريزد. اگر مجموعه اي از حالات انساني چون شادي و گرايش به زيبايي را اموري كمالي دانسته كه آدمي به سوي آن ميل و گرايش ذاتي دارد ، از اين رو طبيعي است كه آدمي به سوي اموري از اين دست گرايش يابد و خواهان آن شود. بر پايه اين گرايش ذاتي است كه عيد به عنوان نمادي از شادي و سرور مورد توجه و اهتمام بشر است. انسان در اين روزهاي خاص كه به نوعي با امور طبيعي سازوار و هماهنگ است، مي كوشد تا اوج شادي و در حقيقت كمالي خواهي خود را به اشكال متنوع و در قالب هاي گوناگون به نمايش بگذارد. عيد بنا بر اين تفسير نمايشي از گرايش انسان به كمالي خواهي و كمال گروي انسان است.
هماهنگ اعياد با طبيعت

اصولا جشن ها و اعياد كه نماد و نمايشي از گرايش انسان به كمال و آشكار سازي اين ميل باطني در قالب هاي تجسمي و شكلي آن است به جهاتي با جهان بيرون ارتباط تنگاتنگي مي يابد. به اين معنا كه در ايجاد و تحقق اين شور و اوج گيري هيجانات احساسي و عاطفي بشر عامل موثر بيروني نقش كليدي و مهمي را ايفا مي كند. در زماني كه طبيعت نوعي بلوغ كمالي را نشان مي دهد تاثيرات فزاينده اي در انسان به جا مي گذارد و ميل و گرايش ذاتي انسان به كمال خواهي و كمال جويي را بر مي انگيزاند. در پي اين هيجانات و متاثر از آن است كه انسان به گونه در خود نوعي احساس مي يابد كه مي توان از آن به همسان پنداري با طبيعت ياد كرد. در اين حالت است كه آدمي خود را چون بخشي از طبيعت همراه با كمال موجود در طبيعت مي پندارد و از رسيدن به چنين بلوغي خرسند و شادان مي گردد و خوشحالي خود را به صورت هاي مختلف بروز مي دهد.
در همه مواردي كه به عنوان اعياد و يا جشن ها و سورها و به تعبير قرآني ايام الله از آن ياد مي شود، اين عنصر و مولفه اساسي را مي توان شناسايي و ردگيري كرد. در جشن گندم و يا جشن مهرگان عنصر كمالي به خوبي خود را نشان مي دهد. در اين جشن ها آدمي با طبيعت كمالي گندم و يا فرآورده هاي جاليزي و تابستاني خود را همراه و هماهنگ مي يابد و در سوري اين همراهي و سازواري را به نمايش مي گذارد. در بسياري از ملل از اين نوع جشن ها و اعياد ديده مي شود كه هر ساله در فصل خود برگزار مي شود.
عيد نوروز شايد يكي از مهم ترين و سازوارترين اعياد بشري باشد. نمايش طبيعت در اين فصل به اوج كمالي خود مي رسد و طبيعت پس از مرگ ظاهري در زمستان ، دوباره در آغاز فصل بهار زندگي را مي روياند و گل و گياه و سبز و چمن از زمين بر مي آيد. اين گونه است كه آدمي را در هيجاني از زندگي كمالي فرو مي برد و جيك جيك گنجشكان بر شاخسار درختان تازه به گل و جوانه نشسته را بر مي انگيزد و آن را به انسان منتقل مي سازد. اين گونه است كه آدمي متاثر از طبيعت شاد و پر نشاط به وجد مي آيد و هيجان خود را همانند پرندگان بروز مي دهد و به شادي و نشاط مي پردازد.
اعياد مذهبي و كمال خواهي

در اعياد مذهبي و آييني نيز چنين هماهنگي و سازواري را مي توان يافت. در همه اين اعياد مذهبي و ديني نوعي كمال را مي توان ردگيري و شناسايي كرد . به عنوان نمونه در عيد كريسمس هم هماهنگ با طبيعت را مي توان يافت و هم بلوغ كمالي را مي توان جستجو كرد. در نظر مسيحيان اين روز ، روزي است كه خداوند ، انسان كاملي را به زمين هديه كرد كه خود صورت كاملي از خداست. به اين معنا كه مسيح مظهر كامل اسم الله است و تجلي خدا در انسان مي باشد. در اين صورت مي توان گفت كه انسان در زمان ظهور مسيح و تولد و ميلادش به بلوغ نهايي خود رسيد و خلافت الهي را كسب كرد و توانست جانشين خدا بر زمين شود. هر چند كه ميان شب يلداي ايراني كه آغاز چهله بزرگ زمستاني و آغاز فصل سرما و روز نخست دي ماه مي باشد و مردم به جشن و سرور مي پردازند با يلداي مسيح نوعي هماهنگي و ارتباط وجود دارد و اين نشان از همبستگي فرهنگي دارد با اين همه در هر دو ديدگاه نوعي كمال و هماهنگ ميان طبيعت و كمال آن و كمال خواهي انساني را مي توان شناسايي كرد. در انديشه يلداي ايراني ، شب آغاز دي شبي است كه خورشيد متولد مي شود و پس از پايان چهله بزرگ از قنداق كودكي بيرون مي آيد ( اين را بنگريد با مساله چهله شويي كودكان ) و در چهله كوچك كه تا دهم اسفند ادامه مي يابد خورشيد خود را براي فعاليت آماده مي سازد ، از اين رو در پس ابرها به گرم كردن زمين مشغول مي شود و مي بينيم كه زمين گرم مي شود و روح در تن درختان دميده مي شود. از اين رو ست كه مي توان درخت كاشت تا زمين جان خود را به گياهان منتقل كند . در آغاز بهار است كه خورشيد پس از كمال خود و زمين بر فراز مي آيد و خود را چنان كه طبيعت مي خواهد بر آن عرضه مي كند و گل و گياه به وجد و ترانه مي آيد و همان خورشيد بهاري شادان و با طراوت سر بر مي آورد.
ميان اين شب يلداي ايراني كه شب ميلاد خورشيد است؛ (زيرا كه واژه يلداي آرامي به معناي ميلاد و تولد است كه از آن واژه عربي ولد و يولد گرفته شده است و از نظر ساختار زباني يكي هستند.) و شب ميلاد مسيح كه خورشيد حقيقت انساني است نوعي تناسب كمالي را مي توان يافت.
در عيد ديگر مسيحيان نيز چنين تناسبي ميان كمال خواهي مي توان يافت. تعطيلي مسيحيان روز يك شنبه است و بر خلاف يهوديان آنان شنبه را تعطيل نمي كنند ، هر چند كه مسيحيان چون يهوديان بر اين باورند كه خداوند در روز شنبه پس از ساخت و پرداخت جهان آفرينش به استراحت پرداخت و آن روز را تعطيل كرد كه اين هم نوعي كمال طبيعت را مي نماياند و ارتباط جشن تعطيلي هفتگي را با طبيعت و كمال آن نشان مي دهد؛ با اين همه مسيحيان روز يك شنبه را تعطيل كردند ؛ زيرا بر اين باورند كه در اين روز است كه خداوند به خواهش حواريون و انصار مسيح (ع) مائده و سفره آسماني را بر ايشان گستراند و اين گويا رسيدن كمال حواريون نسبت به صداقت و حقانيت مسيح است و اين كه آن حضرت (ع) پيامبر خداوند است. اين رسيدن به كمال موجب شده است كه آنان جشن يك شنبه را به عنوان عيد كمالي داشته باشند و آن روز را ارج نهند. [1] ( البته بماند كه اين خود نوعي ايجاد تمايز فرهنگي ميان دو فرهنگ يهودي و مسيحي است تا دوفرهنگ به شكل نمادها نيز از يك ديگر باز شناسانده شود.
در عيد فطر و نيز عيد قربان و ديگر اعياد مذهبي چون عيد غدير خم و شعبان نيز اين كمال خواهي و كمال جويي را مي توان يافت. در همه اين اعياد نوعي ارتباط تنگاتنگ ميان روز عيد و مساله كمال را مي توان شناسايي و ردگيري كرد. عيد فطر روز بلوغ و رهايي انسان از دام دنيا و رسيدن به تقواست و آدمي به اين اميد كه به كمال مطلوب خود يعني تقواي الهي رسيده آن روز را جشن مي گيرد؛ زيرا قرآن درباره هدف وجوب روزه ماه رمضان مي فرمايد: كتب عليكم االصيام كما كتب علي الذين من قبلكم لعلكم تتقون ؛ بر شما همانند گذشتگان روزه نوشته و فرض شد تا شايد تقوا پيشه گيرد. روز عيد فطر روز جشن و رسيدن به كمال روزه يعني تقواست.
روز عيد قربان نيز روز كمال ديگري است . در اين روز حاجيان پس از مناسك و آيين هاي حج به قربانگاه مي روند تا شادي و سرور خود را از هماهنگي با جهان هستي و رسيدن به توحيد صرف و محض جشن بگيرند. اين زماني است خود را در مشعر و روز حشر آدمي در قيامت يافته و در عرفات معرفت به توحيد رسيده و در مني به آروزها و مناياي خود دست يافته و در مسلخ عشق خود را به نيابت از همه عشق ورزان به قربانگاه مي برند.
گستره معنايي عيد در قرآن

در قرآن كريم به صورت صريح تنها يك بار كلمه عيد به كار رفته است ولى به صورت اشاره و ضمنى آياتى از قرآن به اين مسأله اشاره دارد. خداوند در باره درخواست حواريون اين واژه را به معنايي كه ما امروز از اين واژه مي فهميم به كار برده است : «قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَآ أَنزِلْ عَلَيْنَا مَآئدَةً مِّنَ السَّمَآءِ تَكُونُ لَنَا عيدا ؛ خداوند ]دعاى او را مستجاب كرد و[ گفت: من آنرا بر شما نازل مى كنم ولى هر كس از شما بعد از آن كافر گردد ]و راه انكار پويد[ او را چنان مجازات مى كنم كه احدى از جهانيان را نكرده باشم»
عيد در لغت از ماده «عود» به معناى بازگشت گرفته شده است . از كاربرد هاي اين واژه مي توان دريافت كه چون اصالت در آفرينش كمال و كمال خواهي و بازگشت و رجوع به آن است ، مراد از عود ، بازگشت به كمال است. پس هرگاه انسان و يا طبيعت به جايگاه و اصل خود بازگشت آن روز ، روزي است كه مي توان از آن به عيد تعبير و ياد كرد. از اين روست كه به روزهايى كه مشكلاتي از قوم و جمعيتى برطرف مى شود و يا پيروزى ها و راحتى هاى نخستين باز مي گردند آن روز را عيد گرفته و شادي بازگشت خود را جشن مي گيرند. چنان كه گفته شد در اعياد اسلامى به مناسبت اين كه در پرتو اطاعت يك ماه رمضان و يا انجام فريضه بزرگ حج، صفا و پاكى فطرى نخستين به روح و جان انسان باز مى گردد و آلودگى ها كه بر خلاف فطرت است از ميان مى رود، عيد گفته شده است و از آنجا كه روز نزول مائده بر حواريون روز بازگشت به پيروزى و پاكى و ايمان به خدا بوده است حضرت مسيح آن را «عيد» ناميده است. و چنان كه در روايات آمده نزول مائده آسمانى در روز يكشنبه بوده و شايد يكى از علل احترام روز يكشنبه در نزد مسيحيان نيز همين امر باشد.
عيد به اين معنا در حقيقت بيانگر خودسازي انسان نيز است ؛ زيرا كساني كه به نوعي با خودسازى توانسته اند به كمال خود بازگردند و با اصل خود ارتباط بر قراركنند به شادي و سرور مي پردازند. به قول مولوي رومي هر كسي چون دور ماند از اصل خويش ؛ باز جويد روزگار وصل خويش. اين بازجويي روزگار وصل در شكل و قالب خودسازي خود را نشان مي دهد و كسي كه خودسازي مي كند در جستجوي بازگشت به اصل خود حركت مي كند و هر گاه اين احساس را در خود مي يابد كه به آن سو حركت كرده است ، شاد و مسرور مي شود كه مي تواند به اصل خود بازگردد و كمال لايق را دريابد. در اعياد مذهبي مساله بازگشت به اصل از طريق خودسازي بارها و بارها مورد تاكيد قرار مي گيرد تا انسان به فراموشي دچار نشود و از راه دور نگردد. در نماز عيد قربان و فطر به خواندن سوره هايى توصيه شده است كه سالم سازى درون و تزكيه روح در آن سخت مورد تأكيد و توجه قرار گرفته است. در ركعت اول نماز عيد، توصيه شده است كه سوره اعلى خوانده شود كه در آن به نكات مهمى براى سازندگى انسان اشاره شده است از جمله خداوند مى فرمايد: «قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى;[2] به يقين كسى كه پاكى جُست ]و درون خود را تزكيه كرد[ رستگار شد»
تزكيه به معناى نموّ و رشد دادن نفس با خيرات[3] است. و سپس اين واژه به معناى تطهير و پاك كردن نيز آمده است. شايد به اين مناسبت كه پاك سازى از آلودگى ها و سالم سازى ريشه ها سبب رشد و نمو است. و در اين آيه ممكن است هر دو مورد نظر باشد در ركعت دوم نماز عيد توصيه شده است كه سوره «شمس» خوانده شود، كه در اين سوره تأكيد بر خودسازى و سالم سازى درون با بيشترين تأكيد ممكن مطرح شده است خداوند در اين سوره بعد از 11 قسم مى فرمايد: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّهَا; به راستى هر كس نفس خويش را پاك و تزكيه كرد رستگار شده [1]. (صدوق، من لايحضره الفقيه، بيروت، دار الاضواء، چاپ سوم 1413، ج 1، ص 436.)
و در روايات علاوه بر طهارت باطنى و تزكيه به طهارت ظاهرى نيز توصيه شده است. امام صادق(عليه السلام) فرمود: «كسى كه روز عيد نمى تواند در جماعت مردم شركت كند، پس غسل كند و خود را خوشبو كند و به تنهايى نماز بخواند; همان طور كه در جماعت مى خواند.»[4]
گردهم آيي و آراستگي

يكي از اشكال بازنمايي شادي و تجسم بخشي به نشاط دروني رسيدن به كمال و يا در راه قرار گرفتن و آغاز رفتن و بازگشتن ، توجه و اهتمام به آراستگي و زينت ظاهري است. انسان به طور طبيعي دوست مي دارد كه شادي خود را به نمايش بگذارد و ديگران را در شادي خود همراه گرداند. از اين رو گرايش عمومي و طبيعي در اعياد و شادي ها گردهم آيي و جمع شدن است. از اين روست كه مردم در اعياد به گردهم آيي علاقه مند هستند و مي كوشند با هم به شادي و سرور بپردازند.
براي اين كه بتوانند در فضايي باز و در آرامش و آسايش و به دور از هرج و مرج به شادي و دست كوبي بپردازند به دشت و صحرا مي روند كه فضاي آزادتري را براي ايشان فراهم مي آورد. در همه اعياد مذهبي مي توان رفتن به صحرا و گردهم آيي را شناسايي و ردگيري كرد.
هم چنين انسان به طور طبيعي گرايش به زيبايي ظاهري دارد. او نيز مي خواهد همانند طبعيت خود را بيارايد و از رنگ هاي متنوع چون گل ها و برگ ها استفاده كند . آراستگي به لباس ها و گل هاي زيبا در روزهاي عيد به اوج خود مي رسد ؛ چنان كه شادي و سرور نيز در اين روزها چنين است. از قرآن به كمك روايات استفاده مى شود جهت اظهار نشاط و شادى هر آنچه جزء زينت هاى حلال است مورد استفاده قرار گيرد از جمله لباس زيبا، قرآن كريم در اين رابطه مى فرمايد: «يَـبَنِىءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِد وَكُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ;[5] اى فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد; و ]از نعمت هاى الهى[ بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد»
امام باقر(عليه السلام) در مورد اين آيه فرمود: «يعنى لباس هايى را كه به آن ها خود را زينت مى كنيد در روزهاى عيد و جمعه براى نماز بپوشيد.»[6]
امام زين العابدين(عليه السلام) فرمود: «همه شما بايد در روز عيد زينت و غسل و آرايش كنيد و از دعاهاى وارد شده آن روز به قدر توان بخوانيد و مبادا كارى كنيد كه چهره ظاهرى شما زيبا و عمل شما زشت باشد.»[7]
نگاهي گذرا به عيد در روايات

در روايات مطالب نغز و دلكشى درباره عيد آمده كه طرح و بيان تفصيلى آن باعث طولانى شدن مقال مى شود، آنچه مى توان گفت فقط فهرستى از برخى مطالب و آثارى است مربوط به عيد.
1ـ چه روزى عيد است؟ در اين بخش بيان هاى مختلفى آمده است، گاه برخى ايام خاص را به عنوان عيد ياد نموده از جمله در روايتى مى خوانيم: «عيدها چهار تا است، فطر و قربان و غدير و روز جمعه»[8]
على(عليه السلام) فرمود: «و هر روز كه خدا نافرمانى نشود عيد است»[9] چرا كه روح آلوده نشده و در نتيجه شادابى و طراوت ريشه دار است. نه تصنعى و ظاهرى كه متأسفانه امروزه رسم بر اين شده كه برخى با درون آلوده و روح فاسد شده، با تبسّم و لبخند ظاهرى مى خواهند اظهار شادى و نشاط نمايند» در روايت پيش گفته از امام زين العابدين(عليه السلام)خوانديم كه فرمود: «مبادا كارى كنيد كه چهره ظاهرى شما زيبا و عمل شما زشت باشد»
از اين روايت مى توان استفاده كرد كه انسان مى تواند به گونه اى عمل نمايد كه هر روزش عيد باشد، و گاه همين معنى با صراحت در كلام معصومان(عليهم السلام) آمده، چنان كه على(عليه السلام) فرمود: «امروز براى ما عيد است و فردا براى ما عيد است و هر روزى كه خدا را در آن روز معصيت نكنيم آن روز براى ما عيد است»[10]
2ـ برخى وظائف روز عيد: گذشته از طهارت و زينت ظاهرى و شركت در نماز عيد و دادن زكات فطره در عيد فطر، و يا انجام قربانى در عيد قربان به امورى توصيه شده است. كه به برخى از آن ها اشاره مى شود:
يك: شادى و خوشحالى: چون روز عيد روز گرفتن پاداش و جايزه است جا دارد انسان خوشحال و با نشاط باشد، لذا در روايت آمده وقتى روز عيد فرا مى رسد منادى ندا مى دهد «اى مؤمنان به سوى جايزه هايتان بشتابيد»[11] در روايت ديگر مى خوانيم كه «به سوى پروردگار بخشنده بشتابيد كه ]پاداش[ زياد عطا مى كند و ]گناهان[ بزرگ را مى بخشد» اين پاداش هم در عيد قربان است و هم عيد فطر.
دو: تكبير و تهليل گفتن: در اجتماعات، و نماز جماعت صداى تكبير و تهليل به گوش برسد، لذا پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «عيدهاى خود را با تكبير زينت دهيد.»[12] در جاى ديگر فرمود: «دو عيد ]فطر و قربان[ را با تهليل ]لا اِله اِلاّ اللّه[، تكبير، ]الله اكبر[، تحميد ]الحمدللّه [و تقديس ]سبحان الله[ زينت دهيد»[13] و خود حضرت همين گونه عمل مى كرد و در روز عيد قربان و فطر در حالى از منزل خارج مى شد كه صدايش را به تكبير بلند مى كرد.»
سه: تقسيم كردن شادى ها: در اين روز به نشاط و شادى خود بسنده نكنيم سعى كنيم شادى هايمان را بين ديگران تقسيم كنيم، امامان معصوم(عليهم السلام)، تلاش داشتند سرور و شادى روز عيد را به شكل هاى مختلف به ديگران انتقال دهند مثلاً در شب و روز عيد برده ها را آزاد مى كردند[14] و ما مى توانيم با كمك به ديگران رفع گرفتارى هاى آنانو…دل شكسته اى را شاد كنيم و غمديده اى را با نشاط.
چهار: بازديد و زيارت: همان گونه كه در تمام اعياد متداول است كه مسلمانان ديد و باز ديد دارند و صله ارحام انجام مى دهند در عيد قربان نيز اين سنت حسنه مراعات شود و همين طور به زيارت امامان معصوم(عليهم السلام) رفتن مخصوصاً زيارت امام حسين(عليه السلام) زياد سفارش شده است.[15]
از آنچه گفته شد بخوبى استفاده مى شود كه اعياد اسلامى بويژه عيد قربان در واقع جشن خودسازى و درون سازى است و جشن قربانى كردن هوس در ابعاد مختلف و پى آمد خودسازى نيز طهارت ظاهرى، ذكر زبانى، تقسيم شادى ها، و زيارت و خدمت پاكان و بزرگان نمودن خواهد بود.
عيد نوروز

با آن چه گذشت مي توان به مساله عيد نوروز از ديدگاه قرآن و روايت به شكل ديگري نگريست. عيد نوروز در بردارنده بسياري از نشانه هاي اعياد مذهبي و ديني است. از سوي در آن نمايشي از كمال جويي و كمال خواهي انسان و هماهنگ و سازواري با طبيعت را مي توان يافت و هم نشانه هاي از رستاخيز و تاكيد بر باورهاي اصولي و اساسي دين چون معاد و دوباره زنده شدن انسان چون طبيعت را كه خداوند در قرآن از آن ياد كرده است و بيان داشته است كه اگر در رستاخيز شك و ترديد داريد بنگريد كه چگونه ما زمين مرده را در بهار زنده مي كنيم و گياهان را مي رويانيم .
از ديگر ويژگي ها نوروز مي توان به مساله ديد و بازديد و صله رحم اشاره داشت كه امري مهم و وظيفه اسلامي و انساني و عاملي مهم براي جامعه پذيري ، فرهنگ سازي و تبادل و تعاملات فرهنگي مي باشد. همبستگي اجتماعي و امت سازي را تقويت مي كند و ريشه سست شده برادري و اخوت را دوباره استوار و محكم مي سازد.
نمايش از شادي و سرور است و تجسمي از كمال خواهي و زيباجويي انسان مي باشد. كودكان را با طبيعت و انسان را با محيط زيست آشتي مي دهد و ارزش و اهميت جهان و محيط زيست و درخت و درخت كاري را باز مي شناساند.
عيد نوروز، عيدي سرشار از حركت و جوشش و كوشش و محبت و عشق و بازگشت و خودسازي و ديگرسازي و جامعه و امت سازي است. باشد كه آن را قدر بدانيم و در حفظ آيين هاي ارزشي و اصولي آن كوشا باشيم .
پانویس
[1]. ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1370ش، ج 5، ص 131.
[2]. اعلى/ 14.
[3]. راغب اصفهانى، المفردات، تهران، دفتر نشر الكتاب، دوم، ص 213.
[4]. حر عاملى، وسائل الشيعه، دار احياء التراث، ج 5، ص 115.
[5]. اعراف/ 31.
[6]. وسائل الشيعه، همان، ج 5، ص 15.
[7]. ميرزا حسين نورى، مستدرك الوسائل، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، ج 6، ص 150، حديث 6670/ 3.
[8]. بحارالانوار، ج 86، ص 276 ;ج 89، ص 276 و ج 98، ص 351.
[9]. نهج البلاغه، همان، حكمت 428.
[10]. مستدرك الوسائل، همان، ص 154، روايت 6680/ 8.
[11]. مستدرك الوسائل، همان، ص 154، روايت 6678/ 7.
[12]. كنز العمّال، حديث 24094 و 24095.
[13]. بحارالانوار، همان، ج 91، ص 118.
[14]. همان، ج 98، ص 188.
[15]. همان، ج 101، ص 100.

 نظر دهید »

چکیده تحقیق پایانی

09 اسفند 1394 توسط یکتا عریانی

عنوان تحقیق:بررسی تاثیر متقابل ایمان وعمل از منظر قرآن کریم

محقق:فرشته خادم مسجد

تاریخ دفاع:10/11/94

استاد راهنما:سرکار خانم دکتر محدنیا

چکیده:

تحقیق حاضر با عنوان بررسی متقابل ایمان وعمل از منظر قرآن به بحث وتبیین جایگاه ایمان وعمل در قرآن ونیز به آثار ورابطه متقابل آن دو پرداخته است.از مهمترین ضرورت تحقیق ،فراگیری ایمان وعمل در کنار یگدیگر بوده ودارای فواید نظری وعملی است.روش تحقیق به صورت کتابخانه ای ودر قلمرو آیات وروایات بوده است.قرآن سعادت بشر را در گروایمان وعمل صالح می شمارد وآن دو هرکدام در دیگری اثر گذارند،یعنی همچنانکه اعتقادات صحیح سبب بروز اعمال صالح میشود،اعمال صالح نیز سبب رشد وبقاء می شود وبالعکس.در واقع میانشان یک رابطه تنگاتنگی برقرار است.در این تحقیق به جایگاه ایمان در قرآن از جمله ارزش ایمان،شرایط تحقق ایمان و..وبه جایگاه عمل در قرآن از جمله شرط قبولی عمل،جایگاه عمل صالح وغیر صالح در قرآن و…پرداخته شده است وهمچنین از آثار ایمان مانند خوشبینی ،آرامش خاطرو…واز آثار عمل صالح می توان حیات طیبه ،بخشش گناهان و…اشاره نمود.نتیجه حاصله از بحث اینست که انسان با داشتن ایمان وعمل صالح وتقویت این دو در خویش وبا رهایی از موانع وعوامل حبط اعمال می تواند به رستگاری  وقرب الهی نایل گردد.

کلید واژگان:ایمان،عمل صالح،عمل،حسنات،سیئات،حبط.

 نظر دهید »

آخرین سفارش

23 دی 1394 توسط یکتا عریانی

- آخرین سفارش
سلام بر شهیدان؛
آنان که هنرمندانه زندگی کردند و در لحظه لحظة زندگی خود، هنرمندتر و عاشق تر می شدند؛ هنرمندانی که اگر آرام آرام در ساحل خاطراتشان قدم بزنیم، سبک بار می شویم. کافی است دلمان را میهمان دریای بیکران شان کنیم تا موج موج هنرنمایی شان را تماشا کنیم؛ هنرِ خوب زندگی کردن و مروت، هنر مردانگی و شجاعت، هنر شب زنده داری و عبادت، هنر خوب عاشق شدن و هزاران هنر دیگر که در زندگی آنان آشکار است و شهیدان با نثار جان خود، به تمامی آن هنرها رنگ جاودانگی زدند. یکی از جلوه های هنرنمایی آنان، هنر خوب اندیشیدن و خوب فهمیدن است که در پرتو این هنر، هدف نهایی خود را دریافته بودند؛ چرا که هدفشان فقط دور کردن دشمن از مرز های خاکی و دفاع از جان و مال خود و اطرافیان شان نبود، بلکه هدفی بسیار والاتر داشتند شهدا چون در مکتب انتظار آبدیده شده بودند، هدفشان نیز در راستای حکومت جهانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود. آنان با تفکر جهانی خود می خواستند به این هدف برسند که در آینده ای نه چندان دور، شاهد حکومتی الهی به رهبری امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را در تمام نقاط جهان باشند و دست ظالمان و مستکبران را از سر مستضعفان کوتاه کنند؛ این حقیقتی است که از متن وصیت نامة شهدا فهمیده می شود.
شهید علی اکبر پاک روان:
ما می رویم تا با فدا کردن خون خود، راه آزادی و آزاده زیستن را به انسان ها بشناسانیم و با خون خودمان، اسلام و انقلاب را به درختی تنومند تبدیل کنیم که شاخ و برگش را در سراسر گیتی بگستراند و مستضعفین را از یوغ ستم استعمارگران بیرون آورد؛ و زندگی توأم با سعادت را بنا نهد.
شهید بهروز مرادی:
هدف ما آزادی خرمشهر که اکنون در اشغال دشمن است، نیست. ما با جهان اسلام کار داریم و هدفمان این است که دنیا را آزاد کنیم.
شهید حسین مدیری:
ما با عزمی راسخ می رویم تا با فریاد تکبیرمان و با صفیر گلوله بر کفر ظالم پیروز شویم. خون سرخ ما، ضامن آزادی مسلمین است. اگر با مرگ من، نهال انقلاب جهانی اسلام به رهبری مهدی موعود، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بارور می شود، من شهادتم را بر پیشانی تاریخ می کوبم و تجاوز و بی عدالتی کاخ نشینانِ واشنگتن را در دادگاه عدل الهی - تنها امید کوخ نشینان- به محاکمه می کشم.
شهید مهرداد خداوندی:
من برای احیای دین خدا و برای بقای جمهوری اسلامی ایران ـ که آغازگر حکومت اسلامی در جهان است ـ رهسپار جبهه شدم.
شهید سعید یادگاری:
من فقط و فقط برای خدا و برای اعتلای کلمة حق و برای جهاد در راه خدا و برافراشتن پرچم توحید در سراسر جهان به اینجا [جبهه] آمده ام.
شهید ولی الله ملکی:
جهاد ما برای خدا و آزادسازی همة سرزمین های اسلامی از زیر سلطة ابرقدرت هاست. جنگ برای گرفتن خاک نیست؛ جنگ برای به خاک مالیدن پوزۀ ابرقدرت ها و برافراشتن پرچم اسلام است.
شهید سید ابوالقاسم حجازی:
رفتنم به جبهه به این دلیل است که به یاری خداوند بر دشمنان بشریت پیروز شده و زمین را به دست وارثان حقیقی آن ـ که مستضعفین هستند ـ بسپاریم.
شهید محمد رضا فضلعلی:
ما تا ناله ای از حلقوم مظلوم و ستم دیده ای برمی خیزد و تا مستضعفین بر روی زمین زیر سلطة ستم هستند، مبارزه می کنیم تا پرچم اسلام را در تمام ممالک جهان برافرازیم.

امان - بهمن و اسفند ماه 1391، شماره 40

 

 نظر دهید »

کتاب شناسی

23 دی 1394 توسط یکتا عریانی

نام کتاب: مهدویت، هویت انقلاب اسلامی
نویسنده: رضا شجاعی مهر
برگی از یک کتاب
ناشر: مؤسسة انتشاراتی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
آموزة مهدویت از کانونی ترین گزاره های اعتقادی شیعه است که متون دینی ما هم این امر را تأیید می کند. تشیع در تاریخِ پر فراز و نشیبِ خود منتظر بوده تا امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور کرده و دولت کریمه اش را به پا دارد؛ بنابراین اعتقاد به آموزة مهدویت، راهبردِ شیعه در طول تاریخ بوده است.
انقلاب اسلامی ایران نیز با ماهیتی دینی ـ اسلامی، حرکتی در این بستر است.
نویسنده در این کتاب تلاش می کند با مفروض گرفتن اینکه الگوی مطلوبِ نظام سیاسی اسلام در حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف محقق خواهد شد، به بررسی ریشه ها و علل تأثیرگذار در شکل گیری انقلاب اسلامی مبتنی بر آموزة مهدویت بپردازد.
این کتاب در صدد پاسخ به این پرسش است که آموزة مهدویت از چه راهی در تکوین هویت دینی انقلاب اسلامی ایران نقش آفرینی کرده است؟!
این کتاب 231 صفحه دارد. در فصل اول مفاهیم و چارچوب نظری پژوهش آمده است و نظریة محتوای درونی انسان که منسوب به شهید آیت الله محمدباقر صدر است مطرح می شود.
در فصل دوم به تبیین و بررسی مؤلفه ها، شاخص ها و ابعاد آموزة مهدویت پرداخته شده است.
و در فصل سوم پس از تعریف هویت و چیستی دینی انقلاب اسلامی در سه گفتار، تبیین هویت انقلاب اسلامی آمده است.
نویسنده در پایان می نویسد: «آموزة مهدویت توانست با ایجاد همسانی واژگان اعتقادی ـ رفتاری و زبان نمادین خود به ایجاد همبستگی جمعی و انسجام منطقی یاری رساند، واژگانی نظیر مهدویت، انتظار فرج، شهادت و عاشورا، ظلم ستیزی که از عناصر ایدئولوژیک انقلاب اسلامی بودند که با ایجاد اجماع سیاسی و مجاب کنندگی در درون جامعه، موجبات طرح نو در باب هویت این انقلاب را فراهم آورد.»
متن زیر قسمتی از این کتاب است:
نجات بخشی و منجی گرایی پیش از آن که یک مسئله ای تاریخی باشد، گرایشی فطری و غریزی است که از سرشت کمال طلب و حقیقت جوی انسانی ناشی می شود…. قرآن کریم تنها سند معتبر وحیانی، نظریة حکومت عدل جهانی را فرا روی بشر نهاده و وعدة تحقق این ایده را در آیندة نزدیک بشارت داده است.
مهدویت عبارت است از یک طرح و بنیان فکری و ایدئولوژیک به منزلة یک اصل راه بردی در اندیشة سیاسی ـ عقیدتی اسلام که حصارهای قومی منطقه ای و نژادی را درهم می شکند. از این منظر آموزة مهدویت در حقیقت طرح جامع، علمی و نظام مند اسلامی است که توسط شخص پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم در قالب دین برای بشر به ارمغان آمده است؛ و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف رسالت خطیر عملیاتی و اجرایی کردن این مهم را عهده دار می باشد.
اندیشة مهدویت انتظاری برخاسته از خوش بینی های تاریخی و افسانه های خیالی نیست هم چنین یک فریضة ذهنی صرف و اعتقاد بریده از عمل به شمار نمی آید؛ بلکه آموزة مهدویت کاملا کاربردی و پویا است که نه در حاشیه بلکه در متن زندگی جریان دارد. سخن از آموزة مهدویت، سخن از طرح و عمل، حرکت و اجرایی کردن برنامه های دین و راه کارهای عملی شدن کامل دین است…■

 نظر دهید »

حدیث

21 دی 1394 توسط یکتا عریانی

الَ الإمام الرِّضَا «علیه السلام»:

 نظر دهید »

بر شما باد به نماز شب،

21 دی 1394 توسط یکتا عریانی

⭐️امام رضا علیه السلام می فرماید:

☀️«بر شما باد به نماز شب،

هیچ بنده ای نیست که آخر شب بیدار شود و هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت آن هفتاد بار استغفار کند، مگر اینکه خداوند او را از عذاب قبر و آتش پناه داده و عمر او را طولانی کرده و به زندگی او گشایش می دهد»

بحارالانوار، ج 87، ص 161.

 نظر دهید »

من منتظرم، منتظری از آفریقا...

16 دی 1394 توسط یکتا عریانی

گفت‌وگو با علی مصطفی، از نیجریه در دوماهنامه امان شماره 42

علی مصطفی در سال 1986 میلادی در کشور نیجریه در شهر سکوتو به دنیا آمده است. تحصیلات کلاسیک را تا 23 سالگی ادامه داده، ولی پس از چند ترم تحصیل، از دانشگاه انصراف داد و به دنبال گم گشته‌اش که همان علوم دینی و معنوی بود به ایران مهاجرت کرد. هم‌اکنون چهار سال است که در ایران زندگی می‌کند و در مدرسه امام خمینی قم در مقطع کارشناسی به فراگیری علوم دینی اشتغال دارد.
در یک روز بهاری میهمان دفتر مجله امان شد و از حال و روز معنوی کشورش گفت. بخوانید.

شما و خانواده‌تان از اول شیعه بودید یا بعد شیعه شدید؟
خانواده ما اهل تسنن بودند، وقتی من بچه بودم، پدر و مادرم شیعه شدند و من از اول سن تکلیفم بحمدالله شیعه بودم.

چطور شد که خانواده شما شیعه شدند؟
یک روحانی فعال به نام شیخ ابراهیم یعقوب الزکزکی در کشور نیجریه، مذهب تشیع را تبلیغ می‌کند. او رهبر شیعیان نیجریه است. خانواده ما به وسیله تبلیغ او شیعه شدند. ایشان الآن هم رهبر شیعیان هستند و تقریباً هر سال به قم می‌آیند و با مراجع و علما دینی دیدار می‌کنند.

در کشور شما در نیمه شعبان چه کارها و برنامه‌هایی انجام می‌شود؟
ما هر سال روز 15 شعبان مراسم و محفل بزرگی داریم که شیعیان از نقاط مختلف کشور در یک منطقه جمع می‌شوند و برنامه‌ها و مراسم متنوع و با شکوهی برگزار می‌کنند؛ مثلاً سربازها رژه می‌روند و بعد رهبر شیعیان، شیخ ابراهیم یعقوب الزکزکی سخنرانی می‌کند و گزارشی را از فعالیت‌های گوناگونی که در مورد اهل‌بیت و نشر مکتب تشیع در کشور دارد بیان می‌کند.

آیا آماری از جمعیت شیعیان نیجریه در دست هست؟
خیلی دقیق مشخص نشده است، بعضی‌ها می‌گویند 10 میلیون نفر شیعه در نیجریه هست؛ ولی بحمدالله روز به روز تعدادشان افزایش می‌یابد. چون مردم با تبلیغات شیعیان به حقانیت مکتب اهل‌بیت بیشتر پی می‌برند.

آیا در طول سال و غیر از نیمه شعبان، فعالیت‌هایی برای امام زمان(عج) انجام می‌شود ؟
بله، یک حرکت اسلامی است که شیخ الزکزکی آن را هدایت می‌کند. آنها مجلات و روزنامه‌های متعددی دارند که مطالبشان مربوط به علوم اهل‌بیت است و درباره امام زمان(عج) هم در آنها نوشته می‌شود. مؤسسات گوناگونی هم هستند، مؤسسه‌ای مربوط به شهدا است و مؤسسه‌ای مربوط به علوم دینی است ولی دقیقاً یادم نمی‌آید که مؤسسه‌ای مخصوص به نام امام زمان(عج) باشد، یا من اطلاع ندارم. مؤسسات مذهبی فعال هستند و کارشان روز به روز گسترش پیدا می‌کند که می‌شود گفت آنها هم برنامه‌های مذهبی و مهدوی خوبی دارند.
شیخ ابراهیم یعقوب الزکزکی بسیار فعال هستند؛ آنقدر برای اهل‌بیت و امام زمان(عج) کار می‌کند که مردم روز به روز به تشیع تمایل بیشتری پیدا می‌کنند.

به نظر شما حوزه علمیه ما چه کاری می‌توانند انجام دهد که مهدویت در نیجریه گسترش بیشتری پیدا کند؟
به نظر من مهم‌ترین کار ایران برای گسترش فرهنگ انتظار و مهدویت در نیجریه این است که علمای دینی را برای ترویج دین و تربیت طلاب به نیجریه بفرستند، تا آنها علوم دینی را به خوبی یاد بگیرند. این روش می‌تواند خیلی مؤثر باشد، کار دیگری که به نظرم می‌رسد این است که بعضی کتاب‌هایی درباره مهدویت ترجمه شود و بفرستند و با تخفیف ویژه به مردم ما بدهند؛ این هم یک قدمی است در نشر مهدویت در نیجریه. فکر می‌کنم اگر انجام بشود خیلی خوب است.

آیا در کشور شما کسانی هستند که به دروغ ادعای مهدویت بکنند یا ادعای ارتباط با امام زمان(عج) داشته باشند؟
مردم ما چه اهل‌سنت و چه شیعه قبول دارند که امام زمان(عج) یک روز ظهور خواهد کرد، ولی آنها چنین ادعایی ندارند که یکی از خودشان صاحب‌الزمان هستند یا با امام زمان(عج) ارتباط دارند.

به نظر شما برای ظهور امام زمان(عج) باید چه کاری انجام دهیم؟
باید آماده باشیم، برای کسی که در انتظار امام زمان هست آمادگی لازم است. یعنی اعمالی را که برای انتظار امام زمان(عج) از معصومین به ما رسیده، باید انجام بدهیم.

آیا در کشور شما مراسم دعای ندبه برگزار می‌شود؟
بله، اما نه به طور منظم، ولی بعضی هستند که منظم می‌خوانند یعنی خودشان را مقید می‌کنند که هر هفته جمعه‌ها دعای ندبه بخوانند.

شما خودتان منتظر ظهور امام زمان(عج) هستید؟
امیدوارم یکی از منتظران باشم!

فکر می‌کنید وقتی امام زمان(عج) بیایند دنیا چه تغییری می‌کند؟
همین چیزهایی که در بیانات معصومان آمده که وقتی امام زمان(عج) ظهور می‌کنند، دنیا پر از عدل و داد می‌شود و ما اعتقاد داریم که چنین اتفاقی حتماً خواهد افتاد و دنیا زیباتر خواهد شد و ظلم‌ها از بین می‌رود.

دوست دارید نیمه شعبان امسال ایران باشید یا نیجریه؟
دوست دارم در کشور خودم باشم کنار خانواده‌ام؛ البته همسرم اینجا هستند. ولی مادرم آنجا هستند و پدرم هم سال پیش به رحمت خدا رفتند.

مردم کشور شما اگر سؤالی یا شبهه‌ای در مسائل دینی داشتند باشند جایی هست که بتوانند پاسخ بگیرند؟
بله البته شیخ ابراهیم الزکزکی به کمک بعضی از بزرگان شیعه، در یک مدرسه به افراد علاقه‌مند درس می‌دهند. آنها پس از یادگیری معارف اهل‌بیت به مناطق مختلف خود برمی‌گردند و تا حدی پاسخگوی نیازهای مذهبی مردم آنجا هستند.

چند کلمه می‌گویم، یک جمله کوتاه در موردش بگویید:
امام مهدی(عج): امید شیعیان
نیمه شعبان: روز میلاد نور
مسجد جمکران: عبادتگاه عاشقان امام زمان(عج)
ایران: پناهگاه شیعیان
کعبه: محل ظهور امام
مسلم عباسپور ـ دوماهنامه امان شماره 42

 1 نظر

خاطرات شهدا

06 دی 1394 توسط یکتا عریانی

ـ حاجی شرمنده. من دفعه اولی که میام عملیات [گریه می‌کرد]. خمپاره که کنارمون خورد، هول شدم؛ سیم چین رو جا گذاشتم.
بدون سیم چین کار گره می‌خورد. گروهان‌های دیگر از مسیرهای مختلف حمله کرده بودند. ما هم باید از این مسیر جلو می‌رفتیم. اگر از سیم‌های خاردار رد نمی‌شدیم، عملیات ابتر می‌ماند. بقیه ‌بچه‌ها منتظر بودند تا سر ساعت معیْن از سیم‌ها رد شویم و به محل تعیین شده برسیم. مستأصل مانده بودیم. نمی‌دانستم چه کنم. یک‌ باره رو به من کرد:
ـ حاجی! من می‌خوابم رو سیم‌ها. شما از روم رد بشین.
فراموششان نکنیم!

اگه بذارم این کار رو بکنی
15، 16 سالش بیشتر نمی‌شد، هنوز پشت لبش سبز نشده بود. از پیشنهادی که داده بود، خجالت کشیدم. ادعای بزرگی‌ام می‌شد. گفته بودم خودم روی سیم خاردار می‌خوابم، اما قبول نکرده بود. با صلابت تمام جلویم ایستاده بود.
ـ مقصر خودم بودم. خودم هم باید جبران کنم.
بالأخره رسیدیم به سیم‌های خاردار. چند ردیف سیم خاردار روی هم چیده شده بود. رو به حمید کردم:
ـ سیم چین رو بده.
صدایی نیامد. برگشتم. چهره‌اش را دید. به وضوح شرمنده بود.
ـ حاجی شرمنده. من دفعه اولی که میام عملیات [گریه می‌کرد]. خمپاره که کنارمون خورد، هول شدم؛ سیم چین رو جا گذاشتم.
بدون سیم چین کار گره می‌خورد. گروهان‌های دیگر از مسیرهای مختلف حمله کرده بودند. ما هم باید از این مسیر جلو می‌رفتیم. اگر از سیم‌های خاردار رد نمی‌شدیم، عملیات ابتر می‌ماند. بقیه ‌بچه‌ها منتظر بودند تا سر ساعت معیْن از سیم‌ها رد شویم و به محل تعیین شده برسیم. مستأصل مانده بودیم. نمی‌دانستم چه کنم. یک‌ باره رو به من کرد:
ـ حاجی! من می‌خوابم رو سیم‌ها. شما از روم رد بشین.
چه می‌گفت؟ زل زدم توی چشم‌هایش. در حرفی که زده بود مصمم بود. گفتم:
ـ اگه قرار باشه کسی این کار بکنه، منم نه تو.
جلویم ایستاد:
ـ و الله اگر بذارم این کارو بکنی.
15، 16 سالش بیشتر نبود… .
فرمانده گروهان بود. از عملیات بر می‌گشتم. می‌گفت:
ـ من وقتی از رو پسره پریدم، از خودم بدم اومد. خیلی خجالت کشیدم. صدای شکستن استخوان‌های دنده‌ش رو شنیدم.
حال فرض کنید 490 نفر روی بدنی زنده پا بذارند و از سیم خاردار رد شوند از این بدن چه می‌ماند؟
محمد نبی‌زاده ـ دوماهنامه امان شماره 22

 نظر دهید »

زیر چتر ولایت

06 دی 1394 توسط یکتا عریانی


یکی از آیاتی که به بهترین وجه سیمای جامعه حکومت مهدوی و عصر ظهور امام زمان(عج) را توضیح داده، آیه پنجاه و پنجم سوره مبارکه نور است که می‌فرماید: «وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اْلأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیمَكِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضیٰ لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یعْبُدُونَنی لا یشْرِكُونَ بی شَیئًا وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»؛ خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، وعده فرمود که حتماً آنان را حکمرانان زمین قرار خواهد داد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت در زمین را بخشید و دینی را که برای آنان پسندیده، پا برجا خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت مبدل خواهد نمود، آنچنان که تنها مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت و کسانی که پس از آن کافر شوند، فاسق خواهند بود.
در آیه مذکور، خدای متعال به کسانی که مؤمن و اهل اعمال صالح هستند، وعده‌ای مهم داده است. در روایاتی آمده است: وقتی از برخی امامان سؤال می‌شود که آنها چه کسانی هستند، گاهی می‌فرمایند: ایشان ائمه هستند. در بعضی روایات دیگر مثل روایت امام هادی علیه السلام که در تفسیر عیاشی آمده است، حضرت می‌فرماید: ایشان شیعیان ما هستند. بنابراین مخاطبین این آیه، ائمه معصومین و شیعیان هستند. از این رو آن وعده خدای متعال، نخست شامل معصومین و در مرحله بعد، شامل شیعیان می‌شود.
پرسش بعدی این است که شیعیان چه کسانی هستند؟ در قرآن کریم آمده است: «مِن شیعَتِهِ لَاِبراهیمَ»، یعنی ابراهیم خلیل، شیعه است. شیعه حقیقی افرادی مانند حضرت سلمان، مالک اشتر، ابوذر و اصحاب کهف هستند. شیعیان واقعی در رکاب امام زمان(عج) بوده و جزء سیصدو سیزده نفر سردار ویژه هستند. مؤمنین کامل، شیعیان ائمه و امام زمان(عج) هستند؟
مطلب دیگر در مورد وعده‌ای است که به ائمه و شیعیان داده شده که اولین این وعده‌ها آن است که: «لَیستَخلِفَنَّهُم فِی الاُرضِ»، از این آیه معلوم می‌شود که این وعده، خلافت الهی روی زمین است. خدای متعال می‌خواهد به آنها خلافت بدهد، خلافتی که خدای متعال آن را با محوریّت چهارده معصوم قرار داده است و این جانشینی یک خلافت الهی است که در روی زمین محقق خواهد شد.
وعده دوم آن است که: «و لَیمکّنن لهم دِینَهُم الَّذی ارتَضی لَهُم»، آن دینی که خدای متعال برای مؤمنین پسندیده است همان را روی زمین رسوخ و گسترش می‌دهد. اما این دین کدام است؟ جواب این پرسش - در روزی که واقعه غدیر رخ داد - در قرآن آمده است که: «الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دینًا» ، آن دین، اسلامی است که کمالش در ولایت است.
طبق آیه‌ای که ذکر شد، در حقیقت ولایت معصومین، همان دینی است که خدای متعال می‌پذیرد تا به واسطه آن، همه عالم زیر چتر ولایت خدا قرار بگیرد و ولایت حضرت حق همان است که در قرآن کریم آمده است: « اللّهُ وَلِی الَّذینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» و حاصلش سیر دائمی در عالم انوار است و موجب هدایت به عالم قرب و رضوان است. این همان دینی است که در عصر ظهور حضرت مهدی(عج) در زمین محقق می‌شود به طوری که در همه جای زمین گسترش می‌یابد، همان طور که معنی پر شدن عالم از ظلم و جور، در حقیقت پر شدن زمین از ولایت باطل است. این‌که در روایاتی آمده، زمین در قبل از ظهور امام زمان(عج) می‌میرد و توسط ایشان زنده می‌گردد، معنی مردن زمین در واقع مردن اهلش می‌باشد و این امر هم به خاطر غلبه کفر و پر شدن زمین از ولایت اولیای طاغوت است.
وقتی حضرت مهدی(عج) تشریف بیاورند، ابتدا بساط ظالمان و پرچم‌داران کفر را جمع می‌کنند: «و اقْصِمْ به جبابره الکفر و اقتل به الکفار و المنافقین و جمیع الملحدین»، آن گاه است که: «و املأ به الارض عدلاً و اظهِر به دین نبیک صلی الله علیه و آله».
آن دینی که خدای متعال به پیامبر اکرم وعده داده و حقیقت هدایت است، مختص به خود ایشان و چهارده معصوم است و در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) آن دین ظاهر می‌شود، اما ما هنوز نمی‌دانیم آن چه هدایتی است؟ عصر ظهور امام زمان(عج) عصری است که حقیقت اسلام و توحید آشکار می‌گردد؛ یعنی ولایت معصوم و هدایت خاص و نورانیت خاصی که خدا به حضرت رسول و ائمه طاهرین داده است اظهار می‌شود، اما هم اکنون دوره ظلمات است که «ظُلُماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ»‌ ، وقتی این حجاب ظلمات کنار رفت، حقیقت آیه نور در عالم ظاهر می‌شود. به همین جهت است که در عصر ظهور، همه شیعیان اهل مشاهده عالم ملکوت می‌شوند و این چیزی که الان متعلق به خواص است؛ ولی در آن وقت، برای همه شیعیان رخ می‌دهد، زیرا حجاب ظلمت کنار رفته و آیه نور در عالم، تجلی پیدا می‌کند.
حضرت مهدی(عج) همان نور الهی هستند که زمین به واسطه ایشان روشن می‌شود، به گونه‌ای که حتی فضای طبیعی عالم عوض می‌شود، لذا بعضی از علما عقیده دارند که عصر ظهور قطعه‌ای از بهشت است. در زمان ظهور امام زمان(عج) زمین به حدی روشن می‌شود که مردم از نور ماه و خورشید مستغنی می‌شوند، درست مثل بهشت که نور آن از نور ماه و خورشید نیست و این بدان معنی است که تحولات عجیبی در عالم اتفاق می‌افتد.
یکی دیگر از ویژگی‌های چنین عصری آن است که در جهان فضای امنیت پیدا می‌شود. «وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا». باید توجه داشت که امنیت گاهی به واسطه ولایت کفر است و گاهی به واسطه ایمان. همه دستگاه‌های امنیتی جهان در زمان ما، امنیت را برای کفر و گسترش آن، و به تبع آن برای نا امنی مؤمنین می‌خواهند. البته این خطراتی که هم اکنون ایمان ما با آن مواجه است، در زمان ظهور، برداشته می‌شود.
وقتی جامعه برای اهل ایمان امن شد، توحید به صورت جامع محقق شده و شرک آشکار و پنهان برداشته شده، همه شئون حیات، به پرستش خدای متعال مشغول می‌شوند. این که در دعای کمیل گفته شده است: «حتی تکون اعمالی و اورادی کلها ورداً واحداً و حالی فی خدمتک سرمداً؛ یعنی تا این‌که همه اعمال و حرف‌هایم، یکی (و در جهت رضایت خدا) شود و حالی همیشگی برای خدمت به خودت به من عنایت فرما»، این به نحو فردی نیست، بلکه به صورت اجتماعی در عصر ظهور تحقق پیدا خواهد نمود و مؤمنین در سایه امامت امام عصر و ائمه هدایت معصومین به جایی می‌رسند که همه زندگی‌شان آهنگِ خدایی دارد.
همان خدایی که هدف خلقت را عبودیت خویش بیان فرمود که: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیعْبُدُونِ »، خود او هم بستر تحقق این هدف را آماده کرده و در عصر ظهور به وسیله خلیفه الهی، آن را محقق خواهد نمود، چرا که خود وعده فرموده که: «یعْبُدُونَنی لا یشْرِكُونَ بی شَیئًا». با این توضیح، همه شئون انسان‌های مؤمن، تحت ولایت امام زمان(عج) قرار می‌گیرد و خواستشان و میلشان، تابع میل امام زمان(عج) می‌شود، درست مثل آنچه درباره حضرت سلمان نقل شده که «جعل هواه هوا علیاً». این‌که گفته می‌شود، خواست انسان‌ها در عصر ظهور صد در صد تأمین می‌شود، به این علت است که وقتی حقیقت ولایت حضرت مهدی(عج) تجلی می‌کند، هرگز مردم جز خود امام، چیزی نمی‌خواهند، همان گونه که خود امام زمان(عج) به معرفتی از خدای متعال رسیدند که غیر از رضایت خدا، خواسته‌ای ندارند.
مؤمنین کامل کسانی هستند که جز خواسته ولیّ خدا خواسته‌ای ندارند و هرچه او می‌خواهد در قلبشان منعکس می‌شود، لذا در عصر ظهور ـ که قطعه‌ای از بهشت است ـ همه چیز در اختیار مؤمنان است، ولی آنها چیزی نمی‌خواهند و همانی را می‌خواهند که امام زمان و حجت خدا می‌خواهد و خواسته ایشان نیز همانی است که خدا می‌خواهد. این گونه است که زمین بهشت می‌شود، اما اگر بنا باشد خواسته‌ها و منفعت شخصی تک تک ما بر روی زمین محقق شود، همه عالم را فساد می‌گیرد و زمین به جهنمی سوزان تبدیل خواهد شد.
علت این که در بهشت فساد نیست، به این جهت است که خواسته‌ها، خواسته‌های خدایی می‌شود، درست است که مؤمنان هر چه می‌خواهند در اختیارشان است «لَهُم فیها ما یشاءؤُن» ولی بهشتیان، جز آن که خدا می‌خواهد، چیزی نمی‌خواهند. معنی روایات درباره عصر ظهور که می‌فرمایند: مؤمنین به بلوغ می‌رسند، این است که انسان عاقل هیچ وقت چیزی نمی‌خواهد، الاّ آن که امیر المؤمنین علیه السلام می‌خواهد، زیرا می‌داند، آنچه که امیرالمؤمنین علیه السلام می‌خواهد، بهتر از چیزی است که خودش می‌خواهد.
عصر ظهور حضرت مهدی(عج)، دوره‌ استقرار حقیقت ولایت و دینی است که خدا پسندیده است و در این عصر، ولی‌الله الأعظم، حضرت مهدی(عج) آنچه را که خدا می‌خواهد، انجام خواهد داد.

*. رييس فرهنگستان علوم اسلامی و استاد حوزه علميه قم.
. مائده/4.
. بقره/257.
. نور/40.
. ذاريات/56.
. این مقاله، گزیده و ویرایش شده سخنرانی استاد محترم می‌باشد.
حجت‌‌الاسلام و المسلمین محمد مهدی میرباقری ـ دوماهنامه امان شماره 22

 

 نظر دهید »

عصر دشوار امتحان

06 دی 1394 توسط یکتا عریانی

برای موفقیت فردی و اجتماعی و بهره‌وری از عمر، كه مهریه سعادت ماست، باید شرایط و زمینه‌‌های آن را فراهم نمود تا با به‌‌ كارگیری ودر نظر گرفتن آنها و نیز دفع موانع، عملكرد خویش را به گونه‌ای تنظیم کنیم كه خواسته‌ها دست یافتنی شوند. یكی از آموزه‌های اصیل اسلامی كه با تأكید خاصی از آن یاد شده و توجه آن را لازمه حركت عاقلانه انسان تا رسیدن به رستگاری شمرده است، آگاهی به‌زمانه و زمان شناسی است، همان گونه که رسول مكرم اسلام صلی الله علیه و آله در این زمینه فرمودند: «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یكُونَ بَصیراً بِزَمَانِه؛ بر عاقل لازم است كه به زمان خود بینا باشد».
اهمیت این مطلب به قدری است كه امیرالمومنین علیه السلام عدم جبهه‌گیری صحیح دربرابر زمان را زمینه حمله همه جانبه آن دانسته و می‌فرمایند: «مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ وَ مَنْ تَعَظَّمَ عَلَیهِ أَهَانَهُ وَ مَنْ تَرَغَّمَ عَلَیهِ أَرْغَمَهُ وَ مَنْ لَجَأَ إِلَیهِ أَسْلَمَه؛ هر كس به زمانه اعتماد كند، زمانه به او خیانت می‌ورزد؛ هر كه به روزگار تكبر كند (از سنن و مقرراتش سرباز زند) روزگار به او اهانت خواهد نمود، هر كس او را خشمگین كند، به خاكش خواهد افکند، هر كه به آن پناه برد، او را تسلیم حوادث خواهد نمود».
البته راز این عنایت ویژه به شناخت زمان را در روایات ائمه معصومین می‌توان پی‌گیری نمود؛ به عنوان نمونه، امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «كسی كه به زمان خود آگاه و مطّلع باشد، گرفتار شبهات و مسائل مبهم نمی‌شود».
ملاحظه می‌فرمایید كه برای جلوگیری از آسیب‌ها و ناكامی‌ها، بویژه در عقاید و باورها كه پایه‌های یك زندگی موفق را تشكیل می‌دهد و نیز در نحوه برخورد با موانع و فرصت‌ها، شناخت زمان، بسیار ضروری است. با این بیان روشن شد كه همان‌گونه كه یكی از اندیشمندان به آن تصریح نموده است، « مقصود از زمان، در این‌جا زمان تاریخی و تقویمی نیست، بلكه زمان فكرى و فرهنگی و زندگی معاصر است كه انسان هر عصر در آن بسر می‌‏برد».
ذكر این نكته لازم است كه هدف از شناخت زمان، الزاماً به معنای تسلیم شدن و منطبق دادن اعمال با آن نمی‌باشد، بلكه آنچه مورد نظر است، استفاده بهینه از ظرفیت زمان می‌باشد، چنانکه استاد شهید مطهری به همین نکته تصریح نموده‌اند: «شناسایی عصر و زمان خود، این است كه دوراندیشی و تیزهوشی و درك مقتضیات زمان [داشته باشیم] نه به معنی این‌كه عوامل زمان چه تقاضایی دارد و چه می‏‌خواهد كه ما هم همان را بخواهیم، بلكه به این معنی است كه عوامل زمان ما چیست كه ما از خوبش استفاده كنیم و با بدش مبارزه كنیم».
چه بسیار اعمالی كه اگر درجای خودش و به وقت خویش انجام شوند، بهره‌های فراوانی را نصیب عامل آن نمایند و برعكس اگر در غیر وقت خویش و بدون توجه به زمان حال، صورت گیرند، نتیجه‌ای جز ناكامی و از دست دادن امكانات مادی و معنوی به بار نیاورند، درست مثل پاشیدن بذر گندم که باید در فصل و زمان مناسب خویش در مزرعه پاشیده شود و الاّ کیفیت بذر و خاک زمین، حتی اگر عالی هم بوده، اما در زمان مناسب رشد، کاشته نشود، خُسران و ضرر، تنها چیزی است که نصیب صاحب آن می‌شود. به همین جهت است كه امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَعَ التَّثَبُّتِ تَكُونُ السَّلَامَه وَ مَعَ الْعَجَلَه تَكُونُ النَّدَامَه وَ مَنِ ابْتَدَأَ بِعَمَلٍ فِی غَیرِ وَقْتِهِ كَانَ بُلُوغُهُ فِی غَیرِ حِینِه؛ سلامتی به همراه درنگ و مشورت است و شتاب‏زدگی موجب پشیمانی خواهد شد و هر كه بی‌‏موقع كارى را شروع كند، نتیجه‏‌اش نیز بی‌‏موقع خواهد بود».
بنابراین بسیار به‌جاست كه قبل از هرگونه اقدام و عملی كه برای رسیدن به اهداف خود در نظر گرفته‌ایم، به زمانه خویش توجه و شناخت درستی پیدا كنیم تا هم از ظرفیت‌های موجود بهره ببریم و هم از ناكامی در نتایج عمل مصون بمانیم. باید همیشه این كلام امیر حكمت و بیان امیرالمؤمنین را مد نظر داشته باشیم كه فرمودند: «بپرهیز از شتابزدگی در کارها پیش از رسیدن وقت‌ آنها و از اهمال گری دستی در آن هنگام که امکان دست یافتن فراهم آمده باشد و از لجاجت کردن در هنگامی که راه صواب دانسته نیست و از سستی نمودن در آن هنگام که راه عمل آشکار شده است؛ پس هر کار را در جای خود قرار بده و هر عمل را در موقع خود به انجام برسان».
عصر غیبت، عصر امتحان دشوار
یكی از باورهای قطعی مذهب شیعه امامیه كه قائل به دوازده امام و جانشین پس از نبی مكرم اسلام صلی الله علیه و آله هستند، مسأله غیبت امام دوازدهم، حضرت مهدی(عج) می‌باشد. از زمان خود رسول اكرم صلی الله علیه و آله، موضوع غیبت امام مهدی(عج) تا زمان امام یازدهم حضرت امام عسكری علیه السلام به صورت مكررّ، بیان و گوشزد شده است تا مسلمانان و به خصوص شیعیان در برخورد با آن، آمادگی داشته باشند. به عنوان نمونه؛ رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «الْمَهْدِی مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ كُنْیتُهُ كُنْیتِی أَشْبَهُ النَّاسِ بِی خَلْقاً وَ خُلُقاً یكُونُ لَهُ غَیبَه؛ مهدی(عج) از فرزندان من است، اسم او اسم من و کنیه او کنیه من است، او از لحاظ صورت و سیرت و اخلاق، شبیه‌ترین انسان‌ها به من است، برای او غیبتی خواهد بود». و نیز امام صادق علیه السلام فرمودند:«لِلْقَائِمِ غَیبَتَانِ إِحْدَاهُمَا قَصِیرَه وَ الْأُخْرَى طَوِیلَه؛ برای قائم آل محمد(عج) دو غیبت است، یکی از آنها کوتاه و دیگری طولانی خواهد بود».
حجم روایات در این زمینه آن‌قدر زیاد است كه قابل انكار نیست. تأكید معصومین به وقوع غیبت امام دوازدهم و بیان حوادث این دوره و نیز راهكارهای مقابله با فتنه‌هایی كه در این دوره زمانی دامنگیر مسلمانان و به ویژه شیعیان می‌شود، همه و همه گویای حتمی بودن و حساسیت خاص عصر غیبت است به طوری‌كه هر كسی كه روایات باب غیبت را ملاحظه كند، به سادگی اهمیت و حساسیت این دوره را در سیر تاریخی اسلام و تشیع درك خواهد نمود. امام عسكری علیه السلام فرمودند:«إِنَّ لِوَلَدِی غَیبَه یرْتَابُ فِیهَا النَّاسُ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّه؛ برای فرزندم غیبتی طولانی خواهد بود که در آن مردم به تردید خواهند افتاد، مگر این که خدا او را حفظ کند».
در این میان، امتحان دین داری و عصر غیبت دو واژه‌ای هستند كه همانند دو قلوهای به ‌هم چسبیده، سایه به سایه در روایات عصر غیبت، خودنمایی می‌كنند. امیر‌المؤمنین علیه السلام فرمودند: «برای قائم ما غیبتی است که مدتش طولانی است. گویا شیعیان را می‌بینیم که در زمان غیبت او سرگردان به هر طرف می‌روند، همانند گوسفندانی که به خاطر گم کردن چوپان خود، به دنبال چراگاه می‌روند، امّا او را پیدا نمی‌کنند. بدانید هر کسی که در زمان غیبت او بر دین خود ثابت بماند و در این مدت سنگ‌دل نشود، در بهشت با من و در درجه من خواهد بود».
با توجه به همین رابطه تنگاتنگ و نیز ضرورت شناخت دقیق عصر غیبت و بایسته‌های آن كه در قبل بیان شد لازم است پیش از هرگونه تلاش و فعالیت هدفمندی، با دوره‌ای كه خود نیز درآن قرار داریم و نیز با عوامل و شرایط و ویژگی‌های آن خوب آشنا شویم تا در نتیجه این بصیرت، برعملكردها و تلاش‌های خود، مدیریت قابل قبولی نموده و زمینه مناسبی را برای موفقیت در این آزمون بزرگ فراهم کنیم و گوهر دین را از دست بُرد شیاطین آخر الزمان حفظ نماییم. ان‌شاء الله….

*. فارغ التحصيل مرکز تخصصی مهدويت.
. الخصال، ج2، ص525.
. تحف العقول، ص85.
. کافی، ج1، ص26.
. الحياة، ترجمه احمد آرام، ج4، ص 151.
. يادداشت‌های شهيد مطهری، ج9، ص 327.
. الخصال، ترجمه فهری، ج1، ص113.
. نهج البلاغه، نامه 53، ص444.
. کشف الغمة، ج2، ص521.
. کافی، ج1، ص340.
. کشف الغمة، ج2، ص527.
. کمال الدين، ج1، ص 303.
حسن ملایی

 نظر دهید »

انتظار ، برون رفت از چالش زندگی در عصر تکنولوژی

05 دی 1394 توسط یکتا عریانی

تاریخ، هر چه پیش تر می رود، رخدادها و اتفاقات گوناگون، پیچیدگی های آن را بیشتر می کند. چند سال، پیش شاید اصلاً فکرش را هم نمی کردیم که بتوانیم در لحظه، از چند طریق، با نقاط مختلف دنیا مرتبط باشیم؛ یعنی هم اینترنت، هم موبایل، هم تلفن، هم ماهواره ها و. .. هرکدام از این موجوداتِ نسبتاً ناشناخته، اگر چه در تسهیل روابط بین انسان ها بسیار مؤثرند و جهان را به دهکده ای کوچک تبدیل کرده اند، اما با نگاهی دیگر در واقع پیچشی تو در تو را به زندگی ما تحمیل کرده اند و آن گونه ما را اسیر خود کرده اند که پس از مدتی، اصلاً نمی توانیم خود را از بند آن ها برهانیم. زمانی را تصور کنید که بخواهند موبایل را از شما بگیرند و یا شما به صورت داوطلبانه موبایل را کنار بگذارید؛ تحمل آن، تقریباً امکان ناپذیر است! به نظر می رسد این پیچ در پیچی های دنیای امروز، آن قدر زیاد شده است که فرصت دست و پا زدن را هم از ما گرفته. این همه را گفتم که بدانیم دنیای امروز، دنیای پیچش هاست. یعنی اگرچه، علی الظاهر، زندگی هایمان تسریع و تسهیل یافته، اما در واقع، به گردابی فرو می رویم که رها شدن از آن بسیار سخت است .در زندگی اومانیستی و سکولار، این ابزار کاملاً مؤثر است و این همه تبلیغ و تهییج غرب نسبت به آن هم از این روست که بتوانند آنها را در زندگی ما جاری کنند. اما به همان نسبت که زندگی حیوانی را برایمان مهم جلوه می دهند، زندگی معنوی و معنویت را از ما جدا کرده و آن را مسئله ای ماورایی، تخیلی و هورقلیایی معرفی می کنند . معنویت در زندگی امروز، تنها سرعت گیری است که می تواند جلوی هیجان نافرجام این حرکت ضد انسانی، یعنی تکنولوژی، را بگیرد؛ اما واقعیت آن است که از صحنه زندگی بشر امروز، پاک شده و یا در حد فیلم های تخیلی، تنزل یافته است. معنویت، اگر به علاوه تکنولوژی شود، حتماً مساوی با ارتقاء معنویت آدم ها خواهد بود و در دراز مدت، مظاهر تکنولوژی پوچ و بی مایه جلوه خواهند کرد؛ اما اگر معنویت از تکنولوژی جدا شود، تکنولوژی یکه تازی کرده و هر روز برای تخدیر ذهن مخاطب خود، به رنگ تازه ای، جلوه خواهد کرد و پول و وقت و استعداد انسان مدرن را به تصاحب خود در خواهد آورد. تکنولوژی آخرالزمان، تنها رسالت خود را اشاعة بی عدالتی می داند و سعی می کند به این فرار از عدالت دامن بزند. این گونه است که این روزها ما خود را بیشتر از قبل، در آخر الزمان احساس می کنیم؛ چون تکنولوژی، تعادل زندگی معنوی و مادی انسان قرن بیست و یکم را به هم زده است و این یعنی بی عدالتی . اگر کسی از این پنجره به دنیا نگاه کند در می یابد که تنها راه زندگی در قرن حاضر و بهره مندی از آخر الزمان، توجه به معنویت است . معنویتی که از دین سالم گرفته شده تا رفتارهای شخصی و اجتماعی رادر آخر الزمان اصلاح کند. در این دوره باید انسان بیش از هر کاری، معنویت را در دستور زندگی خویش قرار دهد. این مسئله که معنویت از چه راه هایی می تواند به زندگی ما سرایت کند، مجالی بسیار وسیع؛ می خواهد اما همین قدر باید بدانیم که توجه به مهدویت، راه میان بُری است برای رسیدن به معنویت. اگر در زندگی امروز معنویت نباشد، زندگی پر می شود از پوچی و اگر بخواهیم معنویت را در کامل ترین شکل آن بیابیم، باید به تفکرات ناب مهدوی تمسک بجوییم انحرافی در این حوزه، بسیار است که باید مراقب آن باشیم . خلاصه اینکه زندگیِ همراه با تکنولوژی، اگر از معنویت جدا باشد، منجلابی می شود برای فرو رفتن انسان در پوچی؛ اما اگر به علاوه معنویت شود، راهی می شود برای تصاحب افق های روشن. و روشن ترین افق در این مسیر، مهدویت و توجه به موعود گرایی است که اثر آن، رهایی انسان آسیب پذیر و آسیب دیده، از بند تعلقات زمینی و اتصال به منبع لایزال رحمت پروردگار است .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
. دوماه نامه امان ، شماره 30 ، ص 28 ، 1390

 نظر دهید »

انتظار ، برون رفت از چالش زندگی در عصر تکنولوژی

05 دی 1394 توسط یکتا عریانی

تاریخ، هر چه پیش تر می رود، رخدادها و اتفاقات گوناگون، پیچیدگی های آن را بیشتر می کند. چند سال، پیش شاید اصلاً فکرش را هم نمی کردیم که بتوانیم در لحظه، از چند طریق، با نقاط مختلف دنیا مرتبط باشیم؛ یعنی هم اینترنت، هم موبایل، هم تلفن، هم ماهواره ها و. .. هرکدام از این موجوداتِ نسبتاً ناشناخته، اگر چه در تسهیل روابط بین انسان ها بسیار مؤثرند و جهان را به دهکده ای کوچک تبدیل کرده اند، اما با نگاهی دیگر در واقع پیچشی تو در تو را به زندگی ما تحمیل کرده اند و آن گونه ما را اسیر خود کرده اند که پس از مدتی، اصلاً نمی توانیم خود را از بند آن ها برهانیم. زمانی را تصور کنید که بخواهند موبایل را از شما بگیرند و یا شما به صورت داوطلبانه موبایل را کنار بگذارید؛ تحمل آن، تقریباً امکان ناپذیر است! به نظر می رسد این پیچ در پیچی های دنیای امروز، آن قدر زیاد شده است که فرصت دست و پا زدن را هم از ما گرفته. این همه را گفتم که بدانیم دنیای امروز، دنیای پیچش هاست. یعنی اگرچه، علی الظاهر، زندگی هایمان تسریع و تسهیل یافته، اما در واقع، به گردابی فرو می رویم که رها شدن از آن بسیار سخت است .در زندگی اومانیستی و سکولار، این ابزار کاملاً مؤثر است و این همه تبلیغ و تهییج غرب نسبت به آن هم از این روست که بتوانند آنها را در زندگی ما جاری کنند. اما به همان نسبت که زندگی حیوانی را برایمان مهم جلوه می دهند، زندگی معنوی و معنویت را از ما جدا کرده و آن را مسئله ای ماورایی، تخیلی و هورقلیایی معرفی می کنند . معنویت در زندگی امروز، تنها سرعت گیری است که می تواند جلوی هیجان نافرجام این حرکت ضد انسانی، یعنی تکنولوژی، را بگیرد؛ اما واقعیت آن است که از صحنه زندگی بشر امروز، پاک شده و یا در حد فیلم های تخیلی، تنزل یافته است. معنویت، اگر به علاوه تکنولوژی شود، حتماً مساوی با ارتقاء معنویت آدم ها خواهد بود و در دراز مدت، مظاهر تکنولوژی پوچ و بی مایه جلوه خواهند کرد؛ اما اگر معنویت از تکنولوژی جدا شود، تکنولوژی یکه تازی کرده و هر روز برای تخدیر ذهن مخاطب خود، به رنگ تازه ای، جلوه خواهد کرد و پول و وقت و استعداد انسان مدرن را به تصاحب خود در خواهد آورد. تکنولوژی آخرالزمان، تنها رسالت خود را اشاعة بی عدالتی می داند و سعی می کند به این فرار از عدالت دامن بزند. این گونه است که این روزها ما خود را بیشتر از قبل، در آخر الزمان احساس می کنیم؛ چون تکنولوژی، تعادل زندگی معنوی و مادی انسان قرن بیست و یکم را به هم زده است و این یعنی بی عدالتی . اگر کسی از این پنجره به دنیا نگاه کند در می یابد که تنها راه زندگی در قرن حاضر و بهره مندی از آخر الزمان، توجه به معنویت است . معنویتی که از دین سالم گرفته شده تا رفتارهای شخصی و اجتماعی رادر آخر الزمان اصلاح کند. در این دوره باید انسان بیش از هر کاری، معنویت را در دستور زندگی خویش قرار دهد. این مسئله که معنویت از چه راه هایی می تواند به زندگی ما سرایت کند، مجالی بسیار وسیع؛ می خواهد اما همین قدر باید بدانیم که توجه به مهدویت، راه میان بُری است برای رسیدن به معنویت. اگر در زندگی امروز معنویت نباشد، زندگی پر می شود از پوچی و اگر بخواهیم معنویت را در کامل ترین شکل آن بیابیم، باید به تفکرات ناب مهدوی تمسک بجوییم انحرافی در این حوزه، بسیار است که باید مراقب آن باشیم . خلاصه اینکه زندگیِ همراه با تکنولوژی، اگر از معنویت جدا باشد، منجلابی می شود برای فرو رفتن انسان در پوچی؛ اما اگر به علاوه معنویت شود، راهی می شود برای تصاحب افق های روشن. و روشن ترین افق در این مسیر، مهدویت و توجه به موعود گرایی است که اثر آن، رهایی انسان آسیب پذیر و آسیب دیده، از بند تعلقات زمینی و اتصال به منبع لایزال رحمت پروردگار است .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
. دوماه نامه امان ، شماره 30 ، ص 28 ، 1390

 نظر دهید »

تعجيل رباني؛ تعجيل شيطاني!

05 دی 1394 توسط یکتا عریانی

توجه به مفاد احاديث و روايات ائمه اطهار عليهم الاسلام ، به نظر مي‌رسد دو نوع درخواست تعجيل در فرج داريم که هر کدام، نمودار حالت روحي و باطني خاص خود بوده و ماهيتاً با هم متفات‌اند.
1. درخواست تعجيل در فرج به حالت «استدعائي»؛
2. درخواست تعجيل در فرج به حالت «استعجالي»؛
«حالت استدعائي» با توجه به اطمينان انسان با ايمان به حکمت بالغه حضرت حق و يقين و ايمان به صحّت و کامليّت تقدير الهي در ژرفاي قلب او شکل مي‌گيرد.
مؤمن در اين حالت براي ظهور امام عجل الله تعالي فرجه الشريف دعا مي‌کند؛ از صميم دل هم دعا مي‌کند و ظهور مولا حقيقتاً آرزوي قلبي اوست؛ اما در هر حال، تسليم اراده حق، و به تقدير او راضي است. او متناسب با درجه ايمان خود، اطمينان و آرامش باطني‌اش را در قبال حوادث از دست نمي‌دهد و بصيرت و فهم صحيح و مفيد را در برابر رويدادهاي تلخ و شيرين نمي‌بازد و از درک درست تکليف و وظيفه خود باز نمي‌ماند و پس از آن هم به انجام تکليف مي‌پردازد.
انتظار فرج و دعاي مشتاقانه و عاشقانه بر ظهور دولت يار، حال روحي اوست، اما زمان فرارسيدن برنامه جهان‌شمول و تاريخ‌ساز ظهور موعود اُمم را به خدا واگذار نموده و در برابر تقدير خداوند، چون و چرا نمي‌کند؛ چرا که ايمان دارد که هر آنچه در اين عالم به وقوع مي‌پيوندد، تجلي حکمت و نمودار مشيّت و اراده الهي است. لذا با آرامش خاطر به انجام تکليف و سعي در کسب رضاي الهي مي‌پردازد.
حالت دوم که با الهام گرفتن از روايات اهل بيت عصمت و طهارتعليهم الاسلام استعجالي ناميده شد، در باطن و ژرفا، نفساني است. لذا مي‌تواند دستمايه وسوسه ابليس شود و در عاقبت، حالتي شيطاني بيابد و موجبات هلاکت معنوي را فراهم سازد.
قلب انسان مستعجل، ‌از ابتدا متوجه به عالم مُلک و در نتيجه گرفتار و اسير پيچيدگي‌ها و تاريکي‌هاي جهان ماده و به خصوص نفس خويش است و با اسارت در دام نفسانيّت خود، احساس نياز شديد به ويرانگري آنچه هست مي‌کند و سعي در دگرگون شدن اوضاع عالم و ايجاد تحول در شرائط خارجي مي‌نمايد. و همين فشار روحي، غالباً سبب برانگيختگي نفساني و موجب بروز نگراني و اضطراب و از کف رفتن آرامش خاطر و چه بسا ايمان قلبي او خواهد شد. انسان مستعجل، به ضرورت تحوّلِ عميق در شرايط تاريخ و آمادگي جهان براي ظهور امام زمان کاري ندارد و فقط عجولانه و شتابزده، به هر قيمت و در هر شرايطي ظهور را مي‌خواهد؛ که در حقيقت، خواسته نفس اوست. گويي مي‌خواهد ـ العياذ بالله ـ امام عجل الله تعالي فرجه الشريف را که صاحب مقام ولايت تامه است، به ظهور، مجبور کند! جهل و غفلت از حقيقت عالم ملکوت و نظام آفرينش و نيز سازمان تحقق امور و کمال و صحّت و اصالت تقدير الهي، حال روحي اوست و در اين حال از آرامش رواني و اطمينان باطني و نورانيت قلب که ويژگي اولياي خداست، بويي نبرده است.
در تاريخ اسلام، اين‌گونه انسان‌هاي عجول و شتاب‌زده، ريشه و عامل بسياري از فتنه‌ها و انحرافات و بازيچه دست فتنه‌گران بوده و هستند.
پس در يک کلمه، دو نوع «تعجيل در فرج» داريم: «استدعائي» که حقاني، رباني و سازنده است و «استعجالي» که نفساني، شيطاني و مخرّب است. و پايان بخش کلام، فرموده مولاي ماست که: «هلک المستعجلون».
ــــــــــــــــــ
. کافی ، ج 1 ، ص 368
. سایت دو فصل نامه امان

 نظر دهید »

تدبر در قرآن

05 دی 1394 توسط یکتا عریانی

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
می گویند اگر خدا انسان را پس از مرگ بازگرداند و به امورش رسیدگی کند ، باید بتواند همه انسان ها و افکار ، گرایش ها و اعمالشان را حفظ کند . چگونه ممکن است که همه انسان ها با عقاید و علایق و رفتارهایشان باقی بمانند تا در روز قیامت بازگردند و جزا داده شوند ؟ حال که حفظ انسان و شئونات او ممکن نیست ، موضوع بازگرداندن آدمی در روز قیامت برای محاسبه و جزا منتفی خواهد شد .
وَ السمَاءِ وَ الطارِقِ‏(1) وَ مَا أَدْرَاك مَا الطارِقُ‏(2) النَّجْمُ الثَّاقِب‏(3) إِن كلُّ نَفْسٍ لمََّّا عَلَيهَا حَافِظٌ(4)
سوگند به آسمان که راه است و سوگند به حرکت کننده در راه آسمان و چه چیز تو را آگاه کرده است که حرکت کننده در راه آسمان کیست ؟ ستاره نافذ است ، همان که آسمان را از شر شیاطین حفظ می کند . ( سوگند به آسمان و اجرام نورانی نگهبان آسمان ) که هیچ کس نیست مگر اینکه نگهبانی بر او گمارده شده است تا او را حفظ کند .
فَلْيَنظرِ الانسنُ مِمَّ خُلِقَ‏(5)
شما حفظ نفس انسان را بر خدا دشوار و ناممکن می دانید و حال آنکه او خدایی است که از آسمان عظیم ، با اجرام نورانی محافظت می کند . پس آدمی خود را با آسمان مقایسه کند و ببیند که حفظ آسمان دشوار است یا حفظ او ! انسان باید بنگرد که از چه چیز آفریده شده است .
خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ‏(6) يخْرُجُ مِن بَينِ الصلْبِ وَ الترَائبِ‏(7)
او از آبی جهنده آفریده شده که از میان پشت و استخوان های سینه بیرون می آید .
إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ(8)

قطعاً خدایی که او را از این ماده آفریده ( آبی جهنده ) ، می تواند او را حفظ کند و بازگرداند ؛

يَوْمَ تُبْلى السرَائرُ(9) فَمَا لَهُ مِن قُوَّةٍ وَ لا نَاصِرٍ (10 )
( بازگرداندن ) در روزی که نهان ها ( ثبات پنهانی در پس پرده انکار حفظ انسان و بازگرداندن او ) سنجیده شود و خالص از نا خالص جدا گردد ، پس برای او هیچ نیرویی نیست که عذاب را از خود دور کند و یاوری نیز ندارد که عذاب را از او بگرداند .

جهت هدایتی سوره
قدرت خدا بر حفظ و باز گرداندن انسان
خدا بر نفس هر انسانی نگهبانی گماشته است تا او را حفظ کند و قدرت بازگرداندن انسان را دارد .

ـــــــــــــــــــــــ
1ـ سالنامه قرآنی آفاق ، 1390-

 نظر دهید »

حدیث

04 دی 1394 توسط یکتا عریانی

 نظر دهید »

جمعه

04 دی 1394 توسط یکتا عریانی

 نظر دهید »

جمعه

04 دی 1394 توسط یکتا عریانی

 نظر دهید »

سجده

04 دی 1394 توسط یکتا عریانی

سجده
بدن شما به طور روزانه مقدار زیادی امواج الکترومغناطیس دریافت میکند.
شما امواج الکترو مغناطیس را از طریق تجهیزات الکتریکی که استفاده می کنید و نمی توانید کنار هم بگذارید ونا خواسته این امواج را دریافت می کنید.
همچنین از طریق لامپهای روشن که حتی برای یکساعت هم خاموش نمی شوند.
شما منبعی هستید که مقدار زیادی امواج الکترومغناطیس دریافت می کنید.به عبارت دیگر شما با امواج الکترومغناطیس شارژ می شوید بدون اینکه بفهمید!
سردرد هستید! احساس ناراحتی می کنید!
تنبلی در کار و درد در مکان های مختلف!
این را فراموش نکنید وقتی بعضی از این علایم را احساس کردید!
راه حل همه اینها چیست!!؟؟
با گذاشتن پیشانی تان بیشتر از یک بار بر زمین، زمین امواج الکترومغناطیس مضر را تخلیه خواهد کرد!این شبیه زمین کردن ساختمانهایی است که احتمال برخورد سیگنالهای الکتریکی (مانند رعد و برق) وجود دارد تا امواج از طریق زمین تخلیه شود.
بنابراین سر را بر خاک بگذارید تا امواج الکتریکی مثبت تخلیه شود!
آنچه این تحقیق را بیشتر شگفت انگیز می کند:
بهتر است که پیشانی تان را بر خاک بگذارید!
و آنچه شگفت انگیزتر است اینکه:
بهترین راه که پیشانی تان را بر خاک بگذارید حالتی است که رو به مرکز زمین باشید چرا که در این حالت امواج الکترومغناطیس بهتر تخلیه خواهد شد.
و بیشتر تعجب خواهید کرد وقتی بدانید بر اساس اصول علمی ثابت شده که مکه مرکز زمین است.
و کعبه درست مرکز زمین است.
بنابراین سجده در نمازتان:
بهترین راه برای تخلیه سیگنالهای مضر از بدن است !
این همچنین کمال مطلوب برای نزدیکی به قادر مطلق است، او که جهان را اینگونه خلاق آفرید !
ما به خاک نمی افتیم تا امواج الکترومغناطیس تخلیه شود، بلکه برای اطاعت خدای قادر متعال سجده می کنیم! ما به فرمان خدا اعتقاد داریم که همیشه در آن معرفتی است! ایمان ما بخاطر آفریننده است! او همه چیز را می داند!
اما،از آنجا که دلیل علمی وجود دارد لازم است به مردم نشان داده شود تا هرآنچه مسلمانان انجام می دهند را ببینند؛ این برای همه خوب است!

 نظر دهید »

علم بهتر است یا ثروت؟

04 دی 1394 توسط یکتا عریانی

- یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟

- حضرت علی(ع) در پاسخ فرمودند : علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.

مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:

- اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟

امام در پاسخ آن مرد گفتند: بپرس!

مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟

- علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.

نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست. در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد …

و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم ، دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار !

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:

- یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

حضرت ‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد.

حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.

با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه ‌کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد.

در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:

- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟

امام فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.

در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.

سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که … نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.

نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:

- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت.

با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند: علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.

=-=-=-=-=

منبع :

کشکول بحرانی، ج1، ص27. به نقل از امام علی بن ابی طالب، ص142

=-=-=-=-=

اول به صفای دل ولی را بشناس آنـگـاه محـمـد و عـلـی را بـشناس

کـن دیـده ز انـوار ولایــت روشـن زین جلوه خداوند جلی را بشناس (عباس فرات).

 نظر دهید »

علم بهتر است یا ثروت؟

04 دی 1394 توسط یکتا عریانی

- یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟

- حضرت علی(ع) در پاسخ فرمودند : علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.

مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:

- اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟

امام در پاسخ آن مرد گفتند: بپرس!

مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟

- علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.

نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست. در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد …

و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم ، دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار !

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:

- یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

حضرت ‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد.

حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.

با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه ‌کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد.

در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:

- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟

امام فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.

در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.

سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که … نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.

نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:

- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت.

با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند: علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.

=-=-=-=-=

منبع :

کشکول بحرانی، ج1، ص27. به نقل از امام علی بن ابی طالب، ص142

=-=-=-=-=

اول به صفای دل ولی را بشناس آنـگـاه محـمـد و عـلـی را بـشناس

کـن دیـده ز انـوار ولایــت روشـن زین جلوه خداوند جلی را بشناس (عباس فرات).

 نظر دهید »

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

02 دی 1394 توسط یکتا عریانی

 نظر دهید »

علل ریشه ای و زیر بنایی بدحجابی

02 دی 1394 توسط یکتا عریانی

علل ریشه ای و زیر بنایی بدحجابی


علل ریشه ای و زیر بنایی بدحجابی
حجاب در سالهای اخیر زیاد مورد بحث قرار گرفته است و حتی دستگاه های فرهنگی - اجرایی نیز تا حدّی در این زمینه فعّال شده و به صورت ناقص، تلاشهایی انجام داده اند؛

حجاب در سالهای اخیر زیاد مورد بحث قرار گرفته است و حتی دستگاه های فرهنگی - اجرایی نیز تا حدّی در این زمینه فعّال شده و به صورت ناقص، تلاشهایی انجام داده اند؛ ولی این تلاشها، فایدة چندانی نداشته اند، به گونه ای که نه تنها وضعیت رو به بهبودی نرفته؛ بلکه نشانه هایی از تبدیل آن به بی حجابی آشکار شده است که در صورت ادامه، آیندة خوبی را نوید نمی دهد و ظاهراً باید منتظر گسترش بیش از پیش بی حجابی در جامعه بود.
بنابراین، باید در روشهای مبارزه با بدحجابی در کشور، تجدید نظر کرد. برای این منظور لازم است علل به نتیجه نرسیدن تلاشها در جهت بهبود وضع حجاب مشخص گردد تا بتوان با ارائة دستور العملهای کارگشا، به سمت حل این مشکل پیش رفت.
به نظر می رسد، یکی از علل به نتیجه نرسیدن تلاشهای فرهنگی صورت گرفته آن است که به حجاب به عنوان امری «اصلی و زیر بنایی» نگاه نشده است؛ بلکه امری «رو بنایی» تلقی شده که ناشی از عوامل دیگر است.
به عبارت دیگر، به حجاب به عنوان یک ارزش دینی - که لازم است ترویج شود - نگریسته شده؛ اما توجه نشده است که چه عواملی موجب لطمه زدن به آن است؛ یعنی تصور شده که مشکل بدحجابی آن است که مردم ضرورت و اهمیت حجاب را نمی دانند و به این علت، بیش ترین سرمایه گذاریها، برای ترغیب به آن گذاشته شده است و برنامه های زیادی نیز در این باره تولید و پخش شده که به همین خاطر ثمر چندانی نداشته است.
مشکل بدحجابی در صورتی حل خواهد شد که نگرش جامعه، مسئولان و ارگانهای تبلیغی نسبت به مشکل بدحجابی تغییر یابد و به جای اینکه بر «کار ترویجی» اصرار داشته باشند، مبارزه با آن را امری زیربنایی دانسته، با «کار ریشه ای»، در صدد رفع علل و عوامل آن برآیند، تا در طول زمان بتوان روند بدحجابی را معکوس و جامعه را از رفتن به سمت بیحجابی باز داشت.
ریشه های بدحجابی
علل و ریشه های بدحجابی را می توان به دو قسمت «اصلی» و «زمینه ساز» تقسیم کرد.
«علل اصلی» به عللی گفته می شود که به صورت مستقل و بدون دخالت عوامل دیگر سبب بدحجابی می شوند؛ اما موارد «زمینه ساز» اثر مستقلی ندارند و به واسطة تاثیرگذاری بر علل اصلی، فرد را به سمت کم پوششی و میل به خودنمایی سوق می دهند.
در اینجا ابتدا ریشه های اصلی و مستقل تأثیرگذار در بدحجابی و راه کار مناسب آن ارائه می گردد و در مرحلة بعد، به عوامل زمینه ساز پرداخته می شود.
ریشه های اصلی بدحجابی
علل اصلی کم شدن پوشش زنها و دختران سه چیز است:
الف) ضعف ایمان؛
ب) ضعف حیاء؛
ج) باورهای نادرست، که در ادامه به تبیین آنها می پردازیم.
ضعف ایمان
مراد از ایمان در اینجا؛ صرف عقیدة قلبی به خدای متعال نیست؛ بلکه جنبة بازدارندگی آن مورد نظر است، که ناشی از تأثیر ایمان بر دل می باشد و از جملة آنها، ترس از ارتکاب منهیّات الهی است. ضعف ایمان در اینجا، شامل مواردی مثل کاهش خوف از خداست که یکی از نتایج آن، عدم رعایت پوشش کامل در برابر نامحرم می شود.
کم شدن حیا
مراد از حیا؛ شرم و خجالت مثبت و فطری است که از ابتدای کودکی در دختران و زنان وجود دارد و مانع می شود تا در برابر دیگران بدون پوشش ظاهر شوند و کم شدن آن، اثر منفی مستقیمی بر حجاب دارد. این، نشان دهندة اهمیت حیا در حفظ حجاب است.
آنچه بر اهمیت حیا می افزاید، ویژگیهایی است که در آن وجود دارد و موجب ازدیاد تأثیرگذاری آن می گردد. این خصوصیات به قرار زیر است:
اول: بازدارندگی حیا طیف وسیعی از جامعه را شامل می شود؛ چون بسیاری از دختران - هرچند از نظر ایمانی ضعیف اند؛ ولی - چون حیای ذاتی خود را از دست نداده اند، حجاب را رعایت می کنند.
دوم: اثر حیا غیر ارادی است و موجب می شود فرد از کشف حجاب حیا کند، به گونه ای که حتی اگر بخواهد، نمی تواند حجاب خود را بردارد، پس بقای حیا در دختران و زنان، به صورت خودکار، موجب حفظ حجاب آنان می گردد و کم شدن آن موجب می شود به صورت خودکار و غیر ارادی حجاب در قشر وسیعی از دختران و زنان از بین برود و به سمت کم پوششی کشیده شوند.
بنابراین، «ایمان» و «حیا» دو عامل مهم و اساسی حفظ حجاب هستند و به صورت مستقیم در آن تأثیر دارند، به گونه ای که اگر این دو عامل در فردی وجود نداشته باشند، شخص انگیزة درونی چندانی برای حفظ حجاب نخواهد داشت.
در روایتی از امام باقر(علیه السلام)در این باره چنین نقل شده است: «عن أبي جعفر(علیه السلام)قال: إِنَّ طَبَائِعَ النَّاسِ كُلَّهَا مُرَكَّبَةٌ عَلَى الشَّهْوَةِ وَ الرَّغْبَةِ وَ الْحِرْصِ وَ الرَّهْبَةِ وَ الْغَضَبِ وَ اللَّذَّةِ إِلَّا أَنَّ فِي النَّاسِ مَنْ زَمَّ هَذِهِ الْخِلَالَ بِالتَّقْوَى وَ الْحَيَاءِ وَ الْأَنَفِ فَإِذَا دَعَتْكَ نَفْسُكَ إِلَى كَبِيرَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَارْمِ بِبَصَرِكَ إِلَى السَّمَاءِ فَإِنْ لَمْ تَخَفْ مَنْ فِيهَا فَانْظُرْ إِلَى مَنْ فِي الْأَرْضِ لَعَلَّكَ أَنْ تَسْتَحْيِيَ مِمَّنْ فِيهَا فَإِنْ كُنْتَ لَا مِمَّنْ فِي السَّمَاءِ تَخَافُ وَ لَا مِمَّنْ فِي الْأَرْضِ تَسْتَحِي فَعُدَّ نَفْسَكَ فِي الْبَهَائِمِ[1]؛ امام باقر(علیه السلام)فرمود: طبیعت مردم مرکب است از شهوت، رغبت، حرص، ترس، غضب و لذت؛ ولی در مردم، کسانی هستند که این خصلتها را با تقوا، حیا و أنف مهار می کنند. پس زمانی که نفس تو به گناه کبیره ای دعوتت کرد، به آسمان نگاه کن! پس اگر از کسی که در آسمان است، نترسیدی، به کسی که در زمین است، نگاه کن! شاید از کسانی که در زمین هستند، شرم کنی. پس اگر کسی هستی که از خدا و مردم حیا نمی کنی، خودت را در شمار چهارپایان به حساب آور!»
طبق این روایت شریف، اگر در کسی دو عامل «خوف الهی» و «حیا» وجود نداشته باشد، مثل حیوانات حدود و قوانین را رعایت نخواهد کرد و هر اندازه از ایمان و حیای او کاسته شود، به همان میزان حدود و قوانین را زیر پا خواهد گذاشت.
بنابراین، زنان ضعیف الایمانی که از مخالفت الهی ترسی ندارند، و حیای آنها در زمینة پوشش از بین رفته و از دیده شدن موی سرشان توسط نامحرم خجالت نمی¬کشند، دلیلی برای پوشاندن سر خود ندارند! و چون انگیزه ای برای حجاب ندارند، پس توقع رعایت حجاب توسط چنین افرادی چندان درست نیست، خصوصاً با توجه به اینکه بسیاری از زنان، انگیزة عدم رعایت حجاب نیز دارند، به دلیل اینکه با این نوع پوشش، حس خودنمایی و جلب نظر جنس مخالف به خود را ارضا می کنند.
خلاصه مطلب اینکه: ضعف ایمان و حیا دو ریشة اصلی بدحجابی است که به همراه تمایل به خودنمایی، موجب شده است بسیاری از زنان، علی رغم ترویج رسانه ای حجاب و وجود منع قانونی، هرچه می گذرد، بدحجاب تر شوند.
راه کارها
بعد از تبیین علت ضعف ایمان و حیا، برای هر کدام راه کار مناسب ارائه می گردد:
1. تقویت ایمان و خوف الهی
برای تقویت خوف الهی به دو صورت عمومی و اختصاصی می توان عمل کرد:
الف)عمومی: برای تقویت ایمان و معنویت افراد به صورت کلی، تا اینکه خوف خدا در دل آنها افزایش یابد، موارد زیر راه گشای هدف است:
1.تقویت باورهایعقلی نسبت به دین، از راه بیان اعتقادات دینی و پاسخ به شبهات احتمالی در مورد دین؛
2.تقویت گرایشها و انگیزه های درونی از طریق تحریک احساساتدینی، مانند انذار نسبت به عذابهای الهی؛
3.ترغیببه ترک گناه و انجام دستورات دینی با توصیه به آن.
ب)اختصاصی: تقویت خوف الهی در خصوص حجاب در زنان با بیان پیامدهای دنیوی و اخروی عدم رعایت آن. البته بیان ارزش حجاب و آثار مثبت دنیوی و اخروی آن نیز می تواند انگیزش ایجاد کند، خصوصاً نسبت به افرادی که دارای ایمان ضعیف هستند؛ ولی ممکن است اثربخشی تامّ نداشته باشد؛ زیرا این موارد حالت ترجیحی دارند و فرد احساس می کند با عدم رعایت حجاب تنها بعض منافع را از دست می دهد، و لذا اگر انگیزة او برای عدم حجاب قوی باشد، ممکن است به راحتی حاضر شود حجاب را کنار بگذارد.
امام باقر(علیه السلام)فرمود: طبیعت مردم مرکب است از شهوت، رغبت، حرص، ترس، غضب و لذت؛ ولی در مردم، کسانی هستند که این خصلتها را با تقوا، حیا و أنف مهار می کنند. پس زمانی که نفس تو به گناه کبیره ای دعوتت کرد، به آسمان نگاه کن! پس اگر از کسی که در آسمان است، نترسیدی، به کسی که در زمین است، نگاه کن! شاید از کسانی که در زمین هستند، شرم کنی. پس اگر کسی هستی که از خدا و مردم حیا نمی کنی، خودت را در شمار چهارپایان به حساب آور!
نکته: انگیزه دهی برای حجاب مختص به تقویت خوف الهی نیست؛ بلکه بشارت به نعمتهای الهی یا زیاد کردن محبت خدا و اهل بیت(علیهم السلام) نیز می تواند انگیزة عمل دینی را زیاد کند. مثل اینکه برخی از زنان، با حضور در مجالس اهل بیت(علیهم السلام) یا زیارتگاه ها، متحول می شوند و پوشش خود را بهتر می کنند، گرچه این تأثیرگذاری موقت است و بعد از مدت کوتاهی وضعیت پوشش آنان به حالت سابق باز می گردد، برخلاف خوف الهی که عام تر و ماندگارتر است.
2. حفظ حیا
سمت و سوی راه کارهای حیا با راه کارهای ایمان متفاوت است؛ چون در زمینة ایمان، تقویت آن کارساز است؛ اما در مورد حیا، عمدتاً راه حلهای پیشگیرانه می توان ارائه کرد؛ زیرا حیا بر خلاف ایمان، اغلب عاملی «تجدید ناپذیر» است. به این معنی که ایمان قابل تجدید و تقویت است؛ اما حیا این طور نیست و اگر از بین رفت، معمولاً برنمی گردد.
بنابراین، برای تقویت ایمان می توان راه کار داد؛ اما تقویت و تجدید حیا معمولاً ممکن نیست، لذا راه حلها در مورد حیا باید صرفاً پیشگیرانه و در جهت حفظ آن باشد.
توضیح مطلب اینکه: تفاوت حیا و ایمان در آن است که ایمان را با مثل تذکر در دل افراد می توان تقویت کرد؛ اما حیا این طور نیست و اگر از بین برود، معمولاً قابل برگشت نیست؛ چون وقتی به اصطلاح روی کسی باز شد و شرم و خجالتش نسبت به انجام کار خلافی از بین رفت، حتی اگر بخواهد، معمولاً نمی تواند خجالت و حیای خود را برگرداند. پس کارایی حیا تا زمانی است که لطمه نخورده و از بین نرفته باشد.
راه های پیشگیری از لطمه به حیا
1.توصیه به خانواده ها نسبت به حفظ حیای دختران از کودکی و نونهالی و جلوگیری از عوامل لطمه‎زننده به آن از راه های زیر:
الف)نهادینه سازی لزوم حجاب از کودکی با بیان ارزش حجاب و پیامدهای دنیوی و اخروی نبود آن؛
ب)حفظ حریم پوشش بین اعضای خانواده؛
ج) پوشش مناسب دختران در برابر نامحرمان؛ اعم از فامیل و دیگران؛
د) رعایت حجاب نسبت به نامحرم توسط مادر؛
ه) نبود اسباب تحریک جنسی و عاطفی در منزل، مثل: ماهواره، فیلمهای خلاف اخلاق، اینترنت کنترل نشده و…؛
و) جلوگیری از پیامدهای منفی موبایل داشتن دختران، مثل: صحبت و ارتباط با نامحرم، بلوتوثهای نادرست و عکسها و فیلمهای خلاف اخلاق؛
ز) از بین بردن زمینة ارتباط دختران با نامحرم؛
2.مقابله با عوامل تضعیف حیا در دختران نوجوان و جوان، مثل: اختلاط نامحرمان در محیطهای تحصیلی و شغلی؛
3. ایجاد محیطهای تک جنسیتی؛
4. دقت مدیران و مجریان سیما در پخش صحنه های خلاف اخلاق و دین و پیشگیری از آن؛
5. تبیین جایگاه حیا و لزوم حفظ آن و پیشگیری از عوامل نابودکنندة حیا، مثل: ارتباطات نادرست با نامحرم، دیدن ماهواره و فیلمها یا عکسهای خلاف اخلاق، مراجعه به سایتهای غیر اخلاقی و اینترنت.
6. ازدواج به موقع دختران، قبل از اینکه حیای آنها با ارتباطات نادرست از بین برود.
باورهای نادرست
آخرین مورد از ریشه های اصلی بدحجابی، اعتقادات و باورهای نادرستی است که نتیجة آن، کم ارزش شدن ضرورت حجاب یا ارزش شمردن بدحجابی است. در این زمینه موارد زیر می تواند، راه گشا باشد:
1.نقد باورهایی که بی حجابی را ارزش جلوه می دهند، از قبیل اینکه تصور می شود بی حجابی:
الف)یک نوع کلاس اجتماعی است؛
ب)نشانة روشنفکری و مترقّی بودن است؛
ج) موجب برجستهشدن است؛
د)موجب شخصیت پیدا کردن است؛
ه)باعث اعتماد به نفس بالا می شود؛
و)باعث شادابی و بالا رفتن راندمان کاری است؛
ز)سبب تواضع و احترام مردان است؛
ح) آزادی است.
2.نقد باورهایی که لزوم حجاب را زیر سؤال می برد، مثل عقاید زیر که با عبارات گوناگون اظهار می شوند:
الف)کسی که سن و سالی از او گذشته است نیاز به حجاب ندارد؛
ب)محرم بودن عروس به خانوادۀ شوهر؛
ج)وقتی مثل برادر و خواهر هستیم، نیازی به حجاب نیست؛
د)حجاب، بی احترامی است؛
ه)وقتی به پاکی چشم طرف شک نداری، نیازی به حجاب نیست؛
و)آنقدر مشکل در جامعه داریم که نوبت به حجاب نمی رسد: «دنیا را سیل برده، شما فکر چند تار مو هستید؟»؛
ز)حجاب عموماً برای زنان بی سواد و اُمُّل است؛
ح)حجاب برای زنان دارای عیب و ایراد است؛
ط)با حجابها از بی حجابها بدترند؛
ی)حجاب دست و پا گیر و مانع فعالیت است؛
ک) حجاب برای زنان ضعیف و ترسو است.
3. پاسخ به سؤالات دربارة حجاب، مانند:
الف) آیا حجاب فقط برای زنان است؟
ب) آیا پوشش فقط چادر است؟
ج)چادر مشکی از عربهاست، چرا ما ایرانیها باید آن را بپوشیم؟
د)چرا خدا حجاب را قرار داده است؟
ه)آیا پوشش و حجاب فقط در اسلام است؟
و)وقتی اکثر افراد حجاب را رعایت نمی کنند، چرا ما این کار را بکنیم؟
ز) آسیب مجرم اقتصادی، شدیدتر از بدحجاب است؛ اما چرا به جای اولی، دومی را می گیرند؟
4.پاسخ به شبهات حجاب و تردیدآفرینیها دربارة حجاب مثل جملات زیر:
الف)حجاب، نوعی عمل ریاکارانه است؛
ب)دختران با حجاب، همسر مناسب نمی یابند؛
ج)حجاب، مانع بروز زیباییهای خدادادی است؛
د)حجاب، باعث ناامنی، آزار و اذیت دختران (از طریق مسخره کردن) توسط افراد سودجو است؛
ه)حجاب، بی احترامی و توهین به مردها است؛
و)حجاب، مغایر حق آزادی انتخاب لباس است؛
ز)حجاب، امری شخصی است و دولت حق دخالت در آن را ندارد؛
ح) طرز و نوع پوشش آزاد است؛ اما به خاطر مردان پرهوس، آزادیها سلب شده است؛
ط)حجاب، مانع فعالیتهای اجتماعی و پیشرفت زنان است؛
ی)الگوهای حجابی که معرفی می شوند، همگی اسطوره اند و دسترسی به آن مقامات غیرممکن است.
________________________________________
پی نوشت
[1]. مستدرك الوسائل، ميرزای نوري، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، ج 11، صص 212 –213.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 172.

 

 نظر دهید »

حرف دل

02 دی 1394 توسط یکتا عریانی

سلام اقای خوبم
سلام آقا
حرفی برا زدن ندارم چی بگم اصلا چی دارم بگم فقط میتونم بگم
معرفت کبوترهای حرمت بیشتر ازمنه اونا جایی غیر از خونه شما نمی روند
بی وفایی من کجا و وفای کبوترات کجا

هر شب در خیال خویش
ضریحت را
با آب دیدگانم غبارروبى مى كنم
و با نسیم
كبوتران ضریحت را
در دیدگانم
مجسم مى كنم
و بر گنبد طلایى ضریح تو
طواف مى گذارم
چشم هایم شیدا
براى یك لحظه
یك ثانیه
حضور صمیمى ات را
در ضریح ترسیم مى كند
و من
بى قرار مثل یك قطره حباب
رنگین ترین رؤیا و مجنون ترین مجنون
مى گردم
و از خطوط سبز تخیل
بر وادى عشق تو گام مى نهم
و در سفر به نزد تو
یا غریب الغربا!
حكایت هاى خسته جانم را بازگو مى كنم
و كبوتر ذهنم را
از حرم تنگناى خویش
بر وادى عشق تو رهسپار مى گردانم

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام

 نظر دهید »

زندگی نامه آیت الله مرعشی

02 دی 1394 توسط یکتا عریانی

زندگی نامه آیت الله مرعشی

آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی
تهیه کننده : حسن نجفی

مرجع عالیقدر و فقیه اهل بیت (علیهم السلام) حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی ( قدس سره الشریف) در روز بیستم صفر 1315 در نجف اشرف در خانواده علم و تقوا پا به عرصه وجود نهاد .
تعلیم و تربیت
نخست نزد پدر بزرگوارش آيت‌الله سيد شمس‌الدين محمود حسينى مرعشى نجفى( متوفى١٣٣٨ ق)، که خود از علماى بزرگ آن زمان به شمار مى‌آمد، و نيز شيخ مرتضى طالقانى، شيخ محمدحسين اصفهانى، حاجيه خانم بى‌بى شمس شرف‌بيگم طباطبايى، جدّه مادرى خود، مقدمات علوم را بياموخت.علم تجويد و قرائت قرآن کريم و تفسير را از پدر خود و ميرزا ابوالحسن مشکينى، شيخ محمدحسين شيرازى، سيد هبةالدين شهرستانى و سيد ابراهيم شافعى رفاعى بغدادى. علم انساب را نيز از پدر و سيد رضا موسوى ، غُريفى ، صائغ بحرانى، و برادر او، سيد مهدى غُريفى.فقه و اصول را از پدر، شيخ مرتضى طالقانى سيد محمدرضا رفسنجانى، شيخ غلامعلى قمى، ميرزا ابوالحسن مشکينى، سيد آقا شوشترى، ميرزا محمدعلى کاظمينى، شيخ عبدالحسين رشتى، ميرزا آقا اصطهباناتى، شيخ موسى کرمانشاهى، شيخ نعمت الله لاريجانى و سيدعلى طباطبايى يزدى، علوم رياضى و هيئت را از شيخ عبدالکريم بوشهرى، سيد ابوالقاسم موسوى خوانسارى، دکتر عندليب زاده، ميرزا محمود اهرى، آقا محمد محلاتى، شيخ عبدالحميد دشتى، ميرزا احمد منجم و سيد کاظم عصار.علم طب را از پدر، محمدعلى خان مؤيد الاطباء.علم رجال و درايه و حديث را از پدر، سيد ابوتراب خوانسارى، ميرزا محمد تهرانى، شيخ عبدالله مامقانى و ميرزا ابوالهدى کرباسى. فقه و اصول استدلالى را از بزرگترين استاد اصول در نجف اشرف، شيخ ضياءالدين عراقى، سيد احمد بهبهانى، شيخ احمد کاشف الغطاء، شيخ على اصغر ختائى تبريزى، شيخ محمدرضا مسجدشاهى. مدت سه سال نيز در سامرِّا و کاظمين دوره تکميلى فقه و حديث و رجال را از سيد حسن صدر آموخت؛ و اصول را از شيخ مهدى خالصى فراگرفت و مجدداً به نجف بازگشت و علم کلام را از پدر خود و شيخ محمد جواد بلاغى و شيخ محمد اسماعيل محلاتى و سيد هبةالدين شهرستانى آموخت .
آيت‌الله مرعشى يکى از معدود علمايى است که از استادان زيادى کسب فيض کرده است. او در بسيارى از علوم سرآمد اقران خود بود. استادان ايشان در شمار برجسته‌ترين استادان حوزه علميه نجف اشرف ـ که در آن زمان بزرگترين مرکز علمى جهان تشيع به شمار مى‌رفت ـ قرار داشتند. ديرى نپاييد که با بهره گيرى از استادان خود، به اخذ درجه اجتهاد ـ که بالاترين درجه علمى حوزه‌هاى علميه است ـ نايل گرديد .
سلسه نسب ايشان با ٣٣ واسطه به حضرت امام زين العابدين على بن الحسين مى‌رسد. نسب سادات مرعشى از معتبرترين سلسله نسبهاى سادات به شمار مى‌آيد که بيشتر در شهرهاى قم، تهران، رفسنجان، دماوند، قزوين، مازندران، خوزستان و آذربايجان سکونت داشته‌اند .
آيت‌الله مرعشى چند سال پس از نيل به مقام رفيع اجتهاد، در سال ١٣٤٢ق/١٩٢٤م به ايران سفر کرد و پس از تشرف به مشهد مقدس، به تهران رفت و در آنجا لحظه‌اى از تحقيق و استفاده از استادان برجسته بازنماند و از بزرگانى چون شيخ عبدالنبى نورى، شيخ حسين نجم‌آبادى و ميرزا طاهر تنکابنى بهره گرفت .
بيشتر نياکان ايشان عالمانى دين پژوه يا پزشکانى حاذق و يا حاکمانى صالح و با تدبير بودند. بيش از دويست سال حکومت طبرستان آن روز (مازندران و گلستان فعلى) دردست اجداد ايشان بوده است. سيد قوام‌الدين مرعشى، معروف به ميربزرگ ، سرسلسله سلاطين مرعشى طبرستان در سده هشتم هجرى است که قبر شريفش در شهر آمل در ايران زيارتگاه اهل آن ديار است . سرانجام در سال ١٣٤٣ق/١٩٢٥م به قم رفت و به دعوت و درخواست آيت‌الله العظمى حاج شيخ عبدالکريم حائرى يزدى، مؤسس حوزه علميه قم، در آنجا سکونت اختيار کرد. از همان سال به عنوان مدرس رسمى درجه اول حوزه علميه برگزيده شد. ديرى نپاييد که در شمار مراجع تزرگ تقليد درآمد و ميليونها نفر از شيعيان کشورهاى مختلف، از جمله ايران ، عراق ، لبنان ، کويت ، احساء و قطيف عربستان، امارات عربى، بحرين، پاکستان، هند و ترکيه و بخشى از کشورهاى آفريقايى ، مانند زنگبار، از ايشان تقليد مى‌کردند .
تدریس بیش از شصت و هشت سال در حوزه علمیه قم و نیز قبل از آن در نجف اشرف و تربیت هزاران شاگرد که هر یک خود در زمره بزرگان اسلام بوده, می باشند ، بخشی از خدمات آن عالم فرزانه به حساب می آید . بنیاد صدها مدرسه علمیه و هزاران مسجد ، حسینیه , کتابخانه و مراکز فرهنگی , رفاهی و درمانی در قم و شهرستانهای داخل و خارج کشور , و نیز احیاء و اشاعه آثار دانشمندان متقدم اسلامی , همچنین تالیف و تصنیف بیش از صد اثر در علوم مختلف اسلامی به ویژه فقه , اصول , کلام تفسیر , درایه , انساب و ادبیات , از دیگر خدمات ایشان می باشد .
شاگردان :
در طول بيش از هفتاد سال تدريس ايشان در حوزه علميه قم، دانشمندان بسياري تربيت شد كه شماري از آنان از ايشان اجازه اجتهاد دريافت كردند. نام برخي از شاگردان وي؛ حضرات آيات
شهيد حسين غفاري، شهيد حاج آقا مصطفي خميني، شهيد مرتضي مطهري، شهيد دكتر محمد مفتح ، شهيد دكتر سيد محمد بهشتي، شهيد محمد صدوقي، سيد محمد علي قاضي طباطبايي، سيد محمود طالقاني، شيخ شهاب الدين اشراقي، شيخ مرتضي حائري، حاج ميرزا جواد آقا تهراني، شيخ حسن نوري همداني، آقا موسي صدر، قدرت الله وجداني فخر، سيد مرتضي عسكري، مصطفي اعتمادي، محمد امامي كاشاني، ميرزا جواد تبريزي ، شيخ حسين نوري، سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي، شيخ علي پناه اشتهاردي، محمد تقي ستوده، شيخ محمد رضا مهدوي كني .
کتابخانه و گنجینه کتب خطی :
اين كتابخانه بسياري از كتب خطي اسلامي جهان را دارا است. بسياري از اين كتب جزو نفيس ‎ترين و با ارزش ‎ترين متون تاريخي است كه قرنها از عمر آنها مي‎گذرد. آية الله مرعشي در دوران جواني كه در حوزه علميه نجف مشغول تحصيل بود به گردآوري كتب خطي پرداخت. وي كه شاهد به غارت رفتن منابع اسلامي و نسخ خطي بود، تاب نياورد و با شهريه ناچيز طلبگي به خريد كتب خطي پرداخت تا اين ميراث فرهنگي را از دستبرد بيگانگان حفظ نمايد. گاه شبها در يك كارگاه برنج كوبي كار مي كرد، روزها روزه استيجاري مي‎گرفت و نماز استيجاري مي‎خواند، تا هزينه خريد كتب را تهيه نمايد.
آية الله مرعشي نجفي پس از مهاجرت به قم، كتب خطي را همراه خود به ايران آورد. در قم نيز به خريد نسخ خطي و كتب ارزنده اقدام كرد. پس از مدتي به دليل كمبود جا، كتابها را از منزل به كتابخانه مدرسه مرعشيه انتقال داد. پس از چندي طبقه سوم اين مدرسه به عنوان كتابخانه ساخته شد كه در نيمه شعبان 1386 ق. / 28/8/1345، با بيش از ده هزار جلد كتاب چاپي و دو هزار جلد كتاب خطي افتتاح گرديد .

استقبال روز افزون طلاب و علما براي مطالعه، كمبود فضاي مناسب براي كتابخانه و خريد كتابهاي جديد موجب شد تا ايشان كتابخانه بسيار بزرگي ( كتابخانه فعلي) را تأسيس نمايد كه در نيمه شعبان 1394 ق. 12/6/1353 با حدود شانزده هزار جلد كتاب چاپي و خطي افتتاح گرديد. كتابخانه آية الله مرعشي نجفي اكنون با دارا بودن بيش از 250000 جلد كتاب چاپي و 25000 جلد كتاب خطي به مسؤوليت حجة الاسلام دكتر سيد محمود مرعشي نجفي ـ فرزند ايشان ـ در خدمت طلاب، فضلا، دانشجويان، دانش آموزان، محققان و نويسندگان مي باشد . ‎
اين كتابخانه به خاطر نسخه های خطی و نفیس و ارزشمند و گاه منحصر به فرد ، ‎
كتب قديم مهم و كمياب مورد توجه وافر نويسندگان، دانشمندان، مراكز علمي و تحقيقاتي سراسر جهان است. اكنون اين كتابخانه شهرت جهاني دارد و با چهار صد مؤسسه، مركز علمي و كتابخانه در سراسر جهان ارتباط دارد. كهن‌ترين نسخه خطي «زبور»، نيز در اين كتابخانه در قم نگهداري مي‌شود .
همچنين اين كتابخانه نخستين كتابخانه‌ كشور به لحاظ حجم عظيم نسخه‌هاي خطي كهن ديني و سومين كتابخانه جهان اسلام است كه 65000 عنوان نسخه خطي به زبانهاي فارسي، عربي، تركي، اردو، لاتين و سانسكريت و برخي خطوط قديم ديگر در موضوعات علوم اسلامي و غيره در آن نگهداري مي‌‌شود كه بعضاً در نوع خود منحصر به فرد است. كهن‌ترين نسخه خطي اسلامي به خط كوفي بخشي از قرآن كريم است كه مربوط به نيمه نخست سده دوم هجري و بخشي ديگري به خط علي ابن هلال مشهور به ابن بواب مربوط به سال 392 قمري است كه بر روي پوست نگاشته شده است. كهن‌ترين نسخه غير خطي غير اسلامي نيز مجموعه‌اي از زبور بر روي پوست به خط لاتين از سده دوازدهم ميلادي و بخشهايي از انجيل به خط قديم حبشي مربوط به سده دوازدهم و سيزدهم ميلادي است كه در اين مجموعه عظيم فرهنگي وجود دارد .
رهبر کبير انقلاب، حضرت امام خمينى(ره)، در بخشى از پيام خود در تاريخ ٢٤/١٢/٦٧ به دولت وقت درباره اين کتابخانه چنين مرقوم داشته‌اند: «کتابخانه حضرت آيت‌الله آقاى نجفى مرعشى ـ‌دامت برکاته‌ـ از کتابخانه‌هاى کم‌نظير و شايد بتوان گفت بى‌نظير ايران است…» روند روبه گسترش اين کتابخانه به گونه‌اى است که به يارى خداوند در آينده‌اى نه چندان دور در رديف نخستين کتابخانه‌هاى جهان اسلامى قرار خواهد گرفت .
آثار و کتب :
نخستين رساله هاي علميه ايشان به نام «نخبة الاحكام» و «سبيل النجاة» بين سالهاي1366 تا 1373 ق. چاپ شد و از همان سالها مرجعيت تقليد ايشان آغاز شد . آية الله مرعشي پس از رحلت آية الله العظمي بروجردي (1340 ش) به عنوان يكي از مراجع تقليد طراز اول شيعيان جهان به شمارمي آمد . ‎
موقعيت علمى و اطلاعات گسترده وى در علوم و فنون مختلف، از تأليفات و آثارى که بر جاى گذارده و بيشترين آنها به عربى است آشکار مى‌شود از جمله کتاب ملحقات الاحقاق، در کلام و عقايد و فضايل ائمه اطهار(ع)، که در تأليف آن به بيش از پنج هزار اثر از منابع اهل سنت مراجعه شده است؛ و طيّ چهل سال به جمع‌آورى و تدوين اين اثر مهم پرداخته‌اند؛ و تاکنون ٣٦ جلد آن به اهتمام متولى کتابخانه چاپ و منتشر گرديده است. همچنين حاشيه بر عروه الوثقى، در دو جلد؛ منهاج المؤمنين، در فقه، در دو جلد؛ تقريرات قصاص، در سه جلد، که يکى از شاگردان ايشان جمع‌آورى نموده است؛ طبقات‌النسّابين، که در نوع خود يکى از بى‌نظيرترين آثار تأليف شده در اين باره است؛ حاشيه بر کفاية‌الاصول، در دو جلد؛ حاشيه بر رسائل، در يک جلد؛ المشاهد و المزارات، در يک جلد بزرگ؛ اعيان المرعشيين، در يک جلد بزرگ؛ المعوّل فى امر المطوّل، در يک جلد؛ علماء‌السادات، در يک جلد؛ مسارح الافکار يا حاشيه بر تقريرات شيخ مرتضى انصارى، در يک جلد؛ الفوائد الرجاليه، در يک جلد؛ کشف الارتياب، در نسب، يک جلد؛ المُجدى فى حياة صاحب المَجدى، در يک جلد؛ رفع الغاشية عن وجه الحاشية، در منطق، يک جلد؛ الردّ على مدعى التحريف، تعليقه بر عمدةالطالب، در علم نسب .
همچنين کتاب عظيم مشجرات آل رسول الله الاکرم (ص) که در برگيرنده شجره سادات ايران و ديگر کشورهاست و در چند جلد تأليف شده و متأسفانه به صورت مسودّه و ناقص است. سفرنامه اصفهان ـ شيراز ـ سامرّا و آذربايجان. تعداد عناوين آثار علمى ايشان ـ ‌با احتساب برخى که مسودّه‌اند يا کامل نيستند‌ـ بالغ بر ١٥٠ اثر است و تعدادى از آنها تاکنون چاپ و منتشر شده است .
ايشان يکى از پيش‌کسوتان وحدت ميان مذاهب اسلامى است. آيت الله مرعشى با ارتباط مکاتبه‌اى که با علماى بزرگ فرق اسلامى در کشورهاى مختلف برقرار ساخت، موفق به اخذ بيش از ٤٥٠ اجازه روايت حديث گرديد. تصوير بخشى از اين اجازات به ضميمه زندگينامه هر يک از صاحبان اجازه در المسلسلات فى الاجازات، به عربى، در دو جلد بزرگ ـ‌که به کوشش متولى محترم کتابخانه گردآورى شده‌ـ چاپ و منتشر گرديده است. همچنين کتاب الاجازةالکبيرة که دربرگيرنده اسامى اجازه‌دهندگان به معظم‌له با ذکر طريق روايتى هر يک از آنها مى‌باشد از سوى اين کتابخانه چاپ و منتشر گرديده. نيز ايشان هزاران اجازه روايت حديث به طلاب و محصلان و استادان حوزه و ديگر واجدان شرايط ـ‌از سالهاى ١٣٣٩ق تا آخرين روز زندگى خود‌ـ اعطا کرده‌اند، که توليت محترم کتابخانه بيشتر آنها را جمع‌آورى کرده است. آيت الله مرعشى را شيخ الاجازه عصر خويش نيز خوانده‌اند .
همگام با نهضت امام (ره )
نهضت امام خميني در سال 1341 با پشتيباني مراجع تقليد همراه بود. آية الله مرعشي نجفي هماره از نهضت امام خميني حمايت كرد. بارها اعلاميه داد و به افشاگري پرداخت. ايشان در پي دستگيري امام خميني در سال 1342، با ارسال اعلاميه شديد اللحني به رژيم پهلوي، خواستار آزادي امام خميني شدند .
ايشان همراه مراجع تقليد و علماي طراز اول كشور براي آزادي امام خميني به تهران سفر نمود و در اين راه زحمت فراواني متحمل شد.
دیدار با دانشمندان
برخى از شخصيتهايى که آيت‌الله مرعشى با آنها ديدار کرده است عبارت‌اند از: تاگور، شاعر و فيلسوف مشهور هندى، علامه رشيد رضا مصرى مؤلف تفسير المنار، شيخ طنطاوى جوهرى مصرى صاحب تفسير الجواهر، کشيش و مؤلف بزرگ انستانس کرملى در بغداد، پرفسور هانرى‌کربن فرانسوى .
فرازهایی از وصیت نامه الهی – اخلاقی
سفارش می کنم اورا (فرزند ارشد ایشان جناب حجت الاسلام سید محمود مرعشی نجفی) به دوری جستن از بی کاری و بطالت و صرف عمر عزیز در چیزهایی که نفعی روایت شده است که : «ان الله تعالی شانه یبغض الشباب الفارغ = خداوند تعالی جوان بی کار را دشمن می دارد . »
و سفارش می کنم به اینکه کیسه ای که درآن خاک مرقد ائمه طاهرین (علیهم السلام) و اولاد آنان و قبور اصحاب و بزرگان را جمع آوری کرده ام , برای تیمم و تبرک با من دفن نمائید و مقداری از آن را هم زیر صورت و قدری محاذی صورت بریزند .
و سفارش می کنم او را به اینکه لباس سیاهی که در ماه های محرم و صفر می پوشیدم , با من دفن شود .
و سفارش می کنم به سجاده ای که هفتاد سال بر آن نماز شب به جا آورده ام , با من دفن شود .
و سفارش می کنم او را به تسبیحی از تربت امام حسین (علیه السلام) که با آن در سحرها به عدد آن استغفار کرده ام , با من دفن شود .
و سفارش می کنم به دستمالی که اشکهای زیادی در رثای جدم حسین مظلوم و اهل بیت مکرم او ریخته و صورت خود را با آن پاک می کردم , بر روی سینه در کفنم بگذارند .
و سفارش می کنم او را که پیوسته با طهارت و وضو باشد , چه آن خود سبب نور باطن و برطرف کننده آلام و اندوه ها است .
و سفارشش می کنم که جنازه مرا رو به روی مرقد مطهر بی بی فاطمه معصومه ( سلام الله علیها) قرار داده , و در این حال یک سر عمامه ام را ضریح و سر دیگر را به تابوت بسته , به عنوان دخیل , و در این هنگام مصیبت و داع مولای من حسین مظلوم با اهل بیت طاهرینش را بخوانند .
و سفارش می کنم او را که جنازه مرا در حسینیه ای که برای عزای جدم تاسیس کرده ام قرار داده و همین عمل بستن عمامه را را تکرار کنند . بدین ترتیب که یک سرآن را به منبر سید الشهداء (علیه السلام) و سر دیگر با به تابوت بسته و همان گونه مصیبت وداع را بخوانند .
و سفارش می کنم او را که دامن همت به کمر زده و با اراده تمام و آهنین آماده ترویج دین حنیف و دفاع از مذهب حقه اثنی عشری باشد , چه این مذهب غریب است و با فریاد بلند آوا سر می دهد : آیا کمک کننده ای هست که دفاع از من کند ؟ و نمی بینیم کسی لبیک گفته و ناله او را پاسخ دهد مگر عده کمی که پروردگار کوششهای آنان را سپاسگذاری کند .
و سفارش می کنم به کم کردن معاشرت و همنشینی , زیرا معاشرت در این زمان هم منع دارد و هم خطر , و کم انجمنی است که خالی از بهتان و غیبت در حق مومنین و عیب جویی و تحقیر و ضایع کردن حقوق و برداری آنان باشد .
سفارش می کنم او را بر صله رحم زیرا آن از نیرومند ترین اسباب توفیق و برکت در عمر و زیادی روزی است .
و سفارش می کنم او را به مداومت این دعا پس از ذکر رکوع خصوصا در رکعت آخر :
اللهم صل علی محمد و آل محمد و ترحم علی عجزنا و اغثنا بحقهم ؛ »
پروردگارا ! بر محمد و خاندانش درود فرست و ترحم بر عجز ما کن , و به حق آنان پناهمان بده و به دادمان برس »
و سفارش می کنم کوشش کند که بدن من در همین کتابخانه دفن شود , حتی اگر در بیرون شهر قم اجل من فرا رسد .
فرزند حضرت آیت الله مرعشی می فرمایند : اینجانب انگیزه سفارش دفن در کتابخانه را از ایشان سوال کردم که چنین بیان داشتند : «حقیر با آنکه محل دفن مناسبی در حرم مطهر بی بی فاطمه معصومه (سلام الله علیها) برایم از سالیان قبل در نظر گرفته شده , لکن میل دارم در کنار کتابخانه عمومی زیر پای افرادی دفن شوم که به دنبال مطالعه علوم آل محمد (صلی الله علیه و آله ) به این کتابخانه می آیند . »
کرامات مرعشیه
آیت الله مرعشی نجفی و علی ای همای رحمت (شعر شهریار )
آیت الله العظمی مرعشی نجفی بارها می فرمودند شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم . آن شب در عالم خواب , دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین (علیه السلام) با جمعی حضور دارند .
حضرت فرمودند : شاعران اهل بیت را بیاورید . دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند . فرمودند : شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید . آن گاه محتشم و چند تن از شاعران فارسی زبان آمدند . فرمودند : شهریار ما کجاست ؟ شهریار آمد حضرت خطاب به شهریار فرمودند : شعرت را بخوان ! شهریار این شعر را خواند :
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند : وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم چون من شهریار را ندیده بودم , فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست ؟
گفتند : شاعری است که در تبریز زندگی می کند . گفتم از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید . چند روز بعد شهریار آمد . دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر (علیه السلام) دیده ام. از او پرسیدم : این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساخته ای ؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام ؟ چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام .
مرحوم آیت الله العضمی مرعشی نجفی به شهریار می فرمایند : چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) تشریف دارند . حضرت , شاعران اهل بیت را احضار فرمودند : ابتدا شاعران عرب آمدند ، سپس فرمودند : شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند . آنها نیز آمدند . بعد فرمودند شهریار ما کجاست ؟ شهریار را بیاورید ! و شما هم آمدید . آن گاه حضرت فرمودند : شهریار شعرت را بخوان ! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید . شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید : من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم تاکنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام .
آیت الله مرعشی نجفی فرمودند : وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت : معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده , من آن خواب را دیده ام .
ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند : یقینا در سرودن این غزل به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است . بلی , این بزرگواران , خاندان کرم هستند و همه ما در ذیل عنایات آنان به سر می بریم .
کرامات دیگر :
صحن مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) جوانی که غسلش را انجام نداده بود .
هنگامی که حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی در قم سکونت نمودند (1343 هـ.ق ) در حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) نماز جماعت اقامه نمی شد .
در واقع ایشان باعث شدند تا حدود 60 سال در حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) نماز جماعت اقامه شود . یک سال قبل از رحلت معظم له بنده حقیر (مولف کتاب کرامات مرعشیه) به اتفاق پدرم موقع نماز مغرب و عشا در صحن مطهر حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها ) پشت سر ایشان اقتدا کردیم . بعد از اتمام نماز رسم مردم بر این بود تا جهت زیارت ایشان دورش جمع می شدند .
من و پدرم جهت زیارت ایشان جلو رفتیم و بعد از چند لحظه بنده مشاهده نمودم که جوانی از دور با سرعت تمام به قصد زیارت به طرف ایشان می آید . وقتی نزدیک شد , معظم له با آن عصای مبارک خویش جلوی جوان را گرفته و اجازه نداند که نزدیک ایشان شود . وقتی این قضیه را دیدم برای من معما شد که چرا آقا اجازه نداده و جلوی این جوان را گرفتند ؟ از نزدیکان ایشان این سوال را کردم و گفتند آقا فرمودند : آن جوان جنب و غسل جنابت بر گردن داشت و من دوست نداشتم با بدن نجس دستش به من برسد .
ببینیم اولیای خدا چگونه از قلب بندگان خدا آگاهی کامل داشتند. پس انبیاء الهی نسبت به بندگان خدا چگونه بودند ؟
خصوصیات اخلاقی آیت الله مرعشی نجفی از زبان فرزندش
ساده زیستن
یکی از خصوصیات برجسته ایشان ساده زیستی و عدم توجه به مسائل مادی و زخارف دنیوی بود.ایشان پس از اقامت در قم و ازدواج با والده ما از نظر مالی مدتها در وضعیت‏ بدی به سر می‏بردند و مدتها اجاره‏نشین بودند تا اینکه کم‏کم با تهیه یک زمین کوچک در آن خانه‏ای ساختند و تا آخر عمرشان نیز در آن زندگی کردند.ایشان هیچوقت از وضعیت مالی مطلوبی برخوردار نبودند و هر آنچه به دست می‏آوردند، در راه رفع حوایج مردم مصرف نموده، یا وقف می‏کردند و هیچ‏گاه مالی را به خودشان اختصاص نداده‏اند. می‏فرمودند: «من شب که می‏خوابم هیچ پولی، هیچ اندوخته‏ای در جیب من نباشد ، چون ما عامل هستیم. ما باید از این دست‏ بگیریم و با دست دیگر بدهیم به فقرا، ایتام ، نیازمندان و کمک کنیم به مراکز علمی ، دینی و فرهنگی، اینها مال ما نیست!» و تا آخر عمر نیز چنین بودند. شب آخری که ایشان رحلت فرمودند، همان شب به بنده می‏فرمودند: «من خیلی بارم سبک است و هیچ نگرانی ندارم، تنها یک چیز مرا زجر می‏دهد و آن این است که می‏ترسم در ایام زندگیم نوشته من یا صحبتهای من در هر موردی باعث ‏شده باشد که حقی ناحق شود، یا در همسایگی ما گرسنه‏ای بوده باشد و ما غذای سیر خورده باشیم که و الله و بالله و تالله اگر چنین چیزی بوده من آگاهی نداشته‏ام و نصیحت می‏فرمودند: که شما هم بارتان را سبک کنید و از تجمل پرستی و خانه بزرگ و… بپرهیزید ، که همه چیز ظرف چند دقیقه نابود می‏شود.» و روزی که ایشان از دنیا رفتند، یک قبا داشتند که مشکی بود و در ایام محرم و صفر می‏پوشیدند و مجموع پولی که در جیب ایشان بود، هشتصد تومان بود و هیچ اندوخته‏ای ، زمینی یا ملکی نداشتند و هر آنچه به دستشان می‏رسید، در موارد فوق الذکر مصرف می‏کردند .
عشق به کمال و علم
یکی دیگر از خصوصیات ایشان علاقه و عشق بی‏حد و حصر نسبت ‏به کسب علم و دانش بود. یک وقتی ایشان نقل می‏فرمودند: «زمانی که ما در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتیم، گاهی می‏شد که ما تا 40 روز اصلا گوشت گیرمان نمی‏آمد که بخوریم، خوب آقازاده هم بودیم و رویمان نمی‏شد برویم پیش اعلام و بزرگان آن وقت و دست دراز کنیم و گاهی آنقدر سرگرم درس بودیم که تا 24 ساعت گرسنه می‏ماندیم ولی اصلا توجه به این مسائل نداشتیم.» می‏فرمودند: «زمانی که من در مدرسه قوام در نزدیکیهای صحن مطهر مولی امیر المؤمنین در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتم، با مرحوم آیة الله حاج سید ابو القاسم ارسنجانی شیرازی که از علماء بزرگ شیراز بودند، هم حجره بودم. ما گاهی گرسنه می‏شدیم و هیچ چیز نداشتیم بخوریم. بعضی از اعیان و اشراف آن روز هم فرزندان خود را می‏فرستادند به نجف اشرف که درس بخوانند ، ولی اینها معمولا می‏آمدند و درس نمی‏خواندند و آش و پلویی راه می‏انداختند و عده‏ای هم از این افرادی که دنبال دنیا بودند، دور اینها را می‏گرفتند و ارتزاق می‏کردند ، گاهی اینها کاهوی زیادی می‏خریدند و می‏آمدند در کنار حوض و برگهای زیادی را می‏ریختند در حاشیه حوض و ساقه‏های وسطش را می‏بردند و می‏خوردند. و من و آن رفیق هم حجره‏ام با هم می‏رفتیم این برگهای اضافی کاهوها را مخفیانه جمع می‏کردیم و با آنها سد جوع می‏کردیم و هیچگاه هم به خودمان اجازه نمی‏دادیم که برای کسی بازگو کنیم، ولی آنی از تحصیل و تدریس غافل نبودیم.»
3- استفاده از امکانات داخلی:
حضرت آیة الله خصوصیت دیگری که داشتند، می‏فرمودند: «من از روز اولی که خودم را شناختم و روی پای خودم ایستادم، از البسه خارجی استفاده نکرده‏ام.» و تا آخر عمرشان هم همینطور بودند و می‏فرمودند: «این یک راه مبارزه با استعمار و استعمارگران است.» حتی یک وقتی من هنوز کوچک بودم، خیاط آمد و به ایشان گفت:
آقا دکمه از خارج می‏آید و برای قبا ناچاریم از آن استفاده کنیم ، ایشان اجازه ندادند و مدتی در این فکر بودند که چه بکنند ، بعد یکی گفت ‏بعضی از خانمها در خانه از این قیطانهایی که به لب عبا می‏دوزند، شبیه دگمه درست می‏کنند و شما می‏توانید این را به خیاط بدهید و لذا لباسهای ایشان هیچ وقت دگمه نداشت و از همین قیطانهایی که در داخل تولید می‏شد استفاده می‏کردند.
4- مداومت ‏بر نماز جماعت:
خصوصیت دیگر ایشان، پایبندی ایشان به اقامه جماعت در حرم مطهر حضرت معصومه (س) بود.از همان زمان قدیم، نزدیک به 60 سال پیش ایشان مرتب سه وعده مشرف می‏شدند به حرم مطهر و در آنجا اقامه جماعت می‏فرمودند. صبحها نخستین زائر حضرت معصومه (س) ایشان بودند، گاهی یک ساعت قبل از اذان تشریف می‏بردند پشت درب صحن و آنجا می‏نشستند تا فراش حرم بیاید درب را باز کند و ایشان نخستین زائر حرم باشند.در زمستانهای خیلی سرد، تا آن زمان می‏گفتند برف زیادی می‏بارید که گاهی ارتفاع برف به 80، 90 سانتی‏متر می‏رسید، ایشان قبل از اذان صبح، پارویی به دست می‏گرفتند و از منزل تا حرم مطهر مسیر را برای مردم باز می‏کردند و هرگاه هم کسی می‏گفت آقا شما این کار را نکنید ، می‏فرمود: من می‏خواهم ثواب کنم.
رفتار ایشان چه با اهل منزل و چه با دیگران بسیار صمیمی بود و ایشان اجازه می‏فرمودند که هر کس مشکلی دارد بیاید مطرح کند و ارائه طریق می‏فرمودند. سینه ایشان به قول خودشان صندوق اسرار مردم بود. ایشان در غم و شادی مردم شریک بودند و در مراسم مختلف وفیات و مجالس عقد و عروسی آنان شرکت می‏کردند و می‏فرمودند: «من به اکثر منازل قمی‏ها قدم گذاشته‏ام.»
5- ارادت به اهل بیت (علیهم السلام) :
یکی دیگر از بارزترین خصوصیات اخلاقی ایشان، علاقه و اظهار ارادت و توسل و تضرع شدید نسبت‏به ائمه معصومین (ع) بود. ایشان می‏فرمودند از روزی که خودم روی پای خودم ایستادم، هرگاه لباس نوی می‏دوختم، نخستین بار می‏بردم در حرمهای ائمه (ع) و با مالیدن به ضریح ، آن را متبرک نموده، بعد از آن استفاده می‏کردم، ساختمان کتابخانه، مدرسه، حسینیه و یا هر ساختمانی که مستقیم زیر نظر ایشان ساخته می‏شد، وقتی گودبرداری می‏کردند، ایشان مقداری از تربت ‏سید الشهداء (علیه السلام) را در پی‏های آن می‏ریختند و می‏فرمودند با این تربت من اینجا را بیمه می‏کنم. و به خصوص هر وقت مشرف می‏شدند به حرم، در آستانه حرم هنگام ورود خودشان را روی زمین می‏انداختند و محاسنشان را روی خاکهای درب ورودی حرم می‏مالیدند و به ما می‏گفتند شماها مثل اینکه خجالت می‏کشید این کار را انجام دهید، این خجالت ‏باعث می‏شود شما از در خانه اینها دور شوید و شما باید کاری کنید که دیگران هم تاسی کنند، علاوه بر این در مجالس روضه‏خوانی هر کجا نام مبارک ائمه معصومین (ع) برده می‏شد، ایشان واقعا بی‏اختیار اشک می‏ریختند و آن زمان که حالشان مساعد بود، به طور ناشناس شبهای عاشورا کرارا در میان جمعیتهای عزادار می‏رفتند و به سینه‏زنی می‏پرداختند و می‏فرمودند من با این سینه‏زنی خودم را در طول سال بیمه می‏کنم.
همچنین می‏فرمودند من در این مدتی که در قم هستم، هر گاه مشکلی داشتم می‏رفتم حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) و چند ساعت در آنجا دخیل می‏شدم و معمولا گره‏گشایی می‏شد. ایشان از روی عشق و علاقه خاصی که به ائمه معصومین (ع) داشتند، سعی می‏کردند خودشان را خادم ائمه اطهار (ع) بدانند و سعی هم داشتند که از طریق مکتوب باشد، یعنی واقعا خادم آنجا باشند. لذا دارای چندین حکم افتخاری در حرمهای مشاهد مشرفه شامل منصب تدریس و خدمت افتخاری در حرم مطهر فاطمه معصومه (سلام الله علیها) در قم، منصب خدمت افتخاری در حرم حضرت ثامن الحجج (ع)، منصب تدریس و خدمت افتخاری در حرم سید الشهداء (علیه السلام) در کربلا، منصب تدریس و نقابت‏سادات و خدمت افتخاری در حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) منصب خدمت افتخاری در حرم احمد بن الامام موسی بن جعفر (ع) معروف به شاه چراغ در شیراز، منصب خدمت افتخاری در حرم حضرت عبد العظیم حسنی در شهر ری، منصب خدمت افتخاری در بقعه سید جلال الدین اشرف از احفاد امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در آستانه اشرفیه گیلان، و منصب خدمت افتخاری در حرم علی بن الامام محمد باقر (ع) در مشهد اردهال کاشان بودند.لذا همیشه در پایان دستنوشته‏هایشان مرقوم می‏فرمودند: «خادم علوم آل محمد (ص)» ، «خادم اهلبیت عصمت و طهارت‏» .
مرحوم والد با وجود کسالتهایی که داشتند و با وجود کهولت‏ سن، در سن‏96 سالگی هیچ‏گاه از خدمت‏به مردم غفلت نمی‏نمودند و همین اواخر عمر و حتی در همین سال آخر، روزی یک مرتبه می‏رفتند در حرم مطهر و آنجا درس می‏دادند. هر چه ما خواهش می‏کردیم آقا شما این درس را در منزل برگزار کنید ، نمی‏پذیرفتند و حتی ایشان همیشه با تاکسی به حرم مشرف می‏شدند. من این اواخر به ایشان عرض کردم آقا یک اتومبیل پیکان را الآن بسیاری از مردم دارند و اگر شما بخواهید سوار شوید مساله‏ای نیست.
ایشان می‏فرمودند: «می‏دانم ، ولی من روزی دو سه ساعت‏ بیشتر با ماشین کار ندارم، برای چه یک ماشین و یک راننده را اسیر کنم؟ من زمانی سوار اتومبیل شخصی می‏شوم که همه بتوانند از آن استفاده کنند.»
نرفتن سفر به حج :
فرزند ایشان می فرمود : مرحوم ابوی ما به حج مشرف نشدند. علی¬رغم موقعیتی که ایشان در اجتماع داشتند، مرجع تقلید بودند، پول¬های فراوانی در اختیار ایشان بود. افرادی از تجار و مقلدین ایشان می¬خواستند با پول خودشان که حتی از پول وجوهات نیز نبود ایشان را همراه هر چند نفر که می-خواهند به حج بفرستند ولی ایشان نپذیرفتند.
علت این امر چه بود؟
روزی از ایشان سؤال کردم چرا با پول این¬ها به حج نمی¬روید؟ ایشان پاسخ دادند پسرجان من موضوع را به تو می¬گویم. پولی که این¬ها به من می¬دهند نمی¬دانم چه پولی است؟ این حج به دل من نمی¬¬چسبد. هرگاه توانستم از دست رنج خودم پولی تهیه کنم به حج می¬روم. یکی از آقایان نشسته بود و گفت آقا مردم این همه پول می¬دهند و اختیار آن با خودتان است ایشان فرمود: «این پول خمس است،سهمی از آن برای سادات و سهمی برای شهریه طلبه¬ها است لذا این پول برای من نیست، ما مانند صراف هستیم و باید پول را رد کنیم؛ بنابراین من هنوز مستطیع نشده¬ام. استطاعت بدنی اگر لازم است استطاعت مالی هم لازم است و من هنوز از نظر مالی مستطیع نشده¬ام.»
جالب است که بدانید پس از رحلت ایشان حدود دویست نفر به نیابت از ایشان به حج مشرف شدند.
این افراد با شما در ارتباط بودند؟
خیلی از افرادی که من اصلاً آنها را ندیده بودم به من تلفن مي‌كردند و مي‌گفتند به نیابت از ایشان به حج رفته¬اند!
آقایی از سیرجان تلفني تماس گرفت و گفت من آهنگر هستم و هر سال به حج می¬روم و کارگری می¬کنم و وضعم هم خوب است امسال وقتی می¬خواستم به حج مشرف شوم یک شب خواب دیدم از پشت پرده صدایی آمد و به من گفت: تو خیلی به حج مشرف شدی امسال حج خود را به فلان شخص بده. البته من تا به حال پدرتان را ندیده¬ام و عکس¬هایشان را دیدم لذا اجازه دهید من به قم بیایم و از کنار قبر ایشان مشرف شوم.
رحلت و فراق
و سرانجام در 7 صفر سال 1411(7 شهریور 1369) در شهرستان قم , چهره در نقاب خاک کشید.
به همين مناسبت، دولت جمهورى اسلامى ايران سه روز عزاى عمومى اعلام کرد. نيز در کشورهاى پاکستان و لبنان سه روز عزاى عمومى اعلام گرديد. پيکر مطهر آيت‌الله مرعشى طى مراسم باشکوهى قبل از ظهر جمعه نهم صفر/ نهم شهريور با حضور ميليون مردم ايران و مقامات بلندپايه لشکرى و کشورى و مراجع عظام، مدرسين و علماى حوزه‌هاى علميه و نيز نمايندگان سياسى کشورهاى اسلامى در ايران تشييع گرديد. سالها قبل از رحلت ايشان، توليت آستانه مقدسه حضرت معصومه (ع) محل دفنى براى ايشان در داخل حرم و در نزديکى ضريح مطهر در نظر گرفته بود، ليکن حسب وصيتشان که مرقوم فرموده‌اند: «مرا در راهروى ورودى کتابخانه ـ‌زير پاى محققانى که براى مطالعه و تحقيق به اين کتابخانه مراجعه مى‌کنند‌ـ دفن نماييد»، در راهروى کتابخانه بزرگى که خود آن را بنياد نهاد است به خاک سپرده شد.
منابع :
پایگاه کتابخانه بزرگ آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره)
کانون فرهنگی رهپویان وصال واحد طلاب
پایگاه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
فقهای نامدار شیعه
عقیقی بخشایشی (پایگاه حوزه)
پایگاه حج (مجله زائر)

 

 نظر دهید »

چرا دلسردی ؟ !

02 دی 1394 توسط یکتا عریانی


شوق به تهذیب و سیر و سلوک در دوران ما، خصوصاً در میان جوانان و آشنایان به زندگی و مقامات علمای بزرگ، پررنگ شده است. سعی می کنیم با خواندن کتاب ها و مجلات حاوی دستورالعمل های عرفانی یا گرفتن دستور العمل از اساتید اخلاق و امثال این موارد، به آن دست یابیم؛ اما غالباً بعد از مدتی این شوق در درون ما کم رنگ شده و این شعله مقدس آرام آرام رو به خاموش شدن می رود. براستی علت را در چه چیز باید جستجو کرد؟
اولین سبب و عامل دلسردی در مسیر بندگی را می توان در جهل و ناآگاهی دینی جستجو کرد؛ چرا که: «انّما یَخشَی اللهُ مِن عَبادِهِ العُلَماء». راه خدا جویی، مسیری است که بدون علم طی نمی شود و جوان خدا جو باید در این راه، مجهز به سلاح علم و آگاهی باشد؛ در غیر این صورت، خطر انحراف، جدی است .
عمل بر اساس عادت و تقلید، بدون علم و تفکر و گرفتن دستورالعمل از اهل فن، نتیجه نمی دهد؛ لذا سالک را خسته می کند. اما اگر جوان طالب کمال، معارف اصلی و زیر بنایی اسلام را بر اساس آموزه های اسلام ناب فرا گیرد، می داند که چه کار می خواهد کند؛ لذا نه خسته می شود و نه در دام مدعیان دروغین عرفان، اسیر می گردد. از این رو، مطالعه آثار عمومی غیر تخصصی استاد شهید مطهری، حضرت امام، استاد مصباح یزدی و استاد جوادی آملی، به عنوان منابع شناخت کلیات معارف دینی، لازم و اجتناب ناپذیر است .
دومین عامل این پدیده نامبارک، استقامت نداشتن در راه هدف و بی صبری و از یاد بردن این نکته است که دست از طلب ندارم تا کام من برآید متأسفانه به جهت اطلاع رسانی ناقص در کتاب ها و مجالس مذهبی، این گونه القا می شود که به کمال رسیدن، کار یک شب است! جوان در محافل شب قدر مکرر می شنود که: همین که اینجا آمدی، یعنی خدا همه گناهانت را بخشیده، تو دعوت شدة خدایی، تصمیم بگیر با خدا باشی، خدا همه چیز را امشب به تو می دهد و نظایر این جملات .
جوان خداجو با شنیدن این جملات گمان می کند که به محض تصمیم گرفتن، فوراً به مطلوبش می رسد؛ اما واقع امر، این طور نیست. هیچ کس به محض تصمیم گرفتن برای دکتر شدن، دکتر نمی شود. توبه و گریه نیز به منزله قبولی و پذیرفتن اولیه در دانشگاه بندگی است و رسیدن به درجه های عالیه کمال، نیازمند تلاش و استقامت است .
جوان می خواهد زود نتیجه بگیرد و درخت بندگی اش زود میوه بدهد. هنوز چند صباحی از مجاهدت و بندگی نگذشته، منتظر خواب خوب و رؤیای صادقانه است. در انتظار دیدن برزخ و ائمه علیه است. در حالی که این راه صبر لازم دارد و برای به دست آوردن میوه شیرین و روح بخش بندگی، باید ضمن مراقبت و رسیدگی، در پای این نهال صبر و حوصله کرد: «گویند سنگ، لعل شود در مقام صبر » .
آخرین علت دل زدگی در طریق خدا خواهی را و به عبارت دیگر فقدان تقوای جامع باید در مراقبه ناقص پیدا نمود که مهم ترین و اصلی ترین عامل دلسردی از تهذیب نفس است. تقوای جامع، یعنی اینکه لابه لای طاعات و عبادات سالک، گناه و تمرّد نباشد. اینکه شخص نماز شب بخواند، اما مراقب چشم خود نباشد و یا مراقب اعضایش باشد، اما بد اخلاقی کند و در یک کلام، اهل مسجد و منبر و ذکر و دعا باشد اما گاهی اوقات به میخانه هم سری بزند(!) کافی نیست .
نتیجه این تقوای ناقص، اندک است و چون در افراد پای استقامت غالباً لنگ است، همین امر، باعث دلسردی و دلزدگی از بندگی و عبادت می شود؛ اما تقوای جامع، اثرش را زود ظاهر می کند که از اولین ثمرات آن هم تمایل و علاقه به معنویات و دعا و خلوت و سکوت است که در قلب، طلوع می کند .
تقوای جامع همه جوانب زندگی را در اخلاق و رفتار و گفتار، در درآمد و کسب، در برخوردها و معاشرت ها، در افکار و خطورات ذهنی و غیره، پوشش می دهد و در همه این موارد، تقوا ـ یعنی رعایت خواست الهی و تحصیل رضایت پروردگار ـ حضور زنده و فعال دارد. تقوای جامع حتی با مستحبات کم هم نتیجه بخش است . از معصومین روایت شده است: «جدّوا و اجتهدوا و ان لم تعملوا فلا تعصوا فانّ من یبنی ولایهدم یرتفع بناءه و ان کان یسیرا و انّ من یبنی و یهدم یوشک اَن لا یرتفع له بناء؛ جدیت و تلاش کنید و اگر عمل نیک (مستحب) انجام نمی دهید، [لااقل] گناه نکنید، زیرا کسی که ساختمان می سازد و خرابش نمی کند، بنا بالا می رود، اگر چه کم باشد؛ اما کسی که ساختمان می سازد و خرابش می کند، بنایش بالا نخواهد رفت . 1 »
این موارد، مهم ترین علل و عوامل افول شوق بندگی و ادامه سیر و سلوک است. با علم و تقوای جامع و زیر سایه صبر و استقامت، میوه درخت بندگی، شکوفا و سرسبز می شود و پیداست که با ظهور ثمره و چشیدن طعم و مزه میوه بندگی، تمام خستگی ها از وجود سالک رخت خواهد بست و بلکه شوقی مضاعف برای ادامه راه در او متولد خواهد شد .

________________________________________
[1] . بحارالانوار، ج67، ص286.
امان - آذر و دیماه 1390 ، شماره 33

 نظر دهید »

رسانه های رقیب

02 دی 1394 توسط یکتا عریانی

تار عنکبوت
رسانه های رقیبی به نام شبکه های اجتماعی
اشاره :
ظهور اینترنت هر چند فعالیت های رسانه های تصویری و مکتوب را آسان و سریع تر کرد اما به ایجاد شبکه های اجتماعی نیز منجر شد که کم کم نقش رسانه های سنتی و پیشین را کمرنگ می کند. رسانه های جمعی مانند رادیو، تلویزیون و مطبوعات و خبرگزاری ها که محصولات و تولیدات آنها زمانی تنها خوراک مخاطبان بود اما اکنون رقیب سرسختی مثل شبکه های اجتماعی پیدا کردند که در سریع ترین زمان اطلاعات مورد نیاز مخاطبان را ارایه می کنند .
اطلاعات این شبکه ها دربرخی از موارد به خاطر کنترل کمتر حتی موثق تر و جزیی تر از رسانه های سنتی به مخاطبان ارایه می شود . کارکرد شبکه ها و رسانه های اجتماعی مانند فیس بوک، توئیتر، یوتیوب و گوگل پلاس به حدی است که حتی رسانه های سنتی برای ادامه فعالیت خود از این شبکه ها برای ارایه محصولات خود به مخاطبان کمک می گیرند .
رسانه های اجتماعی امروزه به عنوان عامل تحولات و تغییرات در عصر حاضر محسوب می شوند؛ رسانه هایی که به نظر می رسد قرار است جا پای رسانه های جمعی قرار دهند؛ زیرا جنس مخاطب این رسانه ها مخاطب منفعل نیست، بلکه جنس آنها کاربران تولیدی محتوا است .
امروزه مخاطب در رسانه های اجتماعی حضور بیشتری و تعاملات سریع تری نسبت به رسانه های جمعی دارند. سرعت و شتاب اخبار امروز به نحوی گسترش یافته است که دیگر مخاطب، تحمل و صبر با تأخیر اخبار را ندارد و به دنبال اخبار لحظه ای و پوشش همه جانبه است. اینجاست که دیگر مخاطب تحمل ندارد و به سوی رسانه های اجتماعی می رود . رسانه های اجتماعی به عنوان سرآمد وب به شمار می روند و توانسته اند بیشترین نفوذ را در بین کاربران اینترنت داشته باشند، رسانه های اجتماعی در مقایسه با رسانه های جمعی (مانند رادیو، تلویزیون و مطبوعات) که همچنان مخاطب زیادی دارند، از نظر جذب مخاطب رشد بیشتری دارند و روند رشد آنها کاملاً صعودی است، در حالی که این روند در رسانه های جمعی نزولی است و به مرور تأثیرگذاری رسانه های اجتماعی نسبت به رسانه های جمعی بیشتر می شود .
کاربران در رسانه های اجتماعی دروازه بان یا گزینشگر نیستند، بلکه آنها بازیکنانی فیکس در میدان مسابقه (رسانه های اجتماعی) به شمار می روند .
تفاوت بین رسانه های اجتماعی و رسانه های جمعی
رسانه های اجتماعی و رسانه های جمعی از نظر فعالیت با هم متفاوتند هرچند در نگاه نخست شاید این گونه متصور نشود .
برخی از مشخصاتی که به توصیف تفاوت های رسانه های اجتماعی و رسانه های جمعی کمک می کنند از این قرارند: دامنه دسترسی، تکنولوژی رسانه های اجتماعی و رسانه های جمعی هر دو امکان گسترش دسترسی را فراهم می کنند و می توانند به مخاطبانی جهانی دست یابند. اما رسانه های جمعی به طور شاخص از یک شبکه سازمانی متمرکز برای سازماندهی، تولید و انتشار استفاده می کنند، در حالی که رسانه های اجتماعی ذاتاً تمرکززدایی شده تر و کمتر سلسله مراتبی هستند و یا نقاط متعدد تولید و مصرف مشخص می شوند .
قابلیت دسترسی:
وسائل تولید برای رسانه های جمعی به طور معمول در اختیار دولت و/یا شرکت های خصوصی هستند؛ رسانه های اجتماعی به طور رایگان یا با هزینه ی ناچیز در دسترس عموم مردم هستند
سهولت استفاده:
تولید رسانه های جمعی به طور معمول نیاز به مهارت ها و آموزش اختصاص دارد. در مقابل، اغلب تولید رسانه های اجتماعی، به مهارت ها و آموزش اختصاصی نیاز ندارد یا تنها به تجدید برداشتی از مهارت های موجود نیاز دارند؛ از لحاظ نظری هر کسی با دسترسی به اینترنت می تواند وسائل تولید رسانه های اجتماعی را به کار بیاندازد .
ارتباط فوری :
زمان تأخیری میان مواد ارتباطی تولیدشده در رسانه های جمعی ممکن است طولانی باشد در حالی که در رسانه های اجتماعی امکان پاسخ های تقریباً فوری وجود دارد؛ تنها مشارکت کنندگان تعیین کننده ی هر تأخیری در پاسخ هستند .
محدودیت :
در تمام رسانه های جمعی مانند رادیو، تلویزیون و روزنامه، محدودیت تولید محتوا داریم، در حالی که در رسانه های اجتماعی محدودیتی برای تولید محتوا نیست؛ زیرا در آنجا بحث، دیده شدن محتواست .
اعتبار:
فضای رسانه های جمعی کاملاً رسمی است و محتوا تا حدود زیادی معتبر است، اما فضای رسانه های اجتماعی غیررسمی و محتوا کمتر مورد اعتبار است؛ البته کاربران به راحتی می توانند محتوای مورد شایعه و غیرمعتمد را شناسایی و معرفی کنند .
چند رسانه ای:
محتوا در رسانه های جمعی محدود به صدا، تصویر یا متن است؛ در حالیکه در رسانه های اجتماعی این محدودیت بسیار کمتر است و قابلیت ناوبری وجود دارد .
تحریریه:
در همه رسانه های جمعی، تیم تحریریه وجود دارد که محتوا را تولید می کنند، اما در رسانه های اجتماعی تیم تحریریه ای برای تولید محتوا نیست، بلکه تیم مانیتورینگی برای رصد محتوا موجود است .
سانسور:
سانسور محتوا در رسانه های جمعی بیداد می کند، محتوا از طرف سازمان های درونی و بیرونی، و تحریریه به اندازه ی کافی سانسور می شود، اما در رسانه های اجتماعی، سانسور به شدت کمتر است، مگر اینکه محتوا ضد ارزشی باشد که کاربران آن را گزارش کرده باشند؛ البته بدون سانسور هم نیست .
قیمت :
تولید محتوا و دسترسی به محتوای رسانه ای جمعی در مقایسه با رسانه های اجتماعی گران است؛ زیرا در رسانه های اجتماعی با کمترین امکانات می توان بیشترین محتوا را تولید کرد .
تفاوت رسانه های اجتماعی و شبکه های اجتماعی
رسانه و شبکه های اجتماعی جزو محبوب ترین های امروز وب به شمار می روند؛ واژه هایی که در برخی موارد در مفاهیم و تعاریف همپوشانی دارند، اما تفاوت هایی نیز دارند که شناخت آن ها مسیر فعالیت در آن دو را روشن می کند .
این در حالی است که اکثر کارشناسان، کاربران و سازمان ها فکر می کنند که تعریف رسانه ای اجتماعی و شبکه اجتماعی یکی است و این کاملاً اشتباه است که درنهایت باعث سردرگمی عملی فعالیت ها می شود. اما امروز دیگر تقریباً همه کارشناسان بر این باورند که شبکه های اجتماعی مجازی، بخشی از رسانه های اجتماعی هستند .
به بیانی دیگر، رسانه های اجتماعی در واقع یک استراتژی برای دستیابی به گروه های خاصی از مردم است درحالی که شبکه های اجتماعی یک ابزار برای اتصال با مردم است .
به عنوان مثال لاین دین یک شبکه اجتماعی محبوب است که مردم از آن، جهت تعامل حرفه ای برای کسب و کار استفاده می کنند. اما یوتیوب محبوب ترین سایت بارگذاری و اشتراک ویدیو برای تمام جهان است. این مثال ساده و کامل از تفاوت بین توده و مردم در تعاریف رسانه و شبکه وجود دارد .
با این حال امروز فیس بوک، توییتر و گوگل پلاس، قابلیت ها و ویژگی های شبکه ها و رسانه های اجتماعی را با هم دارند و درواقع این دلیل سردرگمی بین این دو است. به عنوان مثال توییتر یک شبکه اجتماعی است، اما شبکه های اجتماعی توییتر نیستند؛ زیرا توییتر تمام قابلیت های شبکه های اجتماعی را ارائه نمی دهد اما ساختار آن منطبق بر استراتژی شبکه های اجتماعی است. در عین حال می توان آن را شبکه ی اجتماعی نامتقارن نیز نامید.
بنابراین رسانه های اجتماعی راهی برای انتقال و یا اشتراک گذاری اطلاعات با مخاطبان گسترده ای است. هر کسی فرصت برای ایجاد و توزیع اطلاعات دارد، لذا همه نیاز به اتصال به اینترنت دارند و این امر قابلیت رقابت را ایجاد می کند. در حالی که شبکه های اجتماعی عامل تعامل است، گروه هایی از مردم با منافع مشترک، یا ذهن مشابه، وابسته به یکدیگر که در سایت های اجتماعی رابطه ایجاد می کنند .
رسانه های اجتماعی و شبکه های اجتماعی با اینکه از یکدیگر متمایز هستند، به یکدیگر متصل هستند و به نظر می رسد که این دو مجبورند در برخی موارد همپوشانی داشته باشند؛ اما این مخاطب است که لایه های اهداف خود را در آن ها بسط می دهد و به فکر توسعه ی فعالیت شخصی و سازمانی است؛ لذا تبادل اطلاعات در آن ها، منطبق بر اهداف مخاطب جاری می شود .
آنچه مسلم است، رسانه های اجتماعی در حال جوش و خروش از طریق محتوا هستند. پویایی ای که کاربران آن ها را خلق و به اشتراک می گذارند. بنابراین سرمایه ی اجتماعی در رسانه های اجتماعی وجود دارد که هر رسانه، سازمان یا دولتی به دنبال استفاده از این سرمایه ی اجتماعی است، اما در این بین، اخلاق رسانه ای مطرح می شود .
رسانه های اجتماعی در حال جایگزین شدن رسانه های جمعی هستند. اگر سازمان های خبری این واقعیت را درک نکنند، مطمئناً زودتر حذف می شوند؛ زیرا باید هرچه سریع تر با این رسانه ها همگام شوند و آن ها را به خدمت بگیرند وگرنه رسانه های اجتماعی به راحتی آن ها را دور می زنند و خود را جایگزین می کنند .
باید واقعیت مخاطب محوری رسانه های اجتماعی را درک کنیم و آن ها را به رسمیت بشناسیم، نباید چشممان خود را به روی محتوای تولیدی این رسانه ها که افکار عمومی واقعی مردم هستند ببندیم، بلکه می توان با استراتژی مناسب از این محتوا بهره مندی لازم و با رعایت اصول اخلاقی انجام داد. تا همه در این معادل امروز جهان رسانه ای برنده باشند .
ـــــــــــــــــــــــــــــــ.
http://www.psyop.ir/?p=151791

 نظر دهید »

برخی احادیث مربوط به تشرف انبیای الهی به سرزمین کربلا :

02 دی 1394 توسط یکتا عریانی


حضرت علی علیه السلام
شيخ صدوق رحمة الله به سند معتبر از ابن عباس روايت كرده كه گفت : در خدمت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بودم هنگامي كه به جنگ صفينمي‌رفت چون در نينوا – كه در كنار فرات است – منزل كرد با صداي بلند فرمود:‌ ابن عباس آيا اين موضع را مي‌شناسي؟‌ گفتم:‌ نه يا اميرالمؤمنين . فرمود: اگر اين موضع را همچون من شناختي از آن گذر نمي‌كردي تا همانند من گريه كني .
آن بزرگوار بسيار گريست تا آن كه ريش مباركش تَر شد و اشك بر سينه‌اش جاري گشت و ما نيز گريان شديم و حضرت فرمود:‌ آه آه مرا با آل ابي سفيان چكار؟ مرا با آل حرب چه مي‌شود؟‌ كه حزب شيطان و اولياء كفرند؟ صبر كن يا اباعبدالله كه به پدرت رسيد از آنها مثل آنچه به تو خواهد رسيد. پس آب طلب نمود و وضو گرفت و مقداري نماز خواند. بعد از نماز نيز همان سخنان را مي‌فرمود و مي‌گريست تا اين كه ساعتي به خواب رفت چون از خواب بيدار شد فرمود: يابن عباس
عرض كردم: ‌در خدمتم . فرمود: آيا خبر دهم به تو آنچه اكنون در خواب ديدم؟‌عرض كردم: پيوسته ديده شما در استراحت باد و آنچه ديدي خير است يا اميرالمومنين
فرمود ديدم گويا مرداني چند از آسمان به زير آمدند كه پرچم‌هاي سفيد در دست و شمشيرهاي براق و درخشنده حمايل نموده گرد اين زمين خطي كشيدند سپس ديدم گويا اين درختان خرما شاخه‌هايشان را به زمين مي‌زنند و خون تازه از آنها مي‌چكد و حسين فرزند و پاره‌ي تن و نور ديده‌ام در ميان آن خون‌ها غرق شده و فرياد و استغاثه مي‌كند و كسي به داد او نمي‌رسد و گويا آن مردان نوراني كه از آسمان آمده بودند او را صدا مي‌كردند و مي‌گفتند: «اي آل رسول صبر كنيد كه شما به دست بدترين مردم كشته مي‌شويد و اينك بهشت مشتاق توست اي ابا عبدالله
به سند معتبر از هرثمه بن ابي مسلم روايت شده كه گفت : در
خدمت اميرالمؤمنين (ع ) به جنگ صفين رفتيم هنگام مراجعت در زمين
كربلا فرود آمدند و نماز صبح را در آنجا خواندند. پس مشتي از آن خاك را
برداشته بوئيدند و فرمودند: خوشا بحال تو اي خاك گروهي از تو محشور
مي‌شوند كه بدون حساب وارد بهشت خواهند شد. هرثمه پس از مراجعت
به خانه به همسرش - كه از شيعيان علي عليه السلام بود- جريان را
گفت . زوجه‌اش گفت اي مرد اميرالمؤمنين جز حق نمي‌گويد. چون امام
حسين به جانب عراق آمد هرثمه گويد من در لشگر عبيدالله بن زياد بودم
هنگامي كه زمين كربلا را ديدم به ياد سخنان علي عليه السلام افتادم بر
شتر خودسوار شدم و به نزد حسين (ع)آمده سلام كردم و آنچه از پدرش در اين منزل شنيده بودم به عرض
158 رسانيدم .
حضرت فرمودند: آيا تو با مائي يا بر عليه ما مي‌باشي‌؟ گفتم: ‌نه با توام و نه بر عليه تو. دختراني چند در كوفه گذاشته‌ام كه از عبيدالله بن زياد بر آنها مي‌ترسم . آن حضرت فرمودند:‌ برو به مكاني كه كشته شدن ما را نبيني و صداي – دادخواهي- ما را نشنوي سوگند به خدائي كه جان حسين در دست اوست هر كس استغاثه ما را بشنود و ما را ياري نكند خداوند او را با صورت در آتش جهنم مي‌افكند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقل از بحارالانوار / علامه مجلسی / ج 10 / ص 156-

 نظر دهید »

برخی احادیث مربوط به تشرف انبیای الهی به سرزمین کربلا :

02 دی 1394 توسط یکتا عریانی

حضرت سلیمان
ــ روايت شده كه حضرت سليمان به فرش خود مي‌نشست و در هوا سير مي‌كرد . روزي هنگامي كه در حركت بود به زمين كربلا رسيد. بادبساط او را سه دور به هم پيچانيد به طوري كه سليمان ترسيد سقوط كند پس باد آرام شد و فرش در زمين كربلا فرود آمد . سليمان به باد گفت: براي چه (اين كار را كردي و) فرود آمدي؟‌ گفت: در اين موضع حسين (عليه‌السلام) كشته مي‌شود .
پرسيد: حسين كيست؟‌ باد گفت: ‌حسين فرزندزاده محمد (ص) و فرزندعلي حيدر كرار مي‌باشد. سؤال كرد: قاتل او كيست؟‌ گفت: ملعون اهل آسمان‌ها و زمين، يزيد مي‌باشد. سليمان دست برداشت و يزيد را لعن و نفرين نمود و جن و انس آمين گفتند . پس باد وزيد و به بساط سير خود
ادامه داد .
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
حضرت موسی
ــ حضرت موسي با يوشع بن نون سفر مي‌كرد . چون به زمين كربلا رسيد كفش آن جناب پاره و بند آن باز شد و خار به پاي او نشست و خون جاري گشت. عرض كرد: خدايا چه گناهي از من سر زد كه مبتلا شدم؟ به او وحي شد كه در اين موضع حسين (عليه السلام) كشته و خون او ريخته مي‌شود و لذا خون تو به موافقت خون وي جاري گرديد. عرض كرد : پروردگارا حسين كيست؟‌ خطاب آمد: ‌او فرزندزاده محمد مصطفي و پسرعلي مرتضي است .
پرسيد قاتل او كيست؟‌ گفته شد: او ملعون ماهيان دريا و وحشيان صحرا و پرندگان هواست. موسي عليه السلام دست برداشت و بر يزيد لعن و نفرين كرد و يوشع آمين گفت. آنگاه به دنبال كار خود روان گشت .ادامه دارد

 نظر دهید »

هفته پژوهش

29 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

هفته پژوهش

بمناسبت هفته پژوهش مدرسه علميه فاطميه سلام الله عليها شهرستان صومعه سرا برگزار كرد:
فاطمه يكتا عرباني مدير مدرسه علميه فاطميه سلام عليها شهرستان صومعه سرا گفت:بمناسبت هفته پژوهش كه از 21 آذر آغاز شد برنامه هايي در راستاي پژوهش در مدرسه اجرا گرديد كه به شرح ذيل می باشد:
1-برگزاري نمايشگاه تحقيقات پاياني طلاب
از تاريخ 22/9/94الي28/9/94 نمايشگاه تحقيقات پاياني طلاب مدرسه در مكان كتابخانه مدرسه برگزار شد كه در آن 40 اثر طلاب با موضوعات خانواده ،ولايت فقيه،تربيت،قرآني واخلاقي در معرض ديد طلاب قرار گرفت.

2-ديدار با امام جمعه شهرستان صومعه سرا
بمناسبت آغاز هفته پژوهش مورخ 22/9/94 طلاب وكادر مدرسه با امام جمعه شهرستان ديدار نمودند.
حجت الاسلام والمسلمين صديقي كه مولف چندين كتاب با عناوين چرا نماز،حسد ، غيبت و…بوده اند در اين ديدار ضمن تاكيد براهميت تحقيق وپژوهش ميان طلاب خواهروتشويق وترغيب طلاب به تحقيق ونويسندگي ،به بيان چگونگي تدوين وتنظيم كتب خود پرداخته وافزودند براي اينكه بتوانيم مبلغين خوبي براي اسلام باشيم بايد از قلم وتوان تحقيقي خوبي برخودار باشيم وي در ادامه گفت داشتن قلم رسا وزيبا ميتواند به ما كمك كند تا در بيان وارائه مطالب وجذب مخاطب موفقيت بيشتري داشته باشيم وتاثيري بيشتر وبهتري بر مستمعين خود بگذاريم .

3-نصب جملات بزرگان وائمه معصومين عليهم السلام متناسب با پژوهش
در تاريخ 22/9/94جملا ت ونكاتي متناسب با پژوهش وتحقيق در تابلوها وراهرومدرسه نصب گرديد.
4-مشاور در زمينه روشهاي تحقيق ومطالعه واهدا جايزه به طلاب
در تاريخ 24/9/94بمناسبت روز پژوهش در نشستي با طلاب سركار خانم خدابخشي نژاد به بيان روشهاي مطالعه ويادگيري پرداخته وهمچنين افزودند استفاده از روشهاي صحيح مطالعه ويادگيري ميتواند طلاب را در زمينه تحصيل وتحقيق وپژوهش به موفقيتهاي روز افزون برساند،در پايان اين نشست به طلابي كه در مسابقه كتابخواني هفته كتاب حائز رتبه شدند هدايايي اهدا گرديد.

5-نصب پيام مدير حوزه هاي علميه خواهران به مناسبت هفته پژوهش در تابلو هاي اعلانات
در تاريخ 25/9/94پيام حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي جمشيدي در رابطه با هفته پژوهش وفعاليتهاي پژوهشي در حال انجام برروي تابلوهاي اعلانات نصب گرديد تا در معرض ديد ومطالعه طلاب واساتيد قرار گيرد.

مدیر مدرسه همچنین اعلام نمود که 3000جلد کتاب شامل بحارالانوار ،تفاسیر ، لغتنامه ها از جمله دهخدا و بسیاری کتب با ارزش دیگر که بنابر وصیت موسس حوزه علمیه فاطمیه سلام الله مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا عبدالعظیم یکتا عربانی وقف مدرسه گردیده بود که خانواده محترم ایشان با عمل به این وصیت این صدقات جاریه را به مدرسه اهدا نمودند تا طلاب بتوانند از این منابع با ارزش در امور تحصیلی وتحقیقی خود بهره ببرند.
سرکار خانم یکتا عربانی هدف از اجرای این برنامه ها را ایجاد انگیزه در میان طلاب به امر پژوهش وتحقیق بیان نموده وافزودند به دلیل پایان دروس ترم طلاب وتعطیلی برای امتحانات ترم برخی از برنامه ها در مدرسه اجرا نگردید.

 نظر دهید »

شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

29 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

غربت شهر سامرا، غصه ی هر شب منه

عکس خرابی حرم، آتیش به جونم می زنه

گرد و غبار حرمت، سرمه چشم نوکرات

خیلی غریبی آقاجون، بگو چی شد کبوترات؟

شب شهادت آقا، می خوام یه آرزو کنم

کاشکی می شد با مژه هام، مرقدت جارو کنم

آقا بذار که جونمو، با هروله فدات کنم

آقا بذار که روم بشه، تو قیامت صدات کنم

سینه زدن با عاشقات، نماز مستی منه

این سینه ی خسته باید، یه روز برا تو بشکنه

تو حلقه ی سینه زنی، وقتی برات شور می گیرم

پاک میشه زنگار دلم، آینه می شم نور می گیرم

این گریه ها روز حساب، توشه ی کوله بارمه

این سینۀ کبود شده، مدال افتخارمه

بندگی رو یادم دادی، با راه و رسم نوکریت

معنی عشق فهمیدم، با اون نگاه دلبریت

معجزه کردی آقا جون، که عاشق خدا شدم

یه تیکه مس بودم که با، نگاه تو طلا شدم

 نظر دهید »

الگوی حسن!

29 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

الگوی حسن!

ما در هر نماز، دو مرتبه حرکت در صراط مستقیم و در امان ماندن از هر گونه افراط و تفریط را از پروردگار خود تمنا می کنیم و این امر میسر نمی شود مگر با داشتن الگویی که از هرگونه خطا و اشتباه و گناه و سهو و نسیان، مصون و معصوم باشد.

چیزی که هر شیعة منتظر، بیش از هر چیز، به آن نیاز دارد، این است که الگوی خود را بشناسد. چون هر انسانی باید در کارهای مهم به الگویی اقتدا کند. حال اگر الگوی خود را نشناسد، چگونه ممکن است به او اقتدا کند؟

یکی از این الگوها حضرت امام حسن مجتبی اولین فرزند حضرت فاطمه زهرا هستند؛ که در روز سه شنبه، نیمة ماه مبارک رمضان سال دوم هجری، دنیا به نور جمال پر فروغشان منور شد. حضرت امام مجتبی دارای صفات نیکویی بود و به همین جهت، خدای تعالی او را برای مردم جهان الگو قرار داد. در اینجا مختصری از صفات این الگوی نیکو را می آوریم. باشد که ذره ای از این صفات در ما نیز منعکس شود و ما را جزء یاران امام عصر ـ ارواحنا له الفدا ـ قرار دهد.
طرفداری از حق

در زندگینامه امام مجتبی آمده است که ایشان در در دوران عمرش همیشه طرفدار حق بود و نمی گذاشت کسی به کسی ظلم کند. به هیچ وجه، جز راستی و صداقت، چیز دیگری اظهار نمی فرمود و سخنانش مانند آیات قرآن، حجت بود و حقیقت داشت.
کوشا در عبادت

بیست و پنج مرتبه پیاده از مدینه به مکه برای زیارت خانة خدا مسافرت کرد. اموال خود را دو مرتبه نصف کرد و نیمی از آن را به فقرا انفاق فرمود. بیشتر از همه، خدا را در کارها منظور می کرد و شب ها مشغول عبادت و بندگی خدا می شد و همة اعمالش نیز مرضی پروردگار متعال بود. ایشان وقتی عبارت «یا ایها الذین آمنوا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید» را تلاوت می کرد، پاسخ می داد: «لبیک اللهم لبیک». وقتی وضو می گرفت تا نماز بخواند و با خدای تعالی هم صحبت شود، رنگش می پرید و از خوف خدای تعالی، اعضای وجودش می لرزید. وقتی به درب مسجد می رسید، می ایستاد و دو دستش را به طرف آسمان دراز می کرد و می گفت: «پروردگارا، میهمان تو به در خانه ات ایستاده، پروردگارا، ای نیکوکار که گناهکاران با امیدی به در خانه ات می آیند، در مقابل کارهای زشتی که من انجام داده ام از روی عفو و رحمت و نیکی که تو انجام می دهی، درگذر.»[1]
مهربانی با مردم

ایشان به قدری به خدای تعالی، قرب روحی داشت که دستش، دست خدا و چشمش، چشم خدا و گوشش، گوش خدا و اراده اش، ارادة الهی محسوب می شد. او مانند رسول اکرم دارای خلق نیکو و عظیمی بود که مردم از حُسن خلقش در شگفت بودند. ایشان مانند رسول اکرم نسبت به مردم به قدری مهربان بود که حاضر نبود انسانی لحظه ای در ناراحتی به سر ببرد و به فرمودة قرآن، مصداق آیة کریمه «عزیز علیه ما عنتم؛[2] سخت است بر او که شما ناراحت باشید» بود. او بر مؤمنین بسیار مهربان و در حل مشکلات مردم بسیار کوشا بود.

او پناه بی پناهان و پیشوای پرهیزکاران بود. وقتی در حال اعتکاف مستحبی بود و شخصی برای رفع مشکل خود و اصلاح ذات البین به ایشان رجوع کردند، اعتکاف را ترک کرد و برای حل مشکل مردم شتافت.
صبر برای خدا

دارای حلم عجیبی بود که در مقابل دشمنان علی بن ابیطالب بسیار صبر می کرد؛ و به خاطر بندگی خدا از قدرت خود استفاده نمی کرد. کینة احدی جز دشمنان خدا را در دل نداشت و به خاطر خدا، دوستان خدا را دوست می داشت و به خاطر او، دشمنانش را دشمن می داشت. حتی یک کلمه روی هوای نفس سخن نمی گفت و کلماتش همان سخنان خدای تعالی و پیغمبر اکرم بود. ایشان احاطة علمی بر ماسوی الله داشت و اگر می خواست از حالت هر موجود ریزی، ولو آنکه در اعماق زمین و یا در آسمانها باشد، اطلاع پیدا کند، مطلع می شد. او واسطة بین خدا و خلق بود و بالاخره اگر هر یک از خوبیها یاد شود، او اصل و فرع و اول و آخر آن خوبی بود.[3]

امام حسن مجتبی الگوی کامل برای یک شیعة منتظر هستند. پس باید با مطالعة زندگی نامة آن حضرت و پیاده کردن فرمایشات ایشان، خود را در زمرة بهترین منتظران قرار دهیم.

یکی از مهم ترین مطالبی که امام حسن مجتبی ما را به آن توجه می دهند، توجه به روح خود و مسائل مربوط به آن است. چنان که فرموده اند: «عجبت لمن یتفکر فی مأکوله کیف لا یتفکر فی معقوله فیجنب بطنه ما یؤذیه و یودع صدره ما یردیه[4]؛ تعجب می کنم از مردمی که دربارة خوراکی های خود فکر می کنند، چگونه به معقولات خود (عقائد و روحیات خود) نمی اندیشند؟ شکمشان را از چیزی که برای آنها ضرر دارد، نگه می دارند، ولی روح خود را از چیزی که آنها را پست می کند، نگه نمی دارند.» کنایه از آنکه چرا باید بشر به بدن و مادیات و سلامتی آن بیشتر از روح خود فکر کند و در حفظ آن بیشتر بکوشد؟ آیا روح ـ که حقیقت انسان است ـ اهمیتی کمتر از بدنی که مانند لباس برای انسان است دارد؟ برای آن که اهمیت این حدیث بیشتر آشکار شود باید بگوییم که هر یک از ما یکی از این دو چیز را پیش رو داریم، یا اینکه در زمان زندگی امام زمان بسم الله الرحمن الرحیم ظهور می کنند و یا مرگ ما قبل از ظهور امام عصر ـ ارواحنا له الفدا ـ خواهد رسید. در صورت اول که ظهور امام زمان بسم الله الرحمن الرحیم را درک کنیم. حضرت افراد می خواهند مهذب و پاک از رذایل اخلاقی، که بتوانند بار سنگین مسئولیت را بدون نقص به دوش بگیرند. اما اگر مرگ ما رسید و حضرت ظهور نکردند، آیا به روحی پاک و مهذب نیاز نداریم؟

چنان که می دانیم بیماریهای بدنی، نهایتاً تا موقع مرگ گریبانگیر انسان است؛ اما آنچه بعد از مرگ، انسان را رها نمی کند، امراض روحی و معنوی است. مثلاً کسی که در این دنیا دچار نقص عضو شود و دست یا چشمش را از دست دهد، پس از مرگ، بدن سالمی به او می دهند. اما کسی که دچار بیماری حرص، تکبر یا حسد و دیگر امراض روحی باشد، بعد از مرگ، ابتدای گرفتاری اوست؛ چون اعمال و روحیات انسان پس از مرگ، در جهان آخرت تجلی پیدا می کند و متجسم می شود.

چنان که پیروان ادیان آسمانی معتقدند، انسان، مسافر است؛ مسافری که راهی سفری بسیار طولانی است؛ سفری که مسافرش به زاد و توشة بسیار زیاد محتاج است. بعضی از وسایل مسافر این راه، موقتاً تا زمان محدودی او را همراهی می کند. یکی از این وسایل، بدن انسان است که تا زمان مرگ همراه او است؛ اما این بدن، در قبر جا می ماند. و آنچه همیشه همراه او است، معقولات او است که لحظه ای او را رها نخواهد کرد.

در این حدیث شریف امام مجتبی تأکید و ترغیب فرموده اند که ما باید مراقب روحیات خود باشیم. روحیاتی که همیشه همراه ما هستند. چه اینکه در زمان حیات ما امام زمان بسم الله الرحمن الرحیم ظهور کنند یا اینکه اجل ما زودتر فرا رسید و به جهان باقی منتقل شویم؛ به راستی آیا ما به فکر اصلاح روحیات خود هستیم؟ پس بیاییم با هم تصمیم جدی بگیریم که از مراقبه و محاسبه اعمال و روحیات خود غافل نشویم. خود را از عیوب نفسانی، تزکیه و تهذیب نماییم تا با قلبی سلیم، خداوند متعال و ائمه اطهار علی را ملاقات نماییم.□

*. دانش‌پژوه مرکز تخصصی مهدویت.

[1]. بحارالانوار، جلد 43، صفحة 339.

[2] . سوره توبه، آیه 128.

[3] . همه معصومین علیهم‌السلام دارای این صفات والا هستند که در زیارت جامعه کبیره آمده است.

[4] . بحارالانوار، جلد 1، ص 8/2.

امان - مرداد و شهریور ماه 1390 ، شماره 31

 نظر دهید »

انتظار و اقتصاد

29 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

انتظار و اقتصاد

صبحگاهان، آفتاب زده و نزده، پاشنة درها ـ که فقط چند ساعتی نچرخیده بودند و خستگی در می کردند ـ می چرخند و درهای بسته باز می شوند. افرادی شال و کلاه کرده، با سرعت هر چه تمام تر از خانه خارج شده و پس از عبور از کوچه ها، خود را به خیابان اصلی رسانده و هر کس طبق نقشه کاری خود، به جایی می رود.

با اندک دقتی در می یابیم که زندگی و آسایش ما در گرو زحمات تک تک آنها است. پس ما هم باید حرکت کنیم؛ تحرک، رفتن به سوی مقصد است. شناسایی این جاده پر پیچ و خم ـ که در میان راه های غلط انداز شیطانی قرار گرفته ـ نیاز به راهنما دارد. ما باید حرکت خود را با علائم و الگوهای حقیقی جهت دهیم، تا تلف نشویم.

«انتظار و اقتصاد» ترسیم گر گوشه ای از آداب و رسومی است که انسان های برگزیده هستی، یعنی معصومین علیه السلام در کسب روزی به آن پایبند بودند و یک منتظر نیز باید چنین باشد.
میوه های شیرین

اگه نگاه ژرف معصومین علیه السلام پیرامون فواید کسب و کار را طالب باشیم، با جستجو در گلستان روایات، برایمان روشن می شود که کار و تلاش، علاوه بر تأمین معیشت، فواید دیگری نیز دارد. اکنون برخی از این ثمرات را مطرح می کنیم.
میوه اول: عافیت

کار، مایه آرامش روح است و رشد روحانی انسان را به دنبال خواهد داشت. در سایة کار و با برطرف کردن نیازهای مادی و تأمین معاش، بسیاری از اضطراب ها و نگرانی ها از انسان دور می شود.

حضرت علی به نقل از رسول امین می فرماید: «اگر انسان به تأمین بودن نیازش مطمئن باشد، آرام می گردد».1 ناگفته پیداست در صورتی انسان به این مهم دست می یابد، که اهل حرکت باشد. چرا که هر جنبش و جوششی، رویشی به دنبال دارد.

در این باره امام صادق می فرماید: «کسی که از کار کردن عارش نشود و خجالت نکشد، زحمتش کاهش می یابد و فکرش آسوده می گردد و خانواده اش هم به روزی خود می رسند».2

علاوه بر این، کار و فعالیت باعث تندرستی و صحت انسان شده و در مقابل، بیکاری ـ در عین اینکه خودش، نوعی مرض است ـ بیماری را نیز در سطح بدن، گسترش می دهد.

پیامبر اعظم در این باره می فرماید: «تندرستی ده جزء دارد که نه جزء آن در کار و تلاش برای به دست آوردن مخارج زندگی است و تنها یک بخش آن در امور دیگر است».3
میوه دوم: آمرزش

در سایه تلاش و تکاپو برای کسب روزی است که خداوند، چتر بخشندگی خود را بر زندگی شخص جویای کار می گستراند و پاکی از گناه را برای او فراهم می کند.

پیامبر عزیز پیرامون این فایده می فرماید: «من بات و کّالاً من طلب الحلال بات مغفوراً له؛4 کسی که شب را با خستگی ناشی از کسب و کار و طلب روزی حلال بخوابد، در حالی می خوابد که گناهانش آمرزیده می شود.»
میوه سوم: سربلندی

لازمة جامع نگری مکتب اسلام این است که مقدمات تربیتی پیراونش را به گونه ای مهیا کند که افراد زیر پرچمش، تنها به خدا تکیه داشته باشند و بس؛ نیازهای خود را از او طلب نمایند و دست حاجت به سوی دیگران و دراز نکنند.

رسول رحمت از پیروانش می خواهد تا عزت و کرامت نفس داشته باشند و می فرماید: «اطلبوا الحوائج بعزة الانفس؛5 درخواست ها و تقاضاهایتان را با عزت نفس دنبال کنید».

آن حضرت، مسلمانان را بر تمکّن مالی و عدم نیاز به دیگران تشویق و ترغیب می نمود و حتی انجام کارهای سخت و طاقت فرسا را برای یک مسلمان، بهتر از کمک گرفتن از دیگران می دانست و می فرمود: «اگر یکی از شما بندها و ریسمان های خود را بردارد و به کوه و بیابان برود و پشته ای هیزم جمع نموده و جهت فروش به بازار بیاورد و با پول به دست آمده از این کار پر زحمت، زندگی خود را تأمین کند، بهتر از آن است که از کسی، چیزی طلب کند.»6
میوه چهارم: مجوّز عبور

یکی دیگر از فواید کار و تلاش که در روایات به آن تصریح شده، نجات از آتش دوزخ است. پیامبر خاتم در این باره می فرماید: «هرکس به مدد بازوی خویش امرار معاش کند، به سرعت برق از پل صراط خواهد گذشت».7

و نیز پس از غزوه تبوک، آنگاه که حضرت، دستان خشن سعد انصاری را بوسید، خطاب به حاضران فرمود: «هذه یدلاتمسها النار؛8 آتش دوزخ هیچ گاه به این دستان نخواهد رسید».

البته همه می دانیم که هرگونه تلاش و فعالیتی، مجوز عبور از پل صراط و دوری از آتش را به ما نمی دهد؛ بلکه شرایط و حدود آن باید رعایت شود تا این ثمرات به بار بنشیند.
بال صعود

اگر با چشم باز و حقیقت بین، انسان و مسیرش را به نظاره بنشینم، درخواهیم یافت که کار و تلاش و کسب روزی می تواند بستری برای عبودیت خانواده باشد؛ خواه این کسب و کار به دارایی و سرمایه ختم شود و خواه اینکه حتی به لقمه نانی هم نینجامد.

آری، از دیدگاه اسلام، کار و تلاش، قابلیت این را دارد که رنگ الهی به خود بگیرد و بال صعود به سوی پروردگار و «نعم العون علی طاعة الله»9 باشد.

انسان تلاش گر می تواند در لباس کار، شبیه مجاهدین در راه حق شود. همان هایی که لباس رزم بر تن کرده و عزم مجاهدت کردند. پیامبرk می فرماید: «الکاد علی عیاله کالمجاهد فی سبیل الله؛10 تلاش گر برای خانواده، همچون مجاهد در راه خدا است.»

پیامبر اعظم برای آنها که می کوشند تا بنای زندگی خود را با آجر «عزت» و آهن «کرامت نفس» بنا کنند، برای آنها که مثل سیل، پرکار و پر خروشند، از هر قشر و با هر درجه ای که باشند، از کارگر و بقال و خیاط و خرما فروش و آهنگر و راننده و رفته گر، تا مهندس و دکتر و کارمند و تاجر، برای همه پاداشی بیان کرده است که شاید در نگاه ابتدایی باعث تعجب شود. اینک به بخشی از آن بیانات اشاره خواهیم کرد.
1. رسیدن به درجه و مقامات شهدا:

«من طلب الدنیا حلالا فی عفاف کان فی درجه الشهداء؛11 آنکه در سایه پاکی، برای به دست آوردن مال حلال دنیا تلاش کند، در مرتبه شهداء است.»
2. محشور شدن با انبیا و صدّیقین:

«هر کس به دنبال درآمدی از راه حلال باشد تا خود و خانواده اش را از دراز کردن دست به سوی مردم باز دارد، روز قیامت با پیامبران و صدیقین محشور خواهد شد».12
3. پاداشی برابر حج و عمره:

پیامبر در مواجهه با جوانی که ادعا می کرد با سختی و زحمت کار می کند تا نیازهای اهل و عیالش را بر طرف سازد و آنها را از نیازمندی به دیگران بازداشته و قرض های خود را هم بپردازد، به اصحاب خود فرمود: «اگر چنین است که می گوید، پاداشی مانند پاداش جنگجو و نیز پاداش حج و عمره خواهد داشت».13
4. قرار گرفتن زیر چتر رحمت الهی در قیامت:

حضرت رسول در توصیف کسانی که در پی کسب روزی حلال تلاش می کنند، فرمود: «روز قیامت، سایه عرش الهی بر سر کسی قرار می گیرد که با تکیه بر عنایات خداوندی از خانه خارج شده و برای تامین مخارج زندگی خود و عائله اش، در روی زمین به جستجو و تلاش می پردازد».14
5. گشایش تمام درهای بهشت

با توجه به روایات، انسان ها در قیامت به فراخور اعمالشان هر کدام از درب خاصی وارد بهشت می شوند؛ اما هشت درب بهشت به روی کسانی که به کسب و کار حلال مشغولند، باز است.

رسول خدا در این باره می فرماید: « من اکل من کد یده حلالا فتح له أبواب الجنة یدخل من ایها شاء؛ کسی که از دست رنج حلال خود استفاده کند، درهای بهشت به روی او باز شده و از هر دری که خواست وارد می شود.»15

برخی، از این گفته ها تجب کرده و انگشت به دهان گرفته و می پرسند: چگونه می شود یک نفر تمام هستی اش را بگذارد و به جهاد برود؛ خطر شمشیر و تیر و تفنگ و قطعه قطعه شدن را با جان و دل بخرد و یا سفر حج و عمره در پیش بگیرد و با سختی های راه و هزینه های زیاد، عبادتی به جا آورد، اما دیگری در کنار خانواده اش باشد و با خیال آسوده هر صبح در کلاس، درسش را بدهد و یا در مغازه و محل کارش حاضر شود، آن وقت این دو پیش خدا در یک مرتبه و رتبه باشند؟!

به نظر می رسد روایات مذکور، اشاره به یک نکته جذاب و شیرین دارد و آن بحث از عبودیت است. آری کسب روزی حلال می تواند بستری برای عبودیت باشد.

عجله نکن! حتماً می خواهی بگویی «کسب روزی، بستر عبودیت است» چه معنایی دارد؟ آیا عبودیت، همان عبادت است یا این که با هم فرق دارند.

لابد می گویی باید این دو واژه معنا شود، تا فهم روایات نبوی که با هم مرور کردیم راحت تر صورت پذیرد؛ حرفی نیست، اما برای رسیدن به پاسخ، کمی دقت بیشتر لازم است.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. کافی، ج5، ص89، ح2.

2. بحارالانوار، ج103، ص7، ح28.

3. کنز العمال، ج4، ص6، ح9208.

4. بحارالانوار، ج103، ص2، ح1.

5. کنزالعمال، ج6، ص518، ح 16508.

6. الجماع الصغیر، ج2، ص399، ح7209.

7. بحارالانوار، ج100، ص9، ح39.

8. اسدالغابة، ج2، ص269.

9. کافی، ج5، ص71، کار و تلاش بهترین یارگیر در مسیر اطاعت خداوند است.

10. همان، ص88.

11. محجة البیضاء، ج3، ص203،

12. کنزالعمال، ج4، ص12.

13. جامع الاحادیث، ج22، ص160.

14. مستدرک الوسائل، ج13، ح14586.

15. بحارالانوار، ج100، ص10، ح41.

http://www.hawzah.net

 نظر دهید »

تربیت مهدوی: پرورش عواطف کودک در پرتو نیایش

29 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

تربیت مهدوی: پرورش عواطف کودک در پرتو نیایش

نیایش، مؤثرترین عامل پرورش عواطف، رفع نگرانی و دلهره ها، نزدیک شدن انسان ها به یکدیگر و ستایش آفریدگار جهان است.

اصلی ترین مسأله ای که در مسائل تربیتی برای خانواده های مذهبی، در خور توجه است، پرورش نسل نوخاسته اجتماع است به نحوی که نهال ایمان به خداوند بزرگ در جان و دل آنان، ریشه بدواند و بارور گردد؛ نهالی که بتواند در هر محیط و تحت هر شرایطی، سرسبز و خرم بماند و سموم تبلیغات مخالف، طراوت و نشاط آن را به زردی و خزان مبدل نسازد و تیشه شبهات و اشکالات، آن را از ریشه بر نیاورد.

نمی توان با استدلال ها و براهین پر پیچ و خم، بذر چنین ایمانی را در قلب پاک کودک افشاند. این روش، نه تنها با فکر ساده و کودکانه او سازش ندارد، بلکه حتی معلوم نیست با سلیقه انسان هم مطابقت کند.

در عین حال، این سخن به این معنا نیست که از استعدادهای نخستین و نیروی فطری که در نهاد کودک به ودیعت گذارده شده است، نباید استفاده کرد و افکار و خرد او را نباید از طریق استدلال، به سوی شناسایی آفریدگار بزرگ هستی سوق داد.

پدران و مادران و مربیان لایق می توانند به آرامی و با حوصله و بردباری، بذر چنین ایمانی را در زمین دل کودکان بیفشانند و آن چنان ایمانی به او عرضه و تلقین کنند که هم از جنبه فکری و عقلی، صحیح و قابل هضم و دور از خرافات و موهومات باشد و هم از جنبه عاطفی، منشأ تحرک و تلطیف اخلاق و اصلاح رفتار او شود.

اما کار مهم و اساسی تر آنها از این جا شروع می شود که احیا و تربیت ایمان فطری کودک، نباید تنها محدود به آنچه گذشت باشد، بلکه با برنامه های عملی و تمرینی توأم گردانند. مربی برای محقق ساختن اندیشه های خود، ناگزیر است از لحاظ علمی به کودک بفهماند که یک زندگی صحیح و بی شائبه، آن است که از تناقض، بری باشد. چه معنا دارد که زبان انسان به دلش دروغ بگوید و کردارش به هر دو؟ ننگ آور و رقت بار است زندگی مردمی که کردار، گفتار و پندار آنان با هم مطابق نباشد؛ همان زندگی ای که متأسفانه، انسان های عصر ماشین و تکنیک، سخت در دام آن گرفتارند!

مربی برای تکمیل کارهای خود و به عبارت رساتر، نقش سازندگی ای که در پرورش عقل و عواطف ایمانی کودک ایفا می کند، ناگزیر است که به تدریج و در همان سال های نخستین زندگی، به خصوص در سال های اول دبستان یا کودکستان، کودک را با عبادت آشنا کند و از این رهگذر، ایمان فطری او را احیا و تکمیل سازد. عالی ترین راهنمای ما، نه تنها در مورد کودکان، بلکه در مورد بزرگ سالان نیز قرآن کریم است. قرآن، پرورش نیروی ایمان را ـ که یکی از عالی ترین و ارزنده ترین فضایل انسانی است ـ با عبادت ها، نیایش ها و کرنش ها عملی می داند و ضمن جمله ای بس کوتاه و رسا می فرماید: «وَاعْبُدْ رَبَّک حَتَّی یاْتِیک الیقِینُ؛[1] و پروردگارت را پرستش کن تا در پرتو آن، یقین (که همان ایمان کامل و خالص است) برای تو حاصل گردد». چنان که قبلاً نیز به آن اشاره کرده ایم.

آری؛ کودک با تمرین عبادت و خوگرفتن به آن، به تدریج ایمان خود را به مرحله عالی می رساند و آن چنان نیرومند می سازد که با هیچ گونه عاملی تهدید نخواهد شد.[2]

*. استاد حوزه و دانشگاه.

[1]. سوره حجر، آیه 99.

[2]. نسل نوخاسته، ص2.

http://www.hawzah.net

 نظر دهید »

یا صاحب الزمان

29 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

 نظر دهید »

دل نوشته: آید از راه گل نرگس

28 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

یا ایها العزیز… به خدا سوگند که خدا تو را بر ما برتری داده است و ما خطا کار بوده ایم.(یوسف/91)

ای یوسف نرگس! ما نیز تو را در چاه غیبت فرو بردیم

و با گناهانمان این هجران و فراق را طولانی کردیم

و تا حالا نشده که از خودمان بپرسیم

که چرا با این همه گناه و معصیت

خداوند ما را عذاب نمی کند؟!

آری… تو بر حال ما گریه می کنی و از خداوند برای ما طلب آمرزش

تا خداوند به کرم خویش و به حق ناله های شما از ما در گذرد.

و کاش می دانستیم که اگر حتی به اندازه آب خوردنی به یادت بودیم

و از خداوند، ظهورت را طلب می کردیم

خداوند هم به ما گوشه چشمی نظری می کرد و هر آینه فرجت می رسید.

مهدی برات زاده، پاکدشت

تا حالا شده وقتی از خواب ناز بیدار می شی به مولا سلام کنی و صبح بخیر بگی؟! تا حالا شده موقع نماز، توی قنوت ها، دعای فرج و سلامتی و تعجیل در فرج گل فاطمه بخونی؟! تا حالا شده قبل غذا خوردن برای سلامتی و اینکه زودتر آقامون بیاد و یا اینکه چشمای گناهکار ما به جمال نورانی اش منور بشه دعا کنی؟ تا حالا شده بعد نماز، به جای اینکه بگی خدا این و اونو می خوام، خدایا فقیرم، خدایا بچه ندارم، خدایا چرا اینطوری شد، چرا اونطوری شد، برای آقامون دعا کنی؟ بدونید دوستای من، اگه آقامون بیاد و قدم رو چشمامون بذاره تمام مشکلاتمون حل میشه. پس بیاین از این به بعد، واسه ظهور و تعجیل در فرج گل ناز فاطمهh دعا کنیم. خواهر گلم بیا از این به بعد با حجابمون، با عفافمون یار مهدی باشیم. برادر عزیزم بیا از این به بعد با چشم پاک یار مهدی باشیم. بیاین از این لحظه به بعد به مادرمون قول بدیم که دیگه دل بچه شو نشکونیم؛ آخه ما غیر مهدی فاطمهh یاوری نداریم.

ثریا قاسمی ـ ساری

چه شود که در همین نزدیکی، حرفی از جنس دعا، کسی از جنس شفا، بر دل یخ زده ما مهمان شود و روزی از روز خدا، مژده وصلش دهند هم به زمین هم به سماء. کاش غم کده، ویرانه و شمع دل، گرد جمالش، پروانه شود. آید از ره گل نرگس، گل طاها که جهان منتظر روز ظهورش باشد و زمین، منتظر ناز قدمش و سماء، محو جمال پر نورش. خواهد آمد مه تابان، کز جمالش، شرم کند ماه آسمان. بارالها! در ظهورش نظری کن که همه تشنه بوی گل یاسیم، پر از حس نیازیم و به بلندای عدالت، محتاج. به تبسم به کسی محتاجیم تا با آمدنش دلها از نور وجودش روشنی و به یمن دل سر سبزش، شادی گیرند.

صفیه آشوری ـ کبودرآهنگ

مهدی جان! وقتی بیایی. .. خیمه بر کوی یار خواهم زد. وقتی که بیایی، تنها گوهر روی تو است که می تواند، دل های زنگ زده انسان هایی را که عشق به خدا در آنها جوانه نزده جلا دهد وقتی که بیایی، خورشید امامت تو دوباره به دل های پژمرده ما جانی تازه می دهد و نهال عشق، ایمان، معرفت و هزاران هدیه را در وجودمان می کاری. با آمدنت، زمستان شرمسار می شود و جای خودش را به بهاری همچون تو می دهد. خورشید توان در خشیدن ندارد، چرا که شرم دارد در مقابل خورشیدی همانند تو بتابد. وقتی بیایی، چراغ هایی از بلور اشک در مسیرت خواهم گرفت. ای آخرین ستاره آسمان نیلگون امامت! ظهورت همچو بارانی است بر شوره زاری از ستم ها و پلیدی ها و همچو دادگاه عدلی است برای مستضعفان جهان.

منبع :

امان - مرداد و شهریور ماه 1390 ، شماره 31

 نظر دهید »

شهدا: نمازم قضا شد

28 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

نماز شب در حال حرکت

شهید بهمن صبری پور بسیار از تهمت و دروغ و غیبت بدش می آمد. هر وقت در مجلسی بساط غیبت و دروغ را می دید، آن مجلس را آرام ترک می کرد. اهل نماز شب بود.

در شب عملیات بدر، او را دیدم که در حال حرکت در هور، لب هایش تکان می خورد و متوجّه شدم مشغول خواندن نماز است. او همیشه قبل از نماز صبح بیدار بود و زیارت عاشورا و دعای توسّل را قرائت می کرد.

شهید بهمن صبری پور

*
نماز در حال دویدن

قدری دراز کشیدم تا خستگی راهپیمایی چند کیلومتری را از بدن کوفته و داغم به در کنم. باید خود را برای کیلومترها پیاده روی دیگر آماده می کردیم. حرف فرماندهان این بود.

آماده اقامه نماز شدیم. با پوتین و تجهیزات، نماز را فرادی اقامه کردیم و بعد، با اشاره و فرمان فرماندهی گردان، به دنبال ستونی که در دشت تاریک پیش می رفت، شروع کردیم به دویدن.

چند کیلومتری که در بیابان پیش رفتیم، ناگهان یادم آمد برای نماز نه وضو داشتم و نه تیمم کرده بودم. موضوع را به فرماندة گردان گفتم. او گفت: «چون به هیچ وجه نمی توانیم توقف کنیم، همه بچه های گردان که نماز نخوانده اند، سریع تیمم کنند و در حال حرکت، نمازشان را بخوانند».

تعجّب کردم: نماز در حال حرکت؟ نماز در حال دویدن؟!

اولین باری بود که می خواستم به این شکل نماز بخوانم. تجربه ای بود که باید کسب می شد و شاید بعدها زیاد به آن ابتلا پیدا می کردم. من که عادت کرده بودم نماز را در جای تمیز و گرم و نرم بخوانم، بلافاصله خم شدم و دستانم را بر زمین کوبیدم. آن موقع فهمیدم علاوه بر من، عده زیادی از بچه ها می خواهند نماز بخوانند.

لحظات، فراموش نشدنی و جالب می گذشت. در حال حرکت، قامت بستن و نماز خواندن! به جرأت می توانم بگویم و ادعا کنم هیچ کدام از نمازهایم از سن بلوغ تا آن موقع، آن قدر به من نچسبیده بود.

پس از اتمام نماز، سراغ امیر محمدی یا همان تقی شیخ آلو رفتم. در حال قنوت بود. هنوز صدای دل نشین ذکر قنوتش در گوشم است. آرام و با طمأنینه، در حالی که نگاهش از میان دو کف دست به جلو بود، ذکر قنوت را زمزمه می کرد. دوست داشتم می توانستم آن لحظات و مخصوصاً نماز امیر محمدی را ضبط کنم؛ ولی افسوس…

شهید امیر محمدی

*
حیرت

عملیات والفجر4، در بیست و هشتم مهر 1362 شمسی، مصادف با چهارده محرّم، در منطقه پنجوین، نزدیکی پادگان گرسک انجام شد. حدود ساعت دوازده شب بود؛ آن هم شب چهارده ماه قمری که ماه به صورت کامل ظاهر می شود و آسمان را روشن می کند.

در آن هنگام من و دیگر رزمندگان در کانالی نزدیک پادگان در انتظار آغاز عملیات بودیم. به ما گفتند که به صورت ستونی در صفی منظّم، خیلی آهسته و بدون سر و صدا حرکت کنید و تا دشمن متوجّه شما نشده است، با آنان درگیر نشوید. حدود سه گردان به این صورت، به طرف تپّه های محل استقرار دشمن در حرکت بودیم.

بارها شنیده بودم که می گفتند خواندن آیه نهم سوره مبارکه یس (وَجَعَلْنَا مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَینَاهُمْ فَهُمْ لا یبْصِرُونَ) مانع دید دشمن می شود؛ زیرا خدا در برابر دشمن، سدی ایجاد می کند تا نیروهای سپاه اسلام را نبینند.

در این عملیات نیز در هنگام حرکت به ما گفتند که همگی این آیه شریفه را زمزمه کنیم. وقتی نزدیک دشمن رسیدیم، روشنایی تمام منطقه را فرا گرفته بود. ستون نیروهای خودی که در پایان تپه حرکت می کردند، کاملاً در دید و هدف نیروهای عراقی قرار داشت. ما سربازان عراقی را که در بالای تپه در حال راه رفتن و دیده بانی بودند، می دیدیم. ولی آنها که با دقّت اطراف را زیر نظر داشتند، ستون چند کیلومتری نیروهای ایرانی را نمی دیدند.

من با تعجّب و حیرت، سربازان عراقی را نگاه می کردم و با خودم می گفتم: «مگر این ها نابینا هستند که ما را نمی بینند؟» و به این آیه شریفه اعتقاد راسخ پیدا کردم.

در آن شب، رزمندگان اسلام توانستند به راحتی دشمن را غافل گیر کنند و مناطق وسیعی را به تصرّف خود درآورند و دشمن را شکست دهند.

*
پایین اسکله

برای گشت شناسایی به مقرّ عراقی ها رفته بود. پایین اسکله نشسته بود که ناگهان متوجّه شد نگهبان عراقی به سویش می آید. دیگر هیچ کاری نمی توانست بکند، جز خواندن آیه «وجعلنا».

نگهبان به او رسید و خیره ماند. سپس برگشت و چند قدمی نرفته، دوباره به عقب نگاه کرد. خم شد و خوب او را نگاه کرد؛ اما بعد راهش را گرفت و رفت. شهید حمیدی نور بعد از این اتفاق، تمام مقرّ را شناسایی کرد و بازگشت.

شهید رضا حمیدی نور

*
نیایش سحری

شهید امامدوست، هم توان جسمانی بالایی داشت و هم، از هوش و استعداد خوبی برخوردار بود. روحیه ای بشّاش داشت و معنویت در وجودش موج می زد.

شب ها به جای خوابیدن در استراحتگاه تیپ، به انبار می رفت و در آن جا تنها می خوابید. برای آن که سحر، زود بیدار شود، شب زود می خوابید. هیچ کس زودتر از او بیدار نمی شد. نیم ساعت پیش از اذان بلندگو را روشن می کرد تا رزمندگانی که اهل خواندن نماز شب بودند، بیدار شوند.

شهید حسن امامدوست

*
بالاتر از جنگ

برای رزم شبانه آماده شدیم. شهید عباسی که مسئول آموزش نیروها بود، آمد و ما را به محل مانور انتقال داد. من بی سیم چی بودم. بی سیم تقریباً وزن زیادی داشت و بالطبع بی سیم چی، در رزم شبانه، بیشتر و زودتر از دیگران خسته می شد.

با فرمان شهید عباسی، رزم شبانه شروع شد. مانور چند ساعت طول کشید و نزدیکی های صبح بود که به قرارگاه برگشتیم. نیروها واقعاً خسته بودند. من هم از این قاعده مستثنی نبودم. شهید عباسی گفت: «اول نماز صبح را بخوانید، بعد استراحت کنید. دیگر با شما کاری ندارم.»

من ناخواسته خوابم برد و نمازم قضا شد. وقتی که عباسی متوجه موضوع شد، خیلی ناراحت شد و گفت: «این رزم و این جبهه آمدن و این همه شهید دادن، فقط به خاطر نماز است. اگر قرار باشد شما در رزم و یا در شب عملیات، نمازت را نخوانی، تمامی این ها بی فایده است. شما الان به میدان جنگ آمده اید. فکر می کنید برای کی و برای چی می جنگید؟ امام حسین در آن وضعیت وصف ناپذیر که تمام یارانش در مقابل چشمش به شهادت رسیده بودند، نماز به پا کرد. برای این که به پیروان خود بیاموزد که ارزش و مقام نماز بالاست. رزم شبانه که آزمایشی بیش نیست. شما در میدان جنگ چه خواهید کرد؟ ارزش نماز از جنگ هم بالاتر است.»

شهید عباسی

*
حیف شبهای خدا

همسر شهید عبدالمهدی مغفوری می گوید:

«ایشان هیچ کاری را به نماز اول وقت ترجیح نمی داد. پیش می آمد که مهمان داشتیم و باید وسایل را فراهم می کردم و عجله داشتم. به آرامی می آمد و می گفت: همه کارهایت را کنار بگذار. اول نماز، بعد کارهای دنیا.

خودش هم معمولاً در مسجد و به جماعت، نماز می خواند.»

«ایشان در هر شرایطی، نمازهای یومیه و نماز شب را رها نمی کرد. یادم است یک شب، نزدیک ساعت دو بعد از نیمه شب، به خانه آمد. ظاهراً جلسه آنها به دارازا کشیده بود. گفتم: «شام خوردی؟»

گفت: «آن قدر خسته ام که نمی توانم چیزی بخورم. اگر هم بخوابم می دانم برای نماز نمی توانم بیدار شوم.»

گفتم: «این که ناراحتی ندارد. شما بخوابید، من بیدار می مانم؛ هر ساعت هم بگویید بیدارت می کنم.»

گفت: «من یک ساعت می خوابم.»

یک ساعت خوابید و بی آنکه بیدارش کنم از جا بلند شد.

وقتی دید مشغول کارهای منزل هستم، تبسمی کرد و گفت: «کم به فکر کارهای دنیا باش. این شب های خدا را حیف نیست که بی نماز بگذرانیم؟»

بعد وضو گرفت و تا نزدیک اذان صبح که من از خواب بیدار شدم، آهسته دعا می کرد و اشک می ریخت. نماز برایش خیلی اهمیت داشت. گاهی می گفتم: «فلانی، فلان چیز را گفته، یا این کار را کرده.» می گفت: «این قدر جوش دنیا را نزن! اگر نماز اول وقتت ترک شد، اگر با نامحرم حرف زدی، اگر حق را ناحق کردی، ناراحت باش. حرف و کار دنیا همیشه هست».

همسر عموی شهید مغفوری می گفت:

«او از همان طفولیت، نماز را می شناخت و استعداد عجیبی در یادگیری دستورات اسلامی داشت. یادم است بیشتر از هفت سال نداشت، اما موقع اذان به پشت بام می رفت و اذان می گفت. من تا آن جا که به یادم می آید، ندیدم نمازش را بعد از اول وقت بخواند.»

مادر خانم شهید مغفوری می گفت:

«حاج مهدی خصلتی برتر هم داشت و آن این بود که در حال انجام فرائض دینی به هیچ منبع قدرتی به جز خدا فکر نمی کرد. آن چنان ارتباط می گرفت که اگر در آن لحظات، فرزندش در آتش می سوخت، ملتفت نمی شد. گاهی اوقات می گفتم: «حاج آقا! خیلی از این دنیا کنار رفته اید.» می گفت: «دنیا برای من قفس تنگی است و کلید شکستن آن، شهادت است.»

برادر، حسن سلمانی می گفت:

«بنا بر ضرورت کار انتشاراتی سپاه ـ که همیشه با رنگ و جوهر سر و کار داشتیم ـ معمولاً دست هایم آغشته به جوهر بود و شستن آن هم وقت گیر بود. یک روز موقع نماز، وقتی اذان ظهر به گوشم رسید، کمی تعلّل کردم. شهید حاجی مغفوری گفت: سلمانی! نماز تمام شد و تو هنوز دست هایت را نشستی؟

بعد حرف جالبی زد. گفت: «اگر الان تلفن زنگ بزند و تو را بخواهند چه کار می کنی؟ می گویی بگو ده دقیقه دیگر زنگ بزن؟ الان هم خدا با آن عظمتش ما را صدا کرده، وقتی صدای اذان به گوش می رسد، یعنی وقت ملاقات است. تو که می دانی وقت نماز است، پنج دقیقه زودتر دست خود را تمیز کن.» خداوند از معرفت او کمی به ما ارزانی کند. در هر موردی سرآمد بود.

*
چیدن بهترین میوه ها

خسته شده بودم. گفتم: «حسین! زودتر بخوان، بریم.»

از ساعت دوازده شب آمده بودیم حرم و حسین از همان موقع، مشغول عبادت شده بود. حالا هم می خواست نماز شبش را به نماز صبح وصل کند. وقتی متوجه شد که من خسته شده ام، گفت: «بنشین برایت یک چیزی بگویم».

نشستم و گوش دادم. گفت: «فرض کن یک جایی دارند میوه های با ارزشی را تقسیم می کنند. کسی که اول می رسد، بهترین ها را می چیند و می برد، کسی هم که دیرتر می رسد، مجبور است ته مانده ها را ببرد.»

دستی به پشتم زد و گفت: «نماز سروقت و نماز شب در این ساعت، مثل رسیدن به موقع به محل تقسیم میوه هاست.»

شهید کیومرث نوروزی
*
پاسخگو

به نماز شب اهمیت زیادی می داد. حتی شب هایی که خسته بود، معمولاً ساعت یازده تا یازده و نیم، نماز شبش را می خواند و می خوابید.

یک شب ایشان را سر سجاده دیدم. سراغش رفتم. به ذکر نماز مشغول بود. خیلی گریه می کرد. گفتم: «اخوی! شما پاسدارها که وضعتان خوب است، چرا این قدر گریه می کنید؟»

گفت: «به خدا قسم آقا محمد، من از روز قیامت وحشت دارم! اگر ذره ای در کار کوتاهی کنم، نمی توانم پاسخ گو باشم. اگر یک قطره خون به خاطر قصور یا تقصیر من ریخته شود، خودم را نمی بخشم».

شهید سید علی حسینی

*
راه کار اشک

گفتم: «نرو. شبانه نرو. بمان و مثل همیشه یا صبح برو یا ظهر!»

گفت: «دست خودم نیست. قول داده ام. باید نیمه شب حرکت کنم.»

گفتم: «دلم شور می زند. نیمه شب شگون ندارد.»

گفت: «نماز بخوانیم، خدا آرامش می دهد.»

ساعت دو و نیمِ نصف شب بود. او نماز شب می خواند و من از پس پنجره اتاق به او زل زده بودم. با خودم می گفتم: خوب نگاه کن! این دقایق، آخرین دیدار تو با اوست در این دنیا.»

به قنوت نماز وتر رسیده بود؛ با یک دست رو به آسمان. شانه هایش می لرزید. صدای گریه اش تا عمق جانم می نشست. بغض، راه نفسم را بسته بود. به سجده رفت. زخم تیر و ترکش نمی گذاشت به راحتی خم شود.

او در نماز می گریست و من در نظاره او او برای وصال می گریست و من برای فراق او!

*

در عالم خواب، معاونش مصیّب را دید و گفت: «برای تو و بقیه شهدای واحد، خیلی دلم تنگ شده» و با التماس از او پرسید: «بگو تو از کدام راه کار رفتی که به این مقام رسیدی؟» مصیّب جواب داد: «راه کار اشک».

از فردای آن روز تا صبح شهادتش، روز و شبی نبود که اشک توی چشمانش نباشد. به هر بهانه، روضه، نماز، نماز شب و حتی توجیه نیروها، گریه می کرد. با صدای بلند، بی ریای بی ریا.

شهید علی چیت سازیان
منبع:

نماز و نیاز (سیره شهدای دفاع مقدس14)، ناشر: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت.

 نظر دهید »

چلچراغ مهدوی: معشوق هشیاران

28 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

ای فرزند ابی طالب! چرا فلاسفه و حکما و مکتب های انسانی به تو عشق نورزند؟

مگر تو نیستی که یک عمر به انسان ها عشق ورزیدی و سوختی؟ کدام انسان ها؟ آنان که نه تنها به تو عشق نورزیدند، بلکه کوشش تو را در تحریک آنان به سوی کمال، ناگوار تلقی می کردند و از تو روی می گرداندند و به راه خود می رفتند تو بادلی پرهیجان و دیدگانی پر از اشک سوزان، به دنبال آنان نگریسته و می گفتی: «فَاَینَ تَذهبون» آخر کجا می روید؟! چرا از حق و عدالت گریزانید؟! آخر در انسان شدن چه دیدید که با آن به مبارزه برخاستید؟!

ای فرزند ابی طالب، چرا معشوق هُشیاران درمیان مستان نباشی؟

مگر تو نبودی که عمری در نجات دادن انسان ها از درد «از خود بیگانگی» به تکاپو افتادی و رنج ها کشیدی و دست از لذایذ دنیا برداشتی و از سروری و زمامداری جهانی بزرگ، چشم پوشیدی؟

مگر تو نبودی که در راه آشنا ساختن انسان ها با «منِ حقیقی» شان، و تعهد فطری که درباره تکامل خویشتن داشتند، کوشش ها کردی؛ بلکه «خودِ» از دست رفته آنان را به خودشان برگردانی؟

تاریخ، کسی را جز تو سراغ ندارد که برای آشنا ساختن انسان ها، با «منِ حقیقی» شان، این همه جلال و جمال و ارزش در «منِ حقیقی» را نشان بدهد. کدامین حکیم و فیلسوف و مکتب است که به انسان و انسانیت، مانند تو جدّی بنگرد؟

آنان با همه اقتدار فکری و صرف نیروهای مغزی، اگر هم جدّی بودن جهان هستی را اثبات می کنند، برای این است که اهمیت انسان را که جزئی از آن است، اثبات نمایند؛ با این حال، این اثبات و استدلال از حدود فعالیت های تعقّلی محض، تجاوز نمی کند.

حال آنکه تو، جدی بودن جهان و موضوع انسان را همان گونه می بینی که خود جهان و انسان را.

به همین جهت است که سرتاسر عالم هستی، برای تو عظمت الهی بود و انسان، قلب این جلوه گاه.

آیا می توان درباره جهان و انسان، جدّی تر از این نگریست که هر جزئی از آن دو، نشان دهنده خداست؟

آری! شایسته توست که بگویی: «مارأیتُ شیئا اِلاّ وَرأیتُ اللّه مَعَهُ؛[1] در این جهان چیزی را ندیدم، مگر اینکه خدا را با او دیدم.»

[1] . ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، علامه محمدتقی جعفری، ج 1، ص 186.

 نظر دهید »

عبادت ، چرا وچگونه ؟

28 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

«یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ[1]؛

ای مردم! پروردگارتان که شما و پیشینیان شما را آفرید، پرستش کنید تا اهل تقوا شوید.»
چرا باید خدا را عبادت کنیم؟

در چند جای قرآن در پاسخ به این پرسش چنین آمده است:

* چون خدا خالق و مربی شماست: «…اعْبُدُواْ رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکمْ…». از آنجا که مشرکان، خالقیت را پذیرفته بودند ولی ربوبیت را انکار می کردند، خداوند در این آیه، دو کلمه «ربکم» و «خلقکم» را کنار هم آورده تا به این نکته دلالت کند که خالق شما، پروردگار شماست.

* چون تأمین کنندة رزق و روزی و امنیت شماست: «فَلْیعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیتِ * الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ»[2].

* چون همة عالم سپاسگزار او هستند: «…إِن مِّن شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدَهِ…»[3].

* چون معبودی جز او نیست: «…لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی…»[4].
چگونه عبادت کنیم؟

* آیات و روایات، برای عبادت، شیوه ها و شرایطی را بیان نموده اند که در جای خود، بحث خواهد شد؛ ولی چون این آیه، اولین فرمان الهی خطاب به انسان در قرآن است، سرفصل هایی را بیان می کنیم تا مشخص شود، عبادت باید چگونه باشد:

1. عبادت مأمورانه: یعنی طبق دستور او و بدون کم و زیاد و خرافات.

2. عبادت آگاهانه: تا بدانیم مخاطب و معبود ما کیست: «…حَتَّی تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ…»[5].

3. عبادت خالصانه: «…وَلَا یشْرِک بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»[6].

4. عبادت خاشعانه: «… فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»[7].

5. عبادت مخفیانه: پیامبر فرمودند: «اعظم العبادة اجراً اخفاها؛[8] عبادتی بزرگترین پاداش را دارد که پنهانی باشد.»

6. عبادت عاشقانه: پیامبر فرمودند: «افضل الناس مَن عَشق العبادة؛[9] برترین مردم کسی است که عاشق عبادت باشد.»

و خلاصة مطلب این که برای عبادت، سه نوع شرط است:

الف. شرط صحت، نظیر طهارت و قبله.

ب. شرط قبول، نظیر تقوا.

ج. شرط کمال، نظیر این که عبادت، آگاهانه، خاشعانه، مخفیانه و عاشقانه و… باشد.□

[1] . بقره، 21.

[2] . قریش، 3-4.

[3] . اسراء، 44.

[4] . طه، 14.

[5] . نساء، 43.

[6] . کهف، 110.

[7] . مؤمنون، 2.

[8] . بحار، ج 70، ص 251.

[9] . بحار،‌ ج 70، ص 253.

 نظر دهید »

هفته پژوهش

24 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

 

 

هفته پژوهش گرامی باد.

تحقیق کن، تحقیق کن!

امام امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ :

«لا ینفع اجتهاد بغیر تحقیقٍ.»

«هر تلاشی که در آن تحقیق(1) و حقیقت جویی نیست، بهره ای ندارد.»

معجم الفاظ غرر الحکم، ص 249

راه برین کدام است؟

امام امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ :

«لا سنّة أفضل من التّحقیق.»

«هیچ راهی برتر از تحقیق و حقیقت جویی نیست.»

معجم الفاظ غررالحکم، ص 249

عمل برتر

امام امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ :

«لا عمل کالتّحقیق.»

«هیچ کاری چون تحقیق و حقیقت جویی نیست.»

معجم الفاظ غررالحکم، ص 249

قلم، نخستین آفریده خدا

امام صادق ـ علیه السلام ـ :

«أوّل ما خلق اللّه القلم فقال له: اکتب فکتب ما کان و ما هو کائن الی یوم القیامة.»

«قلم نخستین آفریده کردگار است. به او فرمود: بنگار، و قلم آنچه را بود و تا روز رستخیز خواهد بود، همه را در نوشتار آورد.»

تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 398

نخستین قلمزن که بود؟

پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ :

«یا أباذرّ أربعة من الأنبیاء سریانیّون: آدم و شیت و أخنوخ (و هو ادریس و هو أوّل من خطّ بالقلم) و نوح … .»

«ای ابوذر! چهار تن از پیامبران سریانی اند: آدم و شَیت و اُخنوخ و نوح، و اُخنوخ همان ادریس است که نخستین بار با قلم نوشت.»

بحارالانوار، ج 11، ص 32

پژواک قلم تا کجا که نمی رسد!

پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ :

«تلاث تخرق الحجب و تنتهی الی ما بین یدی اللّه: صریر أقلام العلماء و وطی أقدام المجاهدین و صوت مغازل المحصنات.»

«سه بانگِ طنین انداز است که پرده ها را می درد و پژواک آن در نهایت به خدا می رسد: بانگ قلمهای دانشمندان؛ بانگ قدمهای مجاهدان؛ و بانگ چرخ بافندگی زنان پاکدامن.»

تفسیر نمونه، ج 24، ص 377

چرا زکات دست خود نمی دهی؟

امام صادق ـ علیه السلام ـ :

«… زَکوة الید البذل و العطاء و السّخاء بما أنعم اللّه علیک به و تحریکها بکتبه العلوم و منافع ینتفع بها المسلمون فی طاعة اللّه تعالی … .»

«زکات دست، بذل و دهش و بخشش است از نعمتهایی که خدا به تو ارزانی داشته است و جنباندن آن است به نگارش دانشها و بهره هایی که مسلمانان از آن در راه فرمانبری خدای بزرگ بهره مند شود.»

سفینة البحار، ج 2، ص 461

مرکب دانشوران، از خون شهیدان برتر است

امام صادق ـ علیه السلام ـ :

«اذا کان یوم القیامة جمع اللّه عزّ و جلّ النّاس فی صعیدٍ واحدٍ و وضعت الموازین فتوزن دماء الشّهداء مع مداد العلماء فیرجح مداد العلماء علی دماء الشّهداء.»

«آن گاه که روز رستخیز شود، خدای بزرگ همگان را در یک سرزمین گرد آورد و ترازوهای ارزش سنج در پیش نهد. چون خونهای شهیدان با مرکب قلم دانشمندان به سنجش آید، مرکب قلم دانشمندان بر خونهای شهیدان برتری یابد.»

من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 398

فرهنگ مکتوب و این همه پاداش!

پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ :

«المؤمن اذا مات و ترک ورقةً واحدةً علیها علمٌ تکون تلک الورقةُ یومَ القیامة ستراً فیما بینه و بین النّار و أعطاه اللّه تبارک و تعالی بکلّ حرفٍ مکتوبٍ علیها مدینةً أوسع من الدّنیا سبع مرّاتٍ.»

«مؤمن چون از دنیا رود و برگه ای حاوی دانش از خود بر جای نهد، این برگه در روز رستخیز، میان او و آتش دوزخ پرده ای شود. و خدای خجسته و بزرگ برای هر حرفی که بر آن برگه نوشته شده باشد، شهری به فراخناکی هفت گیتی به وی بخشد.»

بحارالانوار، ج 2، ص 144

ای قلمزنان! به کدامین راه می روید؟

پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ :

«یؤتی بصاحب القلم یوم القیامة فی تابوت من نار یقفل علیه بأقفال من نار فینظر قلمه فیما أجراه فان کان أجراه فی طاعة اللّه و رضوانه فکّ عنه التّابوت، و ان کان اجراه فی معصیة الله هوی فی التابوت سبعین خریفاً … .»

«در روز رستخیز، قلمزن را در تابوتی آتشناک بیاورند که قفلهایی آتشناک نیز بر آن بسته باشند. آن گاه به قلمش بنگرند که در چه راه به کار بسته است. اگر در فرمانبری و خرسندی کردگار به کار بسته است، آن تابوت از او برگیرند؛ و اگر در فرمان نابری کردگار به کار بسته است، هفتاد خزان در آن تابوت به عذابش کشند.»

میزان الحکمه، ج 8، ص 266

بهشت، ارزانی نویسندگان

پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ :

«من مات و میراثه الدّفاتر و المحابر وجبت له الجنّة.»

«هر که از دنیا رود و میراثش دفترها و دواتها باشد، بهشت ارزانی اش باد.»

ارشاد القلوب، ص 176

در سایه سار قلم، زندگی زیباست

پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ :

«… القلم من اللّه نعمة عظیمة ولولا القلم لم یستقم الملک و الدّین و لم یکن عیش صالح.»

«قلم نعمت بزرگ پروردگار است؛ و اگر قلم نبود، سیاست و دیانتی استوار نمی شد و زیستن خوشی در روزگار نبود.»

مستدرک الوسائل، ج 13، ص 258

قلم، رمز جاودانگی

امام صادق ـ علیه السلام ـ :

«تأمّل یا مفضّل! ما أنعم اللّه [به علی الانسان] … الکتابة الّتی بها تقیّد أخبار الماضین للباقین و أخبار الباقینَ للآتین و بها تخلد الکتب فی العلوم و الآداب و غیرها … .»

«بیندیش ای مفضّل! از نعمتهای الهی بر آدمی “نوشتن” باشد که رخدادهای گذشتگان را برای بازماندگان و رویدادهای زندگان را برای آیندگان به بند می کشد و به قلم کتابهای علمی و اخلاقی و جز آن جاودانه می شود.»

مستدرک الوسائل، ج 13، ص 258

نوشتار، برتر از گفتار است

امام امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ :

«رسول الرّجل ترجمان عقله و کتابه أبلغ من نطقه.»

«پیک آدمی نمایانگر خِرَد اوست و نوشتار آدمی رساتر از گفتار اوست.»

معجم الفاظ غررالحکم، ص 961

نشانِ فرزانگی

امام امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ :

«کتاب المرء معیار فضله و مسبار نبله.»

«نوشتار هر کسی نشان از فرزانگی اش دارد و میزان فرهیختگی اش را می نمایاند.»

معجم الفاظ غررالحکم، ص 960

بر کرانه قلمت چه جلوه گر است؟

امام امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ :

«عقول الفضلاء فی أطراف أقلامها.»

«خردورزیهای فرهیختگان بر کرانه قلمهایشان جلوه گر است.»

معجم الفاظ غررالحکم، ص 939

کیفیت نوشته ات، نشانه عقل توست

امام امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ :

«ثلاثة تدلّ علی عقول اربابها: الرّسول و الکتاب و الهدیة.»

«سه چیز نمودار خرد خردمندان است: پیک، نوشتار و ارمغان.»

معجم الفاظ غررالحکم، ص 961

فرصت از دست مده که پشیمان می شوی

پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ :

«اکتبوا العلم قبل ذهاب العلماء و انّما ذهاب العلم بموت العلماء.»

«دانشها را مکتوب کنید پیش از آنکه دانشوران از دست روند، که با از دست رفتن دانشوران، دانش نیز از دست رود.»

میزان الحکمة، ج 8، ص

 نظر دهید »

حلول ماه ربیع الاول

24 آذر 1394 توسط یکتا عریانی

 

برکات و اعمال ماه ربیع الاول

مجموعه: اعمال مستحبی

ربیع الاول

برکات و اعمال ماه ربیع الاول

ماه “ربیع الاول” همانگونه كه از اسم آن پیداست بهار ماه ها مى باشد؛ به جهت اینكه آثار رحمت خداوند در آن هویداست . در این ماه ذخایر بركات خداوند و نورهاى زیبایى او بر زمین فرود آمده است . زیرا میلاد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در این ماه است و مى توان ادعا كرد از اول آفرینش ‍ زمین رحمتى مانند آن به خود ندیده است .

ماه محرم و صفر را پشت سر گذاشتیم با اندوه و اشک و ناله ،اشک ریختیم و دل تازه کردیم و با یاد عظمت آقا ابا عبدالله الحسین بزرگ شدیم، از خزان عفلت به برکت اشک های محرم و صفر به بهار رسیدیم و اکنون وقت آن است که در این بهار به یمن رویش دوباریمان سجده شکر به جای آوریم و این بهار را قدر بدانیم و بندگی کنیم.

ماه “ربیع الاول” همانگونه كه از اسم آن پیداست بهار ماه ها مى باشد؛ به جهت اینكه آثار رحمت خداوند در آن هویداست . در این ماه ذخایر بركات خداوند و نورهاى زیبایى او بر زمین فرود آمده است . زیرا میلاد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در این ماه است و مى توان ادعا كرد از اول آفرینش ‍ زمین رحمتى مانند آن به خود ندیده است . چرا كه او داناترین مخلوقات خداوند و برترین آنها و سرورشان و نزدیكترین آنها به خداوند و فرمانبردارترین آنها از او و محبوبترینشان نزد او مى باشد، این روز نیز برتر از سایر روزهاست . و گویا روزى است كه كاملترین هدیه ها، بزرگترین بخشش ها، شاملترین رحمتها، برترین بركتها، زیباترین نورها و مخفى ترین اسرار در آن پى ریزى شده است .

پس بر انسان مسلمان كه برترى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) را قبول داشته و مراقب رفتار با مولایش مى باشد واجب است در این ماه به شکرانه ارازنی شدن آن نعمت بزرگ به عبادتی از سر شور و اشتیاق بپردازد،گرچه عبادات شبانه روزی عالمیان هرگز در خور چنین نعمتی نخواهد بود اما “آنچه سعی است ما در طلبش بنماییم".

مهمترین اعمال این ماه
شب اوّل:
این شب به نام «لیلة المبیت» مزیّن است، در این شب یک حادثه مهمّ تاریخى واقع شد و آن این که در سال سیزدهم بعثت، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از مکّه به قصد هجرت به سوى مدینه، از شهر خارج شد و در «غار ثور» پنهان گردید و امیر مۆمنان على(علیه السلام) براى اغفال دشمنان، فداکارانه در بستر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خوابید
آیه شریفه «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ ؛ بعضى از مردمِ (با ایمان و فداکار) جان خود را در برابر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است»(1) در حقّ آن حضرت نازل شد.(2)
سال هجرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مبدأ تاریخ مسلمانان است و تحوّلى عظیم در جهان اسلام روى داد.
1- روزه گرفتن به شكرانه سلامتی پیامبر اعظم و امیرمۆمنان از گزند كفار و مشركان در اول ربیع‏الاول.
2- خواندن زیارت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) در این روز.

روز هشتم:
در روز هشتم ربیع الأوّل، سال 206، شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام) طبق روایتى واقع شده است و از همان روز، امامت حضرت صاحب الزّمان، حجّة بن الحسن ـ عجّل الله تعالى فرجه الشریف ـ آغاز گردید.(3)
در این روز شایسته است زیارت امام حسن عسکری علیه السلام خوانده شود.

روز دهم :
روز ازدواج رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با حضرت خدیجه کبرى(علیها السلام) است در حالى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) 25 ساله بود و حضرت خدیجه(علیها السلام)40 ساله. به همین مناسبت روزه این روز به عنوان شکرگزارى مستحب شمرده شده است.(4)

روز دوازدهم:
این روز مطابق نظر مرحوم شیخ کلینى و مسعودى و همچنین مشهور میان اهل سنّت، روز ولادت با سعادت نبىّ مکرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)است.(5)
همچنین در این روز، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بعد از 12 روز که مسیر راه میان مکّه و مدینه را پیمود وارد مدینه گردید.(6) و نیز روز انقراض دولت بنى مروان در سال 132 است.(7)
اعمال مستحب در این روز به شكرانه انقراض دولت اموی دو مورد است:
1- روزه گرفتن.
2- دو ركعت نماز مستحبی كه در ركعت اول بعد از حمد، سه بار سوره كافرون و در ركعت دوم بعد از حمد سه بار سوره توحید خوانده می‏شود.

روز چهاردهم:
در سال 64 در چنین روزى، یزید بن معاویه به هلاکت رسید.(8)
وى پس از سه سال و نُه ماه خلافت که همراه با جنایات عظیمى بود - که مهمترین آن واقعه کربلا و شهادت ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) و یارانش مى باشد - در سنّ سى و هفت سالگى در منطقه «حوران» زندگى ننگینش به پایان رسید جنازه اش را در دمشق دفن کردند ولى اکنون اثرى از او نیست.(9)

شب هفدهم:
طبق روایات مشهور شیعه، شب ولادت حضرت خاتم الانبیا، رسول معظّم اسلام(صلى الله علیه وآله) است و شب بسیار مبارکى است.(10)
1) غسل به نیّت روز هفدهم ربیع الاوّل.(فلاح السائل، صفحه 61 )
2) روزه: كه براى آن فضیلت بسیار نقل شده است، از جمله در روایاتى از ائمّه معصومین(علیهم السلام)آمده است: كسى كه روز هفده ربیع را روزه بدارد، خداوند براى او ثواب روزه یكسال را مقرّر مى فرماید.(اقبال، صفحه 603 )
3) دادن صدقه، احسان نمودن و خوشحال كردن مۆمنان و به زیارت مشاهد مشرّفه رفتن.(همان مدرک )
4) زیارت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از دور و نزدیک در روایتى از آن حضرت آمده است: هر كس بعد از وفات من، قبرم را زیارت كند مانند كسى است كه به هنگام حیاتم به سوى من هجرت كرده باشد، اگر نمى توانید مرا از نزدیك زیارت كنید، از همان راه دور به سوى من سلام بفرستید (كه به من مى رسد).(همان ص 604)
5) زیارت امیر مۆمنان، على(علیه السلام) نیز در این روز مستحب است با همان زیارتى كه امام صادق(علیه السلام) در چنین روزى كنار ضریح شریف آن حضرت(علیه السلام) وى را زیارت كرد.(همان مدرک، صفحه 608 ) (این زیارت در بخش زیارات، مفاتیح آمده است).
6) تكریم، تعظیم و بزرگداشت این روز بسیار بجاست، مرحوم «سیّد بن طاووس»، در اقبال، در تكریم و تعظیم این روز به خاطر ولادت شخص اوّل عالم امكان و سرور همه ممكنات حضرت نبىّ اكرم(صلى الله علیه وآله) سفارش بسیار كرده است.()
بنابراین، سزاوار است مسلمین با برپایى جشن ها و تشكیل جلسات، هرچه بیشتر با شخصیّت نبىّ مكرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)، سیره و تاریخ زندگى او آشنا شوند و از آن، براى ساختن جامعه اى اسلامى و محمّدى بهره كامل گیرند.
همچنین یکسال قبل از هجرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، در چنین شبى معراج آن حضرت صورت گرفت.(11)

روز هفدهم:
همان گونه که گفتیم مشهور میان علماى امامیّه آن است که روز هفدهم ربیع الأوّل، روز ولادت با سعادت رسول خدا حضرت محمّد بن عبداللّه(صلى الله علیه وآله) است و معروف آن است که ولادتش در مکّه معظّمه، واقع شده است، و زمان ولادتش هنگام طلوع فجر، روز جمعه، سنه عام الفیل بوده است.(12) (عام الفیل سالى است که ابرهه با لشکرش که بر فیل سوار بودند به قصد تخریب کعبه آمد، ولى همگى نابود شدند).
همچنین در چنین روزى در سال 83 هجرى قمرى، ولادت امام صادق(علیه السلام) واقع شده است و از این جهت نیز بر اهمّیّت این روز افزوده شده است.(13)
ماه ربیع الأوّل گرچه آغاز آن آمیخته با خاطره غم انگیز و اندوهبار شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام)است، ولى از آن جا که میلاد مبارک حضرت ختمى مرتبت رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مطابق روایت معروف، در هفدهم این ماه و طبق روایت غیرمعروف، در دوازدهم آن واقع شده و میلاد حضرت صادق(علیه السلام) نیز در هفدهم این ماه است، ماه شادى و جشن و سرور است.
از آن جا که هجرت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) که سرچشمه دگرگونىِ عمیق در جهانِ اسلام و عزّت و شوکت مسلمین شد، و همچنین داستان «لیلة المبیت» در این ماه واقع گردیده، و آغاز امامت پربرکت حضرت بقیة اللّه (ارواحنا فداه) همزمان با شهادتِ پدر بزرگوارش نیز مى باشد در مجموع از ماههاى بسیار پربرکت و پرخاطره است، که سزاوار است، همه علاقه مندان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) آن را ارج نهند و گرامى بدارند.

پی نوشت ها :
1. سوره بقره، آیه 207.
2. اقبال الاعمال، صفحه 592 و تفسیر نمونه، جلد 2، صفحه 78.
3. کافى، جلد 1، صفحه 503.
4. اقبال، صفحه 599.
5. زاد المعاد، صفحه 412.
6. اقبال، صفحه 599 و کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 7 (حوادث سال اوّل هجرت).
7. مصباح المتهجّد، صفحه 791.
8. اقبال، صفحه 601 (سیّد بن طاووس، در همین کتاب از شیخ مفید، استحباب روزه در این روز را به خاطر هلاکت یزید نقل کرده است).
9. تتمة المنتهى، صفحه 64.
10. مصباح المتهجّد، صفحه 791 و اقبال، صفحه 603.
11. اقبال، صفحه 601.
12. مصباح المتهجّد، صفحه 791 و اقبال، صفحه 603.
13. بحارالانوار، جلد 47، صفحه 1، حدیث 2.

منابع: کتاب ارزنده المراقبات مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد ملكى تبریزى (ره)
makaremshirazi.org
pajoohe.com

 نظر دهید »

چكيده تحقيق پاياني

15 شهریور 1394 توسط یکتا عریانی

 


چكيده تحقيق پاياني
عنوان:عوامل استحكام خانواده از منظر اسلام
استتاد راهنما:جناب آقاي دكتر ابراهيم قاسمي روشن
استاد داور :جناب آقاي دكتر عبدالسعيد بديعي خرسند
محقق:زهراباقري
تاريخ دفاع:26/5/92
امتياز كسب شده :20
مدرسه علميه فاطميه (س) شهرستان صومعه سرا
چكيده:
تحقيق حاضر با عنوان عوامل استحكام خانواده از منظر اسلام است،خانواده نهاد مقدسي است كه در دين اسلام اهميت ويژه اي دارد وبه حفظ وصيانت آن بسيار تاكيد شده است،براي حفظ اين نهاد بايد در ابتدا با عوامل بحران زا در خانواده وعواملي كه موجب استحكام آن است ،آشنا شد. به همين منظور در ابتداي اين تحقيق اقسام خانواده بيان شده ودر ادامه دو هدف اصلي دنبال مي شود كه يكي از اين هدفها  شناسايي عواملي است كه خانواده را دچار بحران مي نمايد و ديگر بيان عواملي است كه با پاي بندي ورعايت آن مي توان خانواده اي مستحكم داشت .پيشينه اين تحقيق به اوايل اسلام يعني زمان نزول قرآن كريم وحضور پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم مي رسد كه اين را مي توان از آيات قرآن ورواياتي كه از زبان پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم ومعصومين عليهم السلام ومفسران وعلماي علم اخلاق صادر گرديده است استنباط كرد.روش تحقيق به صورت كتابخانه اي وتوصيفي است.در ابتداي اين تحقيق خانواده به دو دسته متعادل ونا متعادل تقسيم شده ودر پاسخ به عوامل بحران زا،آمده است كه پاي بند نبودن به آموزه هاي ديني ورعايت نكردن حقوق همسر و..موجب از هم پاشيدن  پايه هاي خانواده مي شود .در پاسخ به سوال عوامل استحكام خانواده ذكر شد كه اعتقاد به آموزه هاي ديني ورعايت آموزه هاي رفتاري وحقوق متقابل و…مي تواند خانواده را مستحكم تر كند.كه منابع آن كتبي است كه حول محور خانواده نگاشته شده است وبراي مستند كردن مطالب به آيات وروايات وكتب روايي مانند بحارالانوار وكافي و…رجوع شده است.
كليد واژه:عوامل-استحكام-خانواده-آسيب –اسلام.

 نظر دهید »

چكيده تحقيق پاياني

10 تیر 1394 توسط یکتا عریانی

 

چكيده تحقيق پاياني
عنوان :بررسي علل شكل گيري واقعه عاشورا وپيامدهاي آن
پژوهشگر:زهرا معصومي
استاد راهنما:جناب آقاي دكتر ابراهيم قاسمي
استاد داور:جناب آقاي دكتر عبدالسعيد بديعي خرسند
تاريخ دفاع:24/12/93
امتياز:8/19
چكيده:قيام مقدس وپرشكوه امام حسين عليه السلام ريشه در انحراف هاي بنيادي واساسي در جامعه اسلامي داشت.اين انحراف ها زاييده انحراف حكومت اسلامي از مسير اصلي خود از سقيفه به بعد بود كه پس از شهادت علي عليه السلام بطور كلي به دست سلسه سفياني وحزب ضد اسلامي اموي افتاد.به گواهي اسناد تاريخي ،سران اين حزب هيچ اعتقادي به اسلام واصول آن نداشتند وظهور اسلام وبه قدرت رسيدن پيامبر اسلام را جلوه اي از پيروزي تيره بني هاشم برتيره بني اميه ،در جريان كشمكش قبيلگي در درون طايفه بزرگ قريش مي دانستند وبا يك حركت خزنده به تدريج در پوشش اسلام به مناصب كليدي دست يافتند.سرانجام از سال چهلم هجري ،حكومت اسلامي وسرنوشت مقدرات امت اسلامي به دست اين حزب افتاد وپس از بيست سال حكومت معاويه وبه دنبال مرگ وي،پسرش يزيد به قدرت رسيد كه اوج انحرافات بنيادي وجلوه اي آشكار از ظهور جاهليت نو در پوشش ظاهري اسلام بود.امام حسين عليه السلام نمي توانست در برابر چنين فاجعه سكوت كند واحساس وظيفه ميكرد كه در برابر اين وضع ،اعتراض ومخالفت كند.اسنادي وجود دارد كه بيانگر آن است،از نظر امام ،رهبر وپيشواي مسلمانان شرايط وويژگي هاي دارد كه امويان فاقد آن بودند واساس انحرافها وگمراهي هااين بود كه عناصر فاسد وغير لايق تكيه بر مسند خلافت اسلامي زده بودند وحاكميت وزمامداري آنها آثار ونتايج بسيار تلخ وويرانگري به دنبال آورده بود.
كليد واژگان :عاشورا-معروف-منكر-خواص-اصلاح.

 1 نظر

مقاله موعود در اديان الهي

01 تیر 1394 توسط یکتا عریانی

 

مدرسه علمیه فاطمیه ( سلام الله علیه ) صومعه سرا

مقاله
عنوان مقاله:
موعود در اديان الهي
پژوهشگران:

فاطمه حسين زاده،الهام حسن پور،فاطمه حسن پور

تابستان 1393

تقديم به:
صاحب عصر وزمان حضرت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف كه با ظهور خود جهاني پر از عدل وداد هديه به جهانيان مي نمايد.اللهم عجل لوليك الفرج.

چکیده
اصولاً اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار منجی عقیده¬ای است که در کیشهای آسمانی؛ یهود ، مسیحیت عموماً و دین مقدس اسلام خصوصاً، به مثابه یک اصل مسلّم، مورد قبول واقع شده است. شور و التهاب انتظار موعود آخرالزمان، در تاریخ پرفراز و نشیب این ادیان موج می¬زند.
یهودیان، مسیحیان در سراسر تاریخ محنت¬بار خود هرگونه خواری و شکنجه را به این امید بر خود هموار کرده¬اند که روزی «مسیحا» خواهد آمد. در این مقاله سعی بر این است تا ضمن بررسی سیر اندیشه و اعتقاد به ظهور منجی در هر یک از ادیان فوق، به مشترکات آن اشاره نماییم.
کلید واژگان: انتظار، یهود، مسیح، منجی¬گرایی، مهدویت.

فهرست
مقدمه
ديدگاه دين اسلام درباره ظهور منجي موعود
ديدگاه قرآن درباره ظهور منجي موعود
اعتقاد به موعود در مسيحيت
اعتقاد به منجي موعود در يهود
يهود ،انتظار مسيح عليه السلام ومحورهاي آن
ديدگاه هاي مشترك اديان
ديدگاه هاي متفاوت اديان
نتيجه گيري
منابع

مقدمه
همه پيروان اديان الهي و برخي از پيروان غير اديان الهي عقيده دارند كه در يك عصر بحراني جهان كه فساد و ظلم بيداد ميكند، نجات دهنده بزرگ و مصلح جهاني ظهور ميكند و اوضاع آشفته جهان را اصلاح نموده و عدل را گسترش ميدهد. گرچه در اين كه مصلح جهاني كيست، داراي چه ويژگيهايي است، نام او چيست و منسوب به كدام ملت و دين است، اختلاف نظر دارند. هر ملتي او را با لقب مخصوص و ويژگيهايي ميشناخته و او را از خودشان ميدانند. جهودان، از بني اسرائيل و عيسويان او را مسيح موعود ميخوانند وبا همه اين اختلاف ها نكته اي وجود دارد كه باعث ميشود كه دين هايي مثل اسلام. مسيح، يهود… هر كدام به گونه اي باهم پيوند داشته باشند.اعتقاد به ظهور يك منجي و نجات دهنده و اجر اكننده عدل و عدالت در جهان، خود پيوندي ميان اين اديان مي باشد .همين موضوع باعث مي شود كه ما مسلمانان با داشتن آخرين و كاملترين دين هيچ ديني را رد نكنيم زيرا هر ديني در زمان خود كاملترين بوده و با گذشت زمان كاملتر شد تا به اسلام كه كاملترين دين و آخرين مي باشد رسيده، چه بسا كه با آمدن موعود ما يعني حضرت مهدي (عج) دين اسلام كامل و جامع تر شود.

ديدگاه دين اسلام درباره ظهور منجي موعود
ديدگاه قرآن درباره ظهور منجي موعود
در دين مقدس اسلام، مسأله موعود و منجي، به روشني مطرح شده است. قرآن، كتاب آسماني مسلمانان، در آيات متعدد به حاكميت صالحان بر زمين و غلبه دين حق، اشاره دارد.(وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ)(آیه 105 سوره انبیاء) خداوند، در اين آيه تصريح مي كند كه زمين را بندگان صالح من، به ارث مي برند و در اختيار مي گيرند. همچنين تصريح مي كند كه اين امر، حقيقتي است كه در كتب انبياي گذشته نيز بدان اشاره شده است. بر اساس آيه “وعد الله الذين…” خداوند، به انسان هايي كه ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند وعده مي دهد كه خلافت و حكومت در زمين را به آنان وا مي گذارد و دينشان را پابرجا و برقرار مي سازد، و در چنين زماني، آرامش و امنيت كامل، در جهان ايجاد مي شود و آدميان به عبادت و بندگي خدا مي پردازند.
خداوند در سه جاي قرآن تصريح مي كند، دين اسلام بر همه اديان غلبه خواهد كرد؛ هر چند كافران و مشركان نخواهند و خود را شاهد بر چنين رويدادي معرفي مي كند.(توبه/33، فتح/28، صف/8)
البته با توجه به رواياتي كه در تفسير و تبيين آيات الهي از پيشوايان معصوم صادر شده است مي توان دريافت كه بيش از 250 آيه از آيات قرآن، به امام مهدي(علیه السلام) و حاكميت عدل و دين اشاره دارد.( معجم احاديث الامام مهدي، ج5).
علاوه بر قرآن كريم، روايات متعددي از پيامبر و ائمه معصومين(علیه السلام) درباره ظهور موعود و منجي، صادر صادر شده است كه در آخر الزمان، فردي از فرزندان پيامبر كه هم نام او است، قيام خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد مي كند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده است.اعتقاد به ظهور امام مهدي(علیه السلام) چنان در ميان مسلمانان ريشه دارد كه علاوه بر آنكه مورد قبول همه فرقه ها است و در كتب روايي مانند صحاح سته، روايات متعددي درباره او ذكر شده است. كتاب هاي متعددي نيز ويژه آن حضرت به رشته تحرير در آمده است.
پيامبر گرامي (ص) فرمود:
مهدي از عترت من از نسل فاطمه (س) است.
در سنن ابوداوود كه از كتابهاى مهم اهل سنّت است، در باب «ما جاء فى المهدى» حديث شماره 3735 از امسلمه نقل شده است که رسول خدا فرمودند:«مهدى، از عترت من از نسل فاطمه است». در حديث شماره 3736 از ابى سعيد خدرى نقل شده است كه رسول الله(ص) فرمود: «المهدى منّى اجلى الجبهة اقنى الانف يملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما؛ مهدى، از من است.پيشاني او آشكار و هويدا است ، بيني بلند و كشيده دارد ، زمين را از عدل و داد پر ميكند ، همان طور كه از ظلم و جور پر شده است.» ،( الطرائف في معرفة مذاهب الطوئف ، ص 177 ، ح 278)ذكر اين نكته مناسب است كه به اعتقاد شيعه، امام مهدي(علیه السلام) فرزند امام حسن عسكري(علیه السلام) است كه در سال 255 هـ . ق به دنيا آمد و اكنون در پرده غيبت قرار دارد تا زماني كه خداوند اذن ظهور و قيام دهد. بر اين اساس او زنده است، ولي به اعتقاد اهل سنت، او به دنيا نيامده، بلكه در آخر الزمان و حدود چهل سال قبل از ظهورش، متولد خواهد شد.
اعتقاد به موعود در مسیحیت
مسیحیان و بازگشت مسیح
قدیمی تر عهد جدید مانند رساله اول و دوم پولس به تسالونیکیان به خوبی منعکس گشته است. اما در

رساله های بعدی مانند رساله های پولس به تیموتاؤس و تیطس، همچنین رساله های پطرس به بعد اجتماعی مسیحیت توجه شده است. این مسأله از آن جا ناشی می شد که عیسویان با گذشت زمان پی بردند که بازگشت مسیح علیه السلام برخلاف تصور آنان نزدیک نیست.(توفيقي،ج1،ص170) هراقلیتی از آنان بر این عقیده ماندند که عیسی به زودی خواهد آمد و حکومت هزارساله خود را تشکیل خواهد داد؛ حاکمیتی که به روز داوری پایان خواهد یافت. از همین رو، از دیر باز گروه های کوچکی به نام هزاره گرا در مسیحیت پدید آمده اند که تمام سعی و تلاش خود را صرف آمادگی برای ظهور دوباره عیسی در آخرالزمان می کنند.(توفيقي،بي تا،ص1420) البته، وجود آیاتی در انجیل این حالت انتظار را تشدید می کند و با اشاره به عدم تعیین وقت ظهور، آن را ناگهانی معرفی می کنند. به عنوان مثال، در انجیل متّا از زبان عیسی این گونه نقل شده است: «شما نمی توانید زمان و موقع آمدن مرا بدانید؛ زیرا این فقط در ید قدرت خداست. هیچ بشری از آن لحظه (زمان ظهور) آگاهی ندارد حتی فرشتگان، تنها خدا آگاه است»(متا،باب24،ص36)
روشن نگه داشتن چراغ انتظار در لابه لای انجیل به چشم می خورد: «کمرهای خود را بسته و چراغ های خود را افروخته بدارید، باید مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند. تا هر وقت آید و در را بکوبد، بی درنگ در را برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامانی که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد. پس شما نیز مستعد باشید؛ زیرا در ساعتی که شما گمان نمی برید پسر انسان می آید.»(لوقا،باب120،ص354)
مسیحیت ضمن تأکید بر غیرمنتظره بودن بازگشت عیسی، هدف از این بازگشت را ایجاد حکومتی الهی در راستای حکومت الهی آسمان ها ارزیابی می کند.(متا،باب10،ص6) علاوه بر این، ظهور مسیح یگانه راه حل برای ادامه حیات و زندگانی برشمرده می شود(متا،باب2،ص34) و عیسی منجی انسان ها و پادشاهِ پادشاهان معرفی می گردد.(مكاشفه،باب 17،ص14) وی براساس سخنان دانیال نبی، نظام اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تربیتی و مذهبی جهان را عوض خواهد کرد و جهانی بر راه وروش خدابنا می کند.(دانيال،باب 2،ص4445)
مفسران در تفسیر آیه 159 سوره نساء، آن را با بازگشت حضرت مسیح در آخر الزمان مرتبط می دانند و این آیه را در همین رابطه ارزیابی می کند.(مكارم شيرازي،ج4،ص204) به هر حال، مسأله فرود آمدن مسیح و بازگشت وی در آخرالزمان، از موضوعات مشترک اندیشه انتظار نزد مسلمانان و مسیحیان است. البته، اسلام در این رابطه منجی موعود را مهدی علیه السلام معرفی نموده، او را پیشوای آخرالزمان تلقی می کند: «چگونه خواهید بود، آن گاه که عیسی بن مریم در میان شما فرود آید و پیشوای شما از خود شما باشد.»(مجلسي،ج14،ص344) یا آن که در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام نقل شده است: «پیش از قیامت (عیسی) به دنیا فرود می آید و هیچ کس از ملت یهود و مسیحی نمی ماند مگر آن که پیش از مرگ به او ایمان آورد و آن حضرت پشت سر مهدی نماز می گذارد.»(همان،ص349)
بی گمان بر هر پژوهشگر آگاه روشن است که روایات اسلامی و اعتقادات مسیحی در رابطه با مسأله ظهور بسیار به هم نزدیک هستند. مقایسه خبرهای رسیده از روایات اسلامی در رابطه با پیشرفت غیرقابل تصور علوم در زمان ظهور(همان،ج52،ص336)، ایجاد رفاه اجتماعی(همان،ج51،ص68)، علایم ظهور(محمدي ري شهري،ج1 ،ص177) و سایر موارد با آنچه آمد به روشنی این مدعا را ثابت می کند.
این مسأله به خودی خود می تواند زمینه های گفت وگو و هم اندیشی بین انتظار اسلامی و مسیحی را فراهم آورد. ناگفته نماند که حتی در برخی از انجیل های مورد پذیرش گروهی از پروتستان ها، به روشنی از ظهور نجات دهنده ای صحبت به میان می آید که از فرزندان پیامبر عربی است: مسیح در وصایای خود به شمعون پطرس می فرماید: «ای شمعون! خدای من فرمود، تو را وصیت می کنم به سید انبیا، که بزرگ فرزندان آدم و پیغمبران امی عربی است. او بیاید، ساعتی که فرج قوی گردد و نبوت بسیار شود و مانند سیل جهان را پرکند.»(روزنامه همشهري،26/10/74)

اعتقاد به منجی موعود در یهود
دین یهود یکی از ادیان آسمانی و ابراهیمی به شمار می‌رود که با مسیحیت و اسلام به ‌لحاظ تاریخ و نیز شماری از آموزه‌ها گره خورده است. باور به ظهور منجی موعود و تصور آینده‌ای درخشان نیز به منزلۀ نقطۀ اشتراک میان ادیان ابراهیمی است که در همۀ این ادیان وجود دارد.
براساس باور دینی کهنی، یهودیان معتقدند پادشاهی از نسل داوود به نام” ماشیح” روزگاری وعدۀ خدا در حق این قوم را که به باور خودشان، قوم برگزیدۀ خدایند، عملی خواهد ساخت و پادشاهی ابدی خدا را بر زمین استوار خواهد کرد.
یهودیان برخلاف برخی اقوام دیگر که دوران طلایی تاریخ خود را در گذشته‌های تاریک و بسیار دور می‌بینند، به آینده چشم دوخته‌اند و انبیای بنی‌اسرائیل بارها به «روزهای آخر» که هنوز فرا نرسیده است، به عنوان دوران اعتلای نهایی و عظمت ملی یهود اشاره کرده‌اند. امید به آیندۀ نورانی و مشحون از سعادت در دل عامۀ مردم، روز‌به‌روز نه‌تنها شدت یافت، بلکه به رؤیاهای شگفت‌انگیزی هم دامن زد.
نام منجی موعود قوم یهود «ماشیح» یا «تدهین‌شده با روغن مقدس» است که از جانب خدا مأمور آغاز این دوران تازه و پر از شگفتی است و محور آیندۀ درخشان قوم یهود است.
اعتقاد به ماشیح و آمدن او چنان جایگاهی‌ در میان قوم یهود دارد که آن را نقشۀ خدا برای نجات بشر می‌دانند و معتقدند وقتی هیچ نبود، ماشیح یا مسیحا وجود داشت.
البته هر ملتى او را با لقبى مخصوص مى‏شناسد; زرتشتیان او را به نام سوشیانس; یعنى نجات دهنده جهان، عیسویان به نام مسیح موعود، یهودیان به نام سرور میکائیلى و مسلمانان به نام مهدى موعود مى‏شناسند.
هر ملتى نیز آن موعود نجات بخش را از خودش مى‏داند; مثلا زرتشتیان او را ایرانى و از پیروان زرتشت مى‏دانند، عیسویان او را هم کیش خودشان مى‏شمرند، یهودیان او را بنى‏اسرائیلى و از پیروان موسى مى‏شمرند و مسلمانان او را از دودمان بنى هاشم و فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏شمارند، که البته اسلام، به‏طور کامل‏ومشخص، این شخصیت جهانى و موعود کل را معرفى‏نموده اما در سایر ادیان چنین نیست.
نکته قابل توجه این که علائم و مشخصاتى که در سایر ادیان براى آن نجات دهنده بزرگ ذکر شده، در مورد مهدى، موعود اسلام; یعنى فرزند بلا فصل امام حسن عسکرى علیه السلام نیز قابل انطباق است; زیرا مى‏توان او را از نژاد ایرانى شمرد، چرا که مادر حضرت سجاد علیه السلام که جد امام زمان علیه السلام است، یک شاهزاده خانم ایرانى به نام شهربانو، دختر یزدگرد، پادشاه ساسانى بود . همچنین مى‏توان او را از دودمان بنى اسرائیل شمرد; زیرا بنى هاشم و بنى اسرائیل، هر دو از نسل ابراهیم خلیلند; بنى‏هاشم از نسل اسماعیل و بنى‏اسرائیل از نسل اسحاق‏اند . با عیسویان نیز نسبت دارد; زیرا مادر حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه) یک شاهزاده خانم رومى به نام نرجس بوده که به صورت شگفت‏انگیزى خود را به امام حسن عسکرى علیه السلام مى‏رساند (طاهري،1378،ص125-126)
عشق به صلح و عدالت، در درون هر کسى وجود دارد . همه از صلح و عدالت لذت مى‏برند و با تمام وجود، خواهان جهانى سرشار از صلح و عدالتند و بر همین اساس، همه اقوام و ملل، منتظر مصلح کلند.
بررسى دیدگاه ادیان آسمانى و بلکه همه مذاهب در مورد موعود و مصلح جهانى، بسیار قابل توجه است ولى مسلمانان کمتر به این مهم توجه کرده‏اند . وقتى بشریت‏به این مهم توجه پیدا نماید که عقیده به ظهور یک نجات دهنده فوق العاده جهانى، یک عقیده مشترک دینى است که از مصدر وحى سرچشمه گرفته و همه پیامبران بدان بشارت داده و همه ملل در انتظار او هستند، در این صورت، مسلمانان بویژه شیعیان، به خیالبافى، عقاید خرافى و نظایر آن متهم نمى‏گردند.

یهود; انتظار مسیح علیه السلام و محورهاى آن
از برخى تعالیم دین یهود روشن مى‏شود که شخص منجى و موعود منتظر، کسى جز حضرت عیسى مسیح علیه السلام نیست و در واقع، این عقیده، یکى از اشتراکات این دین، با مسیحیت مى‏باشد .
برخى از انبیا، مانند حزقیال و ملاکى، اعلام داشتند که خدا بزودى یک مسیح را از نسل داوود براى بازگرداندن شکوه بنى‏اسرائیل خواهد فرستاد . انتظار مى‏رود که مسیح یاد شده، قوم خود را از دست‏حاکمان مشرک رهایى بخشد و قدرت شریعت‏خدا را براى گروه کوچکى که در زمان تنگى، وفادار و مطیع فرمان خدا باقى خواهند ماند.
برخى از انبیا مژده دادند که این سلطنت تنها براى یهود نیست، بلکه همه ملتهاى جهان از آن برخوردار خواهند شد.
بحران پیش از ظهور از نظر یهود
از نظر یهود، دوران پیش از ظهور، همراه با ستم به قوم بنى اسرائیل خواهد بودامتها در ستم کردن به بنى اسرائیل بر یکدیگر سبقت‏خواهند گرفت و هر گرفتارى تازه، چنان شدید خواهد بود که گرفتاریهاى قبلى را از یادها خواهد برد.

کیفیت ظهور مصلح یهود

همان طور که گذشت، یکى از اعتقادات یهود، ظهور مصلح در آخرالزمان است . اوست که اخلاق فاسد مردم را تطهیر کرده و اصلاح مى‏نماید . یهود منتظرند که قائمى از اولاد داوود پیغمبر علیه السلام ظهور کند; به طورى که اگر لبهایش به دعا حرکت کند، تمام امتها نابود شوند و این موعود منتظر، به گمان یهود، همان مسیح است که وعده او به یهود داده شده است . (شريف قرشي،بي تا،ص133)همچنین، در باب کیفیت ظهور مصلح یهود، در تعالیم این دین، از قول یکى از پیامبرانشان به نام اشعیا چنین آمده است:
“بزودى کسى از اصل و نسب ابى داوود خروج، و روح رب بر او حلول مى‏کند و روح حکمت و فهم و قدرت و معرفت‏خوف رب بر او حاکم مى‏باشد . او به نفع بیچارگان، حکم به عدل مى‏کند و بر آنان انصاف مى‏نماید و منافق را نابود مى‏کند و امنیت و آرامش برقرار خواهد کرد; به طورى که همه براحتى و در کنار هم زندگى مى‏کنند .” (همان،ص122)
الف- دیدگاه های مشترک ادیان:
1-وعده بشارت ظهور
2-شخصیت والا و منتخب منجی
3-حکومت جهانی
4-برقراری صلح و عدالت و شکست بساط ظلم
5-وارثان زمین شدن صالحان و مظلومان.

ب- دیدگاه های متفاوت ادیان:
1-هویت منجی موعود و القاب وی
2-جایگاه و مراتب معنوی موعود.

نتیجه¬گیری

هدف از مقایسه سیر اندیشه و اعتقاد نجات¬بخشی و تطور آن در هر یک از ادیان و همچنین برابری ادیان در اعتقاد به ظهور منجی، بیان این نکته نیست که دینی از دین دیگر در این مسئله خاص متأثر گردیده و یا بر آن تأثیر گذاشته است. آنچه در این پژوهش مورد نظر می¬باشد این است که موارد همانند یا مشترک ادیان کنار هم قرار گیرند و این نتیجه کلی به دست آید که اندیشه نجات¬بخشی و اشاره به موعودی که در پایان جهان خواهد آمد و نظامی همسان با دستورهای خداوند خواهد ساخت، در همه ادیان وجود دارد
اما اینکه این موعود کیست وچه موقع و کجا ظهور خواهد کرد، از جمله مسائل مورد اختلاف می¬باشد. آنچه مشترک است این است که نجات¬دهنده آخرالزمان از خاندان نبوت و دارای همه صفات پسندیده است. در همه ادیان نوعی اعجاز در مسائل مربوط به موعود دیده می¬شود. وصف جهان انتظار در ادیان گوناگون الگوی واحدی دارد؛ جامعه¬ای است که در زمینه¬های فردی، اجتماعی، سیاسی اقتصادی، علمی و فرهنگی به ابتذال کشیده شده، فساد و تباهی به اوج خود رسیده؛ آن¬گاه است که فرج نزدیک است.همه ادیان با عبارات و شیوه-های واحدی از ویژگیهای عصر انتظار یاد کرده¬اند. سبب این همسانی این است که در همه دورانها و برای همه مردم، ستم، کینه و جنایت ناپسند بوده است. از این رو، انتظار جامعه¬ای بدون ظلم و تصور جامعه آرمانی از گذشته¬های دور تاکنون اندیشه بسیاری از دانشمندان و محققان بوده است. به گونه¬ای که هر یک از آنان طرحی جداگانه برای ایجاد جامعه آرمانی تدوین نموده است. طرح این گونه مسائل از سوی دانشمندان گوناگون و ریشه¬یابی آن در ادیان مختلف مانند یهود، مسیحیت نشانه این است که زندگی در یک جامعه آرمانی خالی از ظلم و ستم ریشه در نهاد بشریت دارد. اما آنچه تمام این طرحها را غیرعملی نموده، این است که آنها واقع بینانه و همراه با ارائه روشن نیستند، بلکه فقط یک جامعه آرمانی را به تصویر کشیده¬اند نه راه و روش رسیدن به آن را. همچنین هدفهایی برای این طرحها تعیین نشده است تا بدان وسیله اراده و شور و خواست مردم را برانگیزد و آنان را به تغییر اوضاع و احوال موجود مایل گرداند. تنها طرحی که دارای این خصایص می¬باشد، اسلام است.
تحقق این جامعه آرمانی در متون دینی ما پیشگویی شده و هدف نهایی جامعه آرمانی این است که انسانها به کمال حقیقی برسند؛ کمالی که جز بر اثر خداشناسی، خداپرستی، اطاعت کامل و دقیق از اوامر و نواهی الهی و کسب رضای خداوند و تقرب به درگاه او حاصل شدنی نیست. جامعه¬ای که خداوند وعده فرموده است، جامعه¬ای است که افرادش عقاید، اخلاق و اعمال موافق با تعالیم و احکام اسلامی دارند.
گفتنی است که همه بشارتها، وعده¬ها و اشاره¬ها که در همه آیینها و دیانتها آمده است، نظر به قیام الهی آخرالزمان و حرکت بشری ـ الهی مصلحی دارد که در پایان ادوار نبوت و در امتداد جریان دین اسلام، از داخل اسلام ظهور خواهد کرد. این است که هرگاه موعود گفته می¬شود، منظور موعود و منجی نهایی و منتظَر آخرین است. به بیان دیگر منظور از نجات¬بخشی در ادیان، همان منجی¬گرایی در آیینهای مختلف است که منطبق با نظریه مهدویت می¬باشد. و چه باشکوه است تصور ایامی که تنها حاکم عالم، دادگستری چون قائم آل¬محمد باشد و چه زیباست زندگی در ایامی که پرچمی جز پرچم توحید در اهتزار نباشد و ندایی جز ندای حق به گوش جهانیان نرسد؛ دورانی سرشار از عطوفت و مهربانی که عدالت، آزادگی و کرامت انسانی سرتاسر گیتی را پر کند.

منابع:
قرآن مجيد-1
توفيقي،حسين،آشنايي با اديان بزرگ،ج1،تهران،طه،بي تا.-2
———–،مجله موعود،هزاره گرايي در فلسفه تاريخ مسيحيت،شماره170،تهران،بي نا،بي تا..-3
طاهري ،حبيب الله،سيماي آفتاب ،قم،مشهور،1378.-4
شريف قرشي،باقر،زندگي خاتم الاوصياء امام مهدي (عج)،مترجم:ابوالفضل اسلامي،قم،نشر فقاهت،1376.-5
محمدي ري شهري،محمد،ميزان الحكمه،ج1،قم،دارالحديث،1385.-6
مكارم شيرازي،ناصر،تفسير نمونه،ج4،قم،دارالكتب الاسلاميه،1354.-7
مجلسي،محمدباقر،بحارالانوار،ج14،51،52،تهران،اسلاميه،بي تا.-8
روزنامه همشهري،26/10/74.-9
كتاب مقدس عهدين،انجيل متي،لوقا،مكاشفه،دانيال نبي،انجمن پخش كتب مقدسه،1986.-10

 1 نظر

چكيده تحقيق پاياني

27 اردیبهشت 1394 توسط یکتا عریانی

  

چكيده تحقيق پاياني

محقق :شهربانو ضميري

استاد راهنما:جناب آقاي دكتر ابراهيم قاسمي روشن

استاد داور:جناب آقاي دكتر عبدالسعيد بديعي خرسند

سال دفاع:1392

مدرسه علميه فاطميه سلام الله عليها شهرستان صومعه سرا

چكيده:

اعتقاد به معاد وجزا در آخرت ،يكي از اصول دين مبين اسلام بوده ودر فرهنگ تشيع جايگاه  والايي دارد به طوري كه بسياري از پيامبران وامامان تلاش زيادي براي اين موضوع در ميان مردم نموده اند ،علاوه بر اين از براهين قرآن كريم مانند عبث نبودن آفرينش انسان ،رحمت وعدالت پروردگار وهمچنين دلايل عقلي كه برخي از آنها وي‍ژگي هاي عالم آخرت را بيان مي كنند مانند اينكه بايد نظام آخرت به گونه اي باشد كه رحمت خا لص وبدون رنج وزحمت در آن تحقق يابد يا اينكه بايد دست كم داراي دو بخش مجزا براي رحمت و عذاب باشد تانيكوكاران وتبهكاران از هم جدا شوند و…مي توان ضرورت معاد ووجود بهشت وجهنم را اثبات نمود .بهشت وجهنمي كه در آن جزاي افراد متناسب با عملي است كه دراين دنيا انجام داده اند واز نوع مجازات قراردادي (تنبيه وعبرت)يا مجازاتي كه با گناه رابطه تكويني وطبيعي دارد (مكافات دنيوي)نيست.به عبارت ديگر عالم آخرت دار جزا بوده نه دار عبرت گرفتن وجبران كردن.

كلمات كليدي:بهشت،جهنم،جزا،معاد.

 2 نظر

چكيده

22 فروردین 1394 توسط یکتا عریانی

چكيده تحقيق پاياني

عنوان:وظايف واختيارات ولايت فقيه ازمنظر امام خميني (رحمه الله)

استاد راهنما:جناب آقاي دكتر ابراهيم قاسمي روشن

استاد داور:جناب آقاي دكتر عبدالسعيد بديعي خرسند

محقق:سكينه كريمي

تاريخ دفاع:1392 مدرسه علميه فاطميه سلام الله عليها شهرستان صومعه سرا

چكيده:مسئله ولايت فقيه كه امروزه در سطحي گسترده مطرح گرديده ،برپايه “حكومت"استوار است.ولايت در لغت به معناي “امارت"،"نزديكي"،"خويشاوندي"ودر اصطلاح سياسي به معناي حكومت كردن واجراي اوامر وقوانين الهي بر مسلمين است.ولايت فقيه همان حكومت وزعامت توسط عالم ديني (فقيه)است.اما آنچه قابل توجه است اينكه تئوري ولايت فقيه در زمان امام راحل در عرصه جامعه بصورت عملي بروز وظهور يافته ولي از آغاز عصرغيبت كبري مطرح بوده ودرطول زمان تاعصرحاضر به رشد وبلوغ خود رسيده است. نظر امام خميني (ره)درباب ولايت فقيه ووظايف واختيارات ،اشاره به آن دارد كه تمامي امور كه به دست ولي فقيه در عصر غيبت سپرده مي شود فقط يك تكليف است وطبق سنت خداوند ،جامعه بعد رحلت پيامبر گرامي اسلام وائمه معصومين به حال خود واگذاشته نشده است.بلكه به دست فقيهان عادل كه آگاه به قوانين ومقررات اسلام اند نهاده شده در واقع همان مجري حدود الهي اند. اطلاق ومطلق بودن ولايت در معناي لغوي آن به معناي رهايي ونداشتن قيد است واز مفاهيم نسبي محسوب مي گردد كه اين اختيارات رهبري در واقع اختيارات حكومتي است نه اختيارات تكويني كه به عبارتي آن را ولايت اعتباري نيز گويند. واژگان كليدي:ولايت ،ولايت فقيه،حكومت اسلامي،دموكراسي،حاكميت،ولايت مطلقه،مرجعيت.

 1 نظر

چکیده تحقیق پایانی

25 اسفند 1393 توسط یکتا عریانی

چكيده تحقیق پایانی
مدرسه علميه فاطميه سلام الله عليها
عنوان:نقش دعا در سازندگی انسان
استاد راهنما:جناب آقاي دكتر ابراهيم قاسمي روشن
استادداور:جناب آقاي دكتر عبدالسعيد بديعي خرسند
محقق:سهیلا فلاحتی
امتياز كسب شده:20
اسفند1392
چکیده:
این تحقیق با عنوان نقش دعا در سازندگی انسان نوشته شده است.دعاآنقدر در زندگی انسان هااثر دارد که خداوند در قران می فرماید:بگو اگر دعای شما نباشد،پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی کند.دعاکردن در همه آیین ها واز زمان اولین انسانِ روی زمین مرسوم بوده است ودعاهای پرباری از ائمه معصوم به ما رسیده است.این تحقیق از دو بخش وچهار فصل تشکیل
شده است که در بخش اول کلیات ومفاهیم ومبانی نظری قرار گرفته است که ما در ان معانی لغوی واصطلاحی دعا ونیایش ونفرین و…راآورده ایم تا عنوان دعا را همراه با مترداف و متضادش بخوبی توضیح داده باشیم،در پایان فصل نظر برخی از اندیشمندان همچون امام خمینی رحمة الله علیه رابرای بیان اهمیت موضوع ذکر کردیم.بخش دوم که از عناوین آداب وشرایط دعا،اهمیت وتاثیردعا در تربیت وتعالی انسان که درآن برخی از آداب دعا-مانندفضیلت صلوات در قبل وبعد از دعا،استعمال بوی خوش،دادن صدقه وزمان های مناسب برای دعامثل روز عرفه و…وبهره گرفتن از مکان های پربرکت مانند حرم امام حسین علیه السلام-ذکر شده است ودر فصل انتهایی در باره اهمیت ونقش دعا در زندگی وتاثیران برشناخت خدا ، آرامش، امنیت، شجاعت ودلیری توضیح داده شده است. کلیدواژه:دعا،نیایش،سؤال.

 نظر دهید »

چكيده تحقيق پاياني

24 اسفند 1393 توسط یکتا عریانی

 

چكيده تحقيق پاياني

مدرسه علميه فاطميه سلام الله عليها صومعه سرا

عنوان:اوصاف شفاعت كنندگان وشفاعت شوندگان از ديدگاه آيات وروايات

استاد راهنما:جناب آب آقاي دكترابراهيم قاسمي روشن

محقق:فاطمه سعيدي فر

تاريخ دفاع:اسفند1392

چكيده:شفاعت از اصول مسلم اسلام است كه در فرهنگ تشيع جايگاه والايي دارد وروايات زيادي از طرق شيعه وسني درباره آن نقل شده است.در قرآن كريم نيز آيات زيادي مانند آيه 43تا48 سوره مدثر وجود دارد كه خداوند متعال عده اي از كساني را كه شفاعت شامل آنها نميشود را نام برده است ،تمام علماي اسلامي شفاعت را قبول دارند ولي در بعضي از خصوصيات با يكديگر اختلاف نظر دارند،شفاعت مانند ساير خصوصيات حق تعالي سبك ومجراي خاصي دارداگر اين سبك فراهم نشود اين فيض هرگز به كسي نخواهد رسيد واين اسباب نيز مانند ساير اسبابب فيض الهي جز از راه افعال اختياري قابل تحصيل نيست .شفاعت به دونوع تكويني وتشريعي قابل تفهيم است .شفاعت اولياي الهي در روز قيامت بدون حساب نيست بلكه متوقف بر شرايطي است كه در همين دنيا بايد به دست آيد.شفاعت از اصول مشترك ميان اغلب فرقه هاي اسلامي است،آيات قرآني دال بر شفاعت تعارضي باهم نداشته وهمگي براين نكته تاكيد دارند كه شفاعت اولا وبالذات از آن خداست وثانيا عده اي از بندگان خاص خدا وبه اذن او حق شفاعت دارند.

شفاعت موجب از بين رفتن روحيه نااميدي در گنهكاران ميشود.شفيعان روز قيامت عبارتند از:پيامبران،ملائكه،شهدا،علماو.. از بررسي آيات وروايات بدست مي آيد برخي كه هرگز از شفاعت بهره مند نميشوندعبارتند:كافران ومشركان  وسبك شمارندگان نماز -منكران شفاعت و…ودر آخر نيز به برخي از شبهات وهابيت دررد شفاعت پاسخ گكفته شده است.

وا‍ژگان كليدي:شفاعت،شفاعت كننده،شفاعت شونده،وهابيت.

 نظر دهید »

مدرسه علمیه فاطمیه صومعه سرا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مناسبت ها
  • پژوهشي

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کد حدیث

کد حدیث



کد روز شمار امام زمان
  • تبلیغات اینترنتی
  • آیتم ها

    • ارکان مقاله نویسی
    • چکیده تحقیق پایانی
    • چکیده تحقیق پایانی
    • ماه رمضان
    • تبریک ماه رمضان
    • برابری زن و مرد در قرآن
    • آیا قرآن به این مطلب اشاره می کند که آنهایی که چهره های سفید دارند، از آنهایی که رنگ پوستشان زرد، قرمز، قهوه ای یا مشکی است، بهترند؟
    • حکایتی زیبا از تشرّف آيت‌الله نمازي خدمت امام زمان (ع)/ به قرآن قسم نخور!
    • حکایتی زیبا از تشرّف آيت‌الله نمازي خدمت امام زمان (ع)/ به قرآن قسم نخور!
    • شعر
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس